قلب تو اسیر کیست؟
به نظر شما اهمیت کدامیک از دو عضو ما بیشتر است قلب یا مغز کدامیک کانون احساسات و عواطف ما هستند؟ پس نقش روح چیست؟ او کجا جا دارد؟
مگر نه این است که تمام اوصاف اخلاقى و مسائل فکرى و عاطفى به روح انسان بازگشت دارد؟ قلب یک تلمبه خود کار براى نقل و انتقال خون و آبیارى و تغذیه سلول هاى بدن بیش نیست .
البته حق همین است ، که قلب تنها مأموریت اداره جسم انسان را دارد و مسائل روانى مربوط به روح آدمى است ، اما نکته دقیقى در اینجا وجود دارد که با توجه به آن ، رمز ا تعبیر قرآن روشن مى شود و آن اینکه در جسم انسان دو کانون وجود دارد که هر کدام مظهر بخشى از اعمال روانى انسان است ، یعنى هر یک از این دو کانون با فعل و انفعالات روانى فورا عکس العمل نشان مى دهد یکى "مغز" است و دیگرى "قلب".
هنگامى که در محیط روح مسائل فکرى را بررسى مى کنیم ، عکس العمل آن فورا در مغز آشکار مى شود، و به تعبیر دیگر مغز ابزارى است براى کمک به روح در مسأله تفکر، و لذا به هنگام تفکر خون سریعتر در مغز گردش مى کند،
سلول هاى مغزى فعل و انفعال بیشترى دارند و غذاى بیشترى جذب مى کنند و امواج زیادترى مى فرستند، ولى به هنگامى که پاى مسائل عاطفى مانند عشق و محبت و تصمیم و اراده و خشم و کینه و حسد، عفو و گذشت به میان مى آید، فعالیت عجیبى در قلب انسان شروع مى شود، گاهى ضربان شدید پیدا مى کند، گاهى ضربانش بقدرى سست مى شود گویا مى خواهد از کار بایستد، گاهى احساس مى کنیم که قلب ما مى خواهد منفجر بشود، این ها همه به خاطر پیوند نزدیکى است که قلب با این سلسله مسائل روانى دارد.
از همین رو قرآن مجید ایمان را به قلب نسبت مى دهد : وَلَمَّا یَدْخُلِ الْإِیمَانُ فِی قُلُوبِكُمْ 1 ؛ و هنوز در دلهاى شما ایمان داخل نشده است.
و یا جهل و لجاجت و عدم تسلیم در مقابل حق را به عنوان نابینائى قلب تعبیر مى کند وَلَكِن تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ 2 ؛ لیكن دلهایى كه در سینههاست كور است.
ناگفته نماند که این گونه تعبیرات مخصوص قرآن نیست ، در ادبیات زبان هاى گوناگون در زمان هاى گذشته و امروز نیز جلوه هاى مختلف این مسأله دیده مى شود، غالبا به کسى که علاقه داریم مى گوئیم در قلب ما جاى دارى و یا قلب ما متوجه تو است ، و یا قلب ما در گرو عشق تو است ، و همیشه سمبل عشق را ترسیمى از قلب انسان قرار مى دهند.
همه اینها به خاطر آن است که انسان همواره این احساس را داشته است که به هنگام عشق و علاقه و یا کینه و حسد و مانند اینها تأثیر و تأثر خاصى در قلب خود احساس مى کند، یعنى نخستین جرقه این مسائل روانى به هنگام انتقال به جسم در قلب آشکار مى شود.
البته علاوه بر همه این ها، یکى از معانى قلب در لغت عقل و روح آدمى است و معنى آن منحصر به این عضو مخصوص که در درون سینه است نمى باشد و این خود تفسیر دیگرى براى آیات قلب مى تواند باشد اما براى همه آنها زیرا در بعضى تصریح شده قلبى که در سینه ها است.
قلب، خانه خدا را سالم نگه داریم
قلب ما خانه خداست همین قدر نزدیک باید سالم تمیز و آراسته نگهش داریم به انواع کمالات بیارایمش و از رذایل بپیرایمش تا خداوند متعال در آن نزول اجلال کند آنگاه این قلب میشود مستحق طواف . اگر خدا وارد این خانه نشود مریض میشود میپوسد و از بین میرود . تو بیا آماده اش کن خدا را دعوت کن بقیه اش با خود خدا خودش درستش میکند نورانیش میکند .
مگر نه این است که قرآن درباره منافقان مى گوید: در دل هاى آنها یک نوع بیمارى است و بر اثر لجاجتشان خدا بر این بیمارى مى افزاید! 3
در چند حدیث پر معنى قلب سلیم به خوبى معرفى شده :
در حدیثى از امام صادق (علیه السلام ) آمده است: و کل قلب فیه شرک او شک فهو ساقط ؛ هر قلبى که در آن شرک و شکى است آن قلب سقوط مى کند و بى ارزش است .
از سوئى دیگر مى دانیم علائق شدید مادى ، و دنیا پرستى انسان را به هر انحراف و گناه مى کشاند، چرا که حب الدنیا رأ س کل خطیئة : عشق به دنیا سرچشمه هر گناهى است و لذا قلب سلیم ، قلبى است که خالى از حب دنیا باشد، همانگونه که امام صادق (علیه السلام ) در حدیث دیگرى در ذیل همین آیه فرمود: هو القلب الذى سلم من حب الدنیا ؛ این قلبى است که از عشق دنیا سالم باشد. با توجه به اینکه در قرآن آمده : توشه برگیرید که بهترین توشه براى آن جهان پرهیزگارى است.4 روشن مى شود که قلب سلیم قلبى است که بر اثر سلامت سرچشمه تقواى الهى گردد.
اما صادق علیه السلام میفرمایند : قلب سلیم قلبى است که خدا را ملاقات کند در حالى که غیر از او در آن نباشد.
ناگفته پیدا است که منظور از قلب در این گونه موارد روح و جان آدمى است .
در روایات اسلامى پیرامون قلب و سلامت آن و آفاتى که بر آن وارد مى شود و راه مبارزه با این آفات مطالب فراوانى آمده است که از مجموع آنها این منطق اسلامى کاملا آشکار است که اسلام قبل از هر چیز به زیر بناى فکرى و عقیدتى و اخلاقى اهمیت مى دهد، چرا که تمامى برنامه هاى عملى انسان بازتابى از آن است .همانگونه که سلامت قلب ظاهرى ، عامل سلامت جسم و بیمارى آن سبب بیمارى همه اعضأ است ، چرا تغذیه تمام سلول هاى بدن بوسیله خونى انجام مى گیرد که به کمک قلب به تمام نقاط کشور تن فرستاده مى شود، همین گونه سلامت و فساد برنامه هاى زندگى انسان جلوه و بازتابى است از سلامت و فساد عقیده و اخلاق .
این بحث را با سخنى از امام صادق (علیه السلام ) پایان مى دهیم آنجا که فرمود: قلبها چهار گونه است:
قلبى که در آن نفاق و ایمان است .و قلبى که وارونه است .و قلبى که مهر بر آن خورده ، هیچ حقى بر آن وارد نمى شود.و قلبى که نورانى است و خالى (از غیر خدا).
سپس افزود: قلب نورانى قلب مؤ من است ، هر گاه خدا نعمتى به او بخشد شکر مى گوید و هر گاه مصیبتى به او رسد صبر و شکیبائى مى کند، اما قلب وارونه قلب مشرکان است همانگونه که خداوند فرموده : افمن یمشى مکبا على وجهه اهدى امن یمشى سویا على صراط مستقیم : آیا کسى که به صورت بر زمین راه مى رود هدایت یافته تر است یا کسى که راست قامت بر صراط مستقیم گام بر مى دارد؟!اما قلبى که در آن ایمان و نفاق است قلب کسانى است که در برابر حق و باطل بى تفاوتند، اگر در محیط حق قرار گیرند تابع حق مى شوند و اگر در محیط باطل باشند گرایش به باطل پیدا مى کنند، و اما قلب مهر خورده قلب منافقان است .
و اما قلب سلیم هیچیک از این عیوب در آن نیست ، هم پاک است ، و هم نرم و پر عطوفت ، هم سالم است و هم انعطاف پذیر در مقابل حق. این همان قلبى است که به عنوان حرم خدا در روایات توصیف شده ، چنانکه در حدیثى از امام صادق (علیه السلام ) مى خوانیم : القلب حرم الله فلا تسکن حرم الله غیر الله !: قلب حرم خدا است غیر خدا را در حرم خدا ساکن مکن !.
حیف نیست حرم خدا را به این و آن اجاره دهیم که هر کار ی خواستند با در و دیوار آن بکنند و پا بر روی ان بگذارند و بروند ؟ نورش را خاموش کنند؟ و تا ابد در ظلمت رهایش کنند!
قلب ، جایی که با تمام کوچکی وسعتی دارد که از زمین و آسمانها گسترده تر است جاییست که خدا با آن عظمتش در آن جا میشود... اما افسوس که ما انسان های قدر نشناس این عظمت را بازیچه دست شهوات و هوس ها کرده ایم آنرا دو دستی تقدیم به "تنها عشقمان فلانی و فلانی ها" کرده ایم .
و در چنگال بی رحم شهوات به اسارتش نهاده ایم و ناله های جان گدازش را هرگز نشنیده ایم او صاحبش را میخواهد خدایش را بیایید در یابیمش و دستی بر سر و روی رنجورش بکشیم و خدا را به میهمانیش بخوانیم باشد که به پرواز در آییم...... .
1- سوره حجرات آیه 14.
2- سوره حج آیه 46
3- سوره بقره آیه 3.
4- سوره بقره آیه 197.
با بررسی تفسیر نمونه جلدهای 8- 15-21-23-27