تبیان، دستیار زندگی
چون موهای میرزا خیلی بلند شده بود، تصمیم گرفت به سلمانی برود. اما از شانس بد او، مرد آرایشگر تازه‏ کار بود و با هر حرکت تیغ روی سر میرزا ، یک نقطه از آن را می‏برید و فوراً مقداری پنبه رویش می‏گذاشت.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نصف پنبه، نصف کتان

سلمونی

چون موهای میرزا خیلی بلند شده بود، تصمیم گرفت به سلمانی برود. اما از شانس بد او، مرد آرایشگر تازه‏ کار بود و با هر حرکت تیغ روی سر میرزا ، یک نقطه از آن را می‏برید و فوراً مقداری پنبه رویش می‏گذاشت.

تا بالاخره میرزا خودش را در آینه دید و متوجه شد که ای دل غافل! نصف بیشتر کله‏اش، خونین و زخمی شده است و پر از پنبه.

برای همین بود که رو کرد به آرایشگر و گفت: «جناب آرایشگر! دیگر کافی است؛ دست نگه‏دار که می‏خواهم بروم، نصف سرم را تو پنبه کاشتی، نصف دیگر را می‏خواهم کتان بکارم!»

عرب‏ها آش سرد دوست ندارند
عرب

روزی یک توریستی ازمترجمش سوال کرد: «آیا می‏دانی اعراب به آش یخ کره چه می‏گویند؟»

مترجم هم چون جواب را نمی‏دانست، بعد از مکث کوتاهی گفت:

«عرب‏ها اصلاً نمی‏گذارند آش سرد بشود!»

چون صدای پا نمی‏آید، حتما دزد...

دزد

شبی ساده لوح از میرزا سوال کرد؛ «چه‏طور می‏شود که دزد به خانه آدم می‏آید و کسی متوجه نمی‏شود؟»

میرزا گفت: «فکر نمی‏کردم تا این اندازه نادان باشی. معلوم است دیگر، دزد تکه‏ای پشم به کفش‏های خود می‏چسباند تا موقع راه رفتن صدای پایش به گوش صاحب‏خانه نرسد.»

بعد از گفتن این حرف، میرزا خوابش برد؛ اما ساده لوح چون از فکر دزد وحشت‏زده شده بود، نمی‏توانست بخوابد.

بالاخره نیمه‏های شب میرزا را از خواب بیدار کرد و با وحشت گفت: « میرزا!... میرزا!... زود بلند شو؛ دزد به خانه‏مان آمده.»

میرزا غرغرکنان از جا بلند شد و گفت: «چه خبر شده؟!... چرا نصفه شبی من را بیدار می‏کنی؟»

ساده لوح گفت: «از سر شب تا الان هر چقدر گوش‏هایم را تیز کرده‏ام، صدای پا نمی‏آید! بنابراین حتم دارم یک دزد داخل خانه شده!»

گروه کودک و نوجوان سایت تبیان

مطالب مرتبط

حاضر جوابی میرزا

کفش‏های تازه‏ام

این به آن در

لباس‏ها به جای هیزم

چینی بند زن

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.