تبیان، دستیار زندگی
در شماره 6 این مقال نظریه علامه طباطبایی قدس سره به تفصیل بیان شد و در شماره 7 نقد آقای قرشی را به آن آوردیم. در این شماره بعد از آنکه در دو شماره گذشته بخشی از نظرات آیت الله معرفت را ذکر کردیم، نقد ایشان را به نظر علامه می‌آوریم. آنچه می‌خوانید، آخرین ش
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

محکم و متشابه در قرآن 10

آخرین قسمت این مجموعه: نقد آیت الله معرفت بر نظریه علامه طباطبایی

آیت الله محمد هادی معرفت

در شماره 6 این مقال نظریه علامه طباطبایی قدس سره به تفصیل بیان شد و در شماره 7 نقد آقای قرشی را به آن آوردیم. در این شماره بعد از آنکه در دو شماره گذشته بخشی از نظرات آیت الله معرفت را ذکر کردیم، نقد ایشان را به نظر علامه می‌آوریم. آنچه می‌خوانید، آخرین شماره از مجموعه مقالات "محکم و متشابه در قرآن" است.  به امید آنکه مورد استفاده کاربران محترم تبیان و همه قرآن پژوهان عزیز واقع شده باشد. ان شاء الله

فهرست مجموعه را از اینجا ببینید

تاویل متشابهات را چه كسى مى‏داند؟

این سؤال به دو گونه قابل طرح است: 1- از ظاهر تعبیر قرآن چه استفاده مى‏شود؟ 2- به طور كلى،آیا امكان دست‌رسى به معانى آیات متشابهه براى پویندگان ‏فراهم است؟

علامه طباطبایى رحمه الله از ظاهر آیه، انحصار فهمیده و تلقى نموده كه علم به تاویل‏متشابهات،صرفا مخصوص پروردگار است، براى دیگران جز سر تسلیم فرود آوردن‏راه دیگرى نیست. ولى با قطع نظر از ظاهر آیه، باید راه دست رسى به حقایق نهفته‏ آیات متشابهه براى پویندگان باز باشد.

اكنون سخنى چند درباره این نظریه:

نیاز به توضیح ندارد كه بسته بودن راه براى رسیدن به حقایق نهفته قرآن، كه ‏گنجینه معارف الهى به شمار مى‏رود، هرگز قابل قبول نیست و آیه «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا 1 ، آیا در قرآن نمى‏اندیشند؟ یا [مگر] بر دلهایشان ‏قفل‏هایى نهاده شده است؟» جایى براى این گمان باقى نمى‏گذارد.

اگر فرض شود در قرآن آیاتى وجود داشته باشد كه آحاد مسلمانان و علما و دانشمندان و امامان و پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله تماما از محتواى آن آگاهى نداشته باشند، حتما مقام حكمت الهى زیر سؤال مى‏رود. چگونه است كتابى كه به عنوان هدایت‏ بشریت ‏براى ابدیت نازل گردیده، مواضع ابهامى داشته باشد كه هیچ كس، حتى ‏رسول اكرم صلى الله علیه و آله به كشف آن دست رسى نداشته باشد؟! قطعا این فرضیه محالى است ‏و از دیدگاه حكمت‏بارى تعالى كاملا به دور است.

علامه طباطبایى در رابطه با آیه،چنین گوید:

ظاهر كلام آن است كه جمله ‏«وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ ...» استینافیه باشد،سخن از سر گرفته شده عطف به ما سبق نباشد، زیرا این جمله، عدل جمله فَأَمَّا الَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ ... 2 است و تقدیر كلام چنین است: «فَأَمَّا الَّذِینَ فی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاء الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاء تَأْوِیلِهِ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ كُلٌّ مِّنْ عِندِ رَبِّنَا وَمَا یَذَّكَّرُ إِلاَّ أُوْلُواْ الألْبَابِ» كه فرق میان دو گروه در این است:گروه نخست‏ با سوء نیت‏ به سوى آیات متشابهه مى‏روند، ولى‏ گروه دوم با خلوص نیت و قلبى پاك و سلیم، در مقابل آیات متشابهه سر تسلیم‏ فرود مى‏آورند.

علاوه، اگر «واو» عاطفه بود، و لازمه‏اش آن بود كه راسخون فى العلم تاویل آیات‏ متشابهه را بدانند، هر آینه پیامبر اكرم صلى الله علیه و آله فرد شاخص این گروه بود و مى‏بایست او را جدا ذكر مى‏كرد و این گونه مى‏گفت:«و ما یعلم تاویله الا الله و الرسول و الراسخون‏فى العلم...» زیرا تشریف مقام رسالت چنین اقتضایى را دارد، چنان چه در موارد بسیارى این جدا سازى انجام شده، مانند «آمَنَ الرَّسُولُ بِمَا أُنزِلَ إِلَیْهِ مِن رَّبِّهِ وَالْمُؤْمِنُونَ 3 وَهَـذَا النَّبِیُّ وَالَّذِینَ آمَنُواْ » 4 و دیگر آیاتى از این قبیل...

پس ظاهر آیه، آن است كه علم به تاویل، به خدا اختصاص دارد اگر چه منافاتى ‏ندارد كه با دلیلى دیگر استثنایى بر آن وارد گردد. چنانچه آیات اختصاص علم ‏غیب به خدا با آیه عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا  إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُكُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا 5 استثناء خورده است.

در مقابل كسانى كه طبعى آشفته و قلبى واژگون دارند، كسانى مى‏باشند كه طبعى سالم و دلى آرام در اختیار دارند. در مقابل دانش مندان و پویندگان علم حقیقى، جاهلان و وازدگان دانش قرار دارند. لذا دو عنوان فوق نمى‏توانند عدل یك دیگر باشند

لذا آن آیه تنها یك بعد از شؤون راسخون فى العلم را بیان نموده، كه همان سر تسلیم فرود آوردن در مقابل چنین آیات و متزلزل نگردیدن در مقابل شبهات است.

لكن با دلیل دیگر ثابت گردیده كه راسخون فى العلم تاویل متشابه را مى‏دانند و امكان دست‏رسى به حقایق نهفته قرآن بر ایشان میسر است‏».6

فخر رازى در این زمینه افزوده: «عطف در آیه، از ذوق فصاحت ‏به دور است. و اگر عطف مى‏بود، بایستى جمله ‏«یقولون آمنا به...» را با «واو» حالیه قرین نماید،این گونه: «و هم یقولون...» یا «و یقولون...».7

این تمامى آن چیزى است كه در این رابطه گفته شده، جز آن كه از نكات زیر نباید غفلت كرد:

قرآن

1.«اما» -كه حرف تفصیل است- لزومى ندارد حتما عِدل دیگر جمله آورده‏شود، زیرا موقعى كه با آوردن یكى از دو عدل، عدل دیگر روشن است، نیازى به ‏آوردن ندارد. «و حذف ما یعلم جائز» مخصوصا در كلام عرب، به ویژه قرآن كریم، ایجاز در حذف كمال مطلوبیت دارد. در سوره نساء مى‏خوانیم: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءكُم بُرْهَانٌ مِّن رَّبِّكُمْ وَأَنزَلْنَا إِلَیْكُمْ نُورًا مُّبِینًا  فَأَمَّا الَّذِینَ آمَنُواْ بِاللّهِ وَاعْتَصَمُواْ بِهِ فَسَیُدْخِلُهُمْ فِی رَحْمَةٍ مِّنْهُ وَفَضْلٍ وَیَهْدِیهِمْ إِلَیْهِ صِرَاطًا مُّسْتَقِیمًا » 8 . یعنى: و اما الذین‏كفروا...فلا تشملهم الرحمة و لا یهتدون سبیلا...

در سوره قصص پس از آن كه سر گذشت ملتهاى سركش و نافرمان را یادآور مى‏شود و عاقبت كار آنان را گوشزد مى‏كند،درباره صالحان چنین مى‏گوید: «فَأَمَّا مَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَعَسَى أَن یَكُونَ مِنَ الْمُفْلِحِینَ ».9

در سوره جن پس از بیان حال بندگان صالح،درباره طالحین گوید: «وَأَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا » 10

در تمامى این موارد،به جهت روشن بودن مطلب از آوردن عدل دیگر خوددارى شده است.

نظر دیگر آن است كه احیانا عدلى نیاز ندارد تا مذكور افتد یا مقدر باشد.

چنانچه شاعر در هجو قبیله‏اى از بنى عبد شمس، كه فرار را بر قرار ترجیح داده ‏بودند،گوید:

«فاما القتال،لا قتال لدیكم و لكن سیرا فى عراض المواكب‏» 11

2. عنوان‏ «راسخون فى العلم‏» نمى‏تواند عدل‏ «فى قلوبهم زیغ‏» باشد، زیرا هیچ گونه تقابلى بین این دو عنوان وجود ندارد. در مقابل كسانى كه طبعى آشفته و قلبى واژگون دارند، كسانى مى‏باشند كه طبعى سالم و دلى آرام در اختیار دارند. در مقابل دانش مندان و پویندگان علم حقیقى، جاهلان و وازدگان دانش قرار دارند. لذا دو عنوان فوق نمى‏توانند عدل یك دیگر باشند.

3. از باب‏ «تناسب حكم و موضوع‏» بایستى خبرى كه بر عنوان‏ «راسخین فى‏العلم‏» مترتب مى‏گردد، با مقام علم و دانش متناسب باشد. لذا اگر مقصود آن باشد كه راسخون فى العلم، ندانسته سر تسلیم فرود مى‏آورند لازم بود كه در عنوان‏ موضوع، خلوص در ایمان مطرح گردد، زیرا مقتضاى ایمان پاك، تسلیم محض ‏است. ولى مقتضاى علم و دانش پویایى و فحص است كه تا چیزى را نداند و نفهمد تسلیم نگردد. خلاصه، تناسب حكم و موضوع ایجاب مى‏كند كه اخبار از این عنوان ‏بلند و والا، چیزى متناسب با دانستنى‏ها باشد، نه با نادانستنى!

4. و اما درباره آن كه چرا رسول الله را از گروه راسخین فى العلم جدا نساخته؟ باید گفت: چرا جدا بسازد؟! آیا چون در برخى آیات جدا ساخته لازمه‏اش آن است‏كه در همه جا باید جدا سازد؟! این‏ «التزام بما لا یلزم‏» است و هیچ موجبى ندارد. در بسیارى از موارد،كه عناوینى، به گونه گروهى مورد ستایش قرار دارد، رسول اكرم صلى الله علیه و آله‏ در جمع گروه قرار گرفته و جدا نگردیده است. مثلا در سوره آل عمران مى‏خوانیم: «شَهِدَ اللّهُ أَنَّهُ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَأُوْلُواْ الْعِلْمِ قَآئِمَاً بِالْقِسْطِ لاَ إِلَـهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزِیزُ الْحَكِیمُ » 12. در این آیه قطعا، رسول اكرم صلى الله علیه و آله در زمره ارباب علم و شهادت دهندگان به وحدانیت ‏حق تعالى‏ مى‏باشد. آیاتى از این قبیل بسیار است كه افرادى به طور گروهى مورد ستایش قرارگرفته‏اند و پیامبر گرامى نیز در جمع آنان حضور داشته،شمع محفل بوده است.

اگر فرض شود در قرآن آیاتى وجود داشته باشد كه آحاد مسلمانان و علما و دانشمندان و امامان و پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله تماما از محتواى آن آگاهى نداشته باشند، حتما مقام حكمت الهى زیر سؤال مى‏رود. چگونه است كتابى كه به عنوان هدایت‏ بشریت ‏براى ابدیت نازل گردیده، مواضع ابهامى داشته باشد كه هیچ كس، حتى ‏رسول اكرم صلى الله علیه و آله به كشف آن دست رسى نداشته باشد؟!

5. جمله ‏«یقولون آمنا به...» در موضع حال قرار گرفته و این حالت -كه حاكى از ایمان ثابت است- موجب گردیده است تا موضع حكمت الهى را در نظر بگیرند و براى رسیدن به حقایق نهفته، در پس آیات متشابهه، پى جور شوند، زیرا در سایه ‏علم و دانش استوار بوده، مضطرب نمى‏گردند و در مقابل آیات متشابهه نگران ‏نمى‏شوند و چنین مى‏اندیشند كه آیات متشابهه از همان منبعى صادر گشته كه آیات ‏محكمه نشات گرفته است. پس باید در پس پرده چیزهایى باشد كه ظاهر لفظ نمودار آن نیست. از همین نقطه حساس، حركت تحقیق و پویا شدن آغاز مى‏گردد و عاقبت جوینده یابنده است. پس این جمله الحاقى، نمایان‏گر نقطه آغاز حركت ‏به‏ سوى دانستنى‏ها است و از این راه، راسخون فى العلم، به تاویل آیات متشابهه پى‏مى‏برند.

6. جمله حالیه اگر با فعل مضارع مثبت آغاز شود، باید از «واو» خالى باشد. ابن‏مالك گوید: «و ذات بدء بمضارع ثبت حوت ضمیرا و من الواو خلت‏» معلوم نیست فخر رازى گفتارش را كه مخالف گفته ادبا است از كجا آورده! براى ‏نمونه: زمخشرى در كشاف (ج 1،ص 338)،ابن قتیبه در تاویل مشكل القرآن (ص‏72)،ابو البقاء در املاء ما من به الرحمان (ج 1،ص 124)،سید مرتضى در امالى (ج 1،ص 442-431،مجلس 33)، زركشى در برهان (ج 2،ص 73)،طبرسى درمجمع البیان (ج 2،ص 410)،شیخ محمد عبده در المنار (ج 3،ص 167) و دیگراقطاب علم و ادب،به اتفاق آرا مساله ‏«حال‏» بودن جمله ‏«یقولون آمنا...» را ترجیح‏داده‏اند.13

7. علاوه حتى اگر جمله ‏«و الراسخون فی العلم یقولون...» را مستأنفه بدانیم، مدلول ‏آیه آن نخواهد بود كه باب علم به تاویل، در متشابهات قرآن بر روى همگان بسته‏است، زیرا حصر در عبارت‏ «و ما یعلم تاویله الا الله‏»اضافى است و جنبه منفى آن ‏مقصود مى‏باشد، مانند «لا حكم الا لله‏»،«لا مؤثر فی الوجود الا لله‏»،«لا یعلم الغیب‏الا الله‏» و غیره كه مقصود نفى صفت از دیگران است. انحصار آن در راستایى است‏كه به خدا منتهى مى‏شود، لذا در آیه عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى غَیْبِهِ أَحَدًا  إِلَّا مَنِ ارْتَضَى مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُكُ مِن بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا 14 تهافتى وجود ندارد و با «لا یعلم الغیب الا الله‏» منافاتى نخواهد داشت.

اضافه آن كه، بر خلاف مقتضاى بلاغت است كه خداوند حكیم كتابى را به عنوان ‏دستور زندگى و راه نماى هدایت ‏بر مردم عرضه بدارد، سپس به آنان بگوید: درون ‏آن، فرازهایى وجود دارد كه حتما قابل فهم نیست و راه رسیدن به آن بر روى همگى‏شما بسته است.معقول نیست چنین سخنى از حكیم صادر گردد.

آرى معقول است ‏بگوید فرازهایى وجود دارد كه به ظاهر مشتبه و موجب دست آویز كج دلان‏ مى‏گردد، كه كلید فهم آن در دست ماست و تنها از جانب ما به آن هدایت مى‏شوید.

پس حصر در آیه، صرفا جنبه سلب دارد و علم به تاویل را تنها از كج دلان وكج اندیشان نفى مى‏كند.

گروه دین و اندیشه تبیان - عسگری


1.محمد 47:24.

2.آل عمران 3:7.

3.بقره 2:285.

4.آل عمران 3:68.

5.جن 72:27-26.

6.ر.ك:تفسیر المیزان،ج 3،ص 27-26.

7.ر.ك:تفسیر كبیر،ج 7،ص 177.

8.نساء 4:175-174.

9.قصص 28:67.

10.جن 72:15.

11.یعنى:جنگ شما را نشاید جز آن كه در كنار گروه‏هاى مردم در حركت‏باشد.

12.آل عمران 3:18.

13.ر.ك:التمهید،ج 3،ص 40 به بعد.

14.جن 72:27-26.