تبیان، دستیار زندگی
آقایم مدت سپرى شده و به آخر رسید. منتظر امر شما هستیم. با یاد شما زندگى كرده، و آثار ظهور شما را جستجو مى‏كنیم.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نجوایی دل نواز با مولا
نجوای عارفانه

آقايم مدت سپرى شده و به آخر رسيد. منتظر امر شما هستيم. با ياد شما زندگى كرده، و آثار ظهور شما را جستجو مى‏كنيم.

اى پسر احمد آيا به سوى تو راهى هست تا ملاقات شوى. چه وقت روزها را با تو سپرى كرده و بهره‏مند مى‏گرديم. تشنگى زياد ما طول كشيد. چه هنگام از آب گوارايت استفاده خواهيم كرد؟ مولايم سرورم چه وقت ما را ديده و ما نيز تو را مى‏بينيم در حالى كه پرچم پيروزى را برافراشته‏اى؟ مولايم چه زمانى يكديگر را ديده و چشمان ما از ديدار تو روشن مى‏گردد و با راهنمايى تو هدايت مى‏شويم؟ و آنگاه ما را از حقايق امورمان آگاه كرده، گره‏ام به دست تو باز شده، نادانيها از بين رفته و كمالات كامل مى‏شود.

آقا و مولايم اميد و آرزويم كاش سرنوشت خود را مى‏دانستم، آيا با نور جمالت ديدگانم روشن خواهد شد آيا از وصال گوارايت سيراب خواهم شد يا با اين اندوه‏ها روانه قبرم شده و با غصه‏ها و اندوه فراوان از اين دنيا مى‏روم

« آقايم طولانى شدن جدايى شما مرا كشته و اميد وصال شما و آنچه درباره نشانه‏هاى ظهورتان فرموديد، زنده‏ام مى‏كند. چرا چنين نباشد كه اگر اين وعده‏هاى در روايات و انتظار ظهور شما و آثار آن نبود از بين رفته بوديم. درود و سلام خدا بر كسى كه ما را با اين وعده‏ها و انتظار ظهور شما زنده كرده و ما را از آن آگاه نمود. زيرا اين مطلب، امروز باعث زندگى بندگان مشتاق به شما و به وصال شماست و زبان حال همه ما مى‏گويد: »مرا وعده دادند. مرا وعده دادند. و اعلام رأى دادگاه آيين عشق را به تأخير انداختند، در حالى كه آيين عشق آيين من است. دل را با ياد محبوب شاد گردان و گوشهايم را با وعده‏اش نوازش كن»؟

« آقايم اگر نمى‏دانستيم كه گشايش بعد از سختى است، اين سختيها بر دل و جان ما بيش از آن بود كه بتوانيم آن را تحمل كنيم، ولى باين جهت كه اين‏ها علامت گشايش است تحمل آن براى ما آسان است و بدين جهت كه باين وسيله به شما مى‏رسيم اين سختيها محبوب ماست.

آقايم مدت سپرى شده و به آخر رسيد. منتظر امر شما هستيم. با ياد شما زندگى كرده، و آثار ظهور شما را جستجو مى‏كنيم.

آقايم كار سخت شده و ظلم و ستم فراوان، و فساد بى‏سابقه‏اى سراسر گيتى را فرا گرفته است. هواى نفس نيز ضميمه آن شده و آتش هواهاى نفسانى شعله‏ور گرديده و گيتى را سوزانده است، بوسيله آن شهرها خراب، آبادانى نابود و انسان‏ها و حيوانات از بين رفته‏اند.

آقايم بلاها زياد، مطالب پوشيده بر ملا گرديده و فقط به شما شكايت مى‏كنم. آقايم جدايى و هجران تو از تمام اين سختى‏ها سخت‏تر است زيرا بلا بهمراه تو، نعمت و اذيت در مقابل ديدگان تو راحت است. آقايم »و از من انتقام بگير، اگر اين انتقام مرا به تو نزديك مى‏نمايد. فدايت گردم در آن شتاب كن. و با هر وسيله‏اى كه مى‏خواهى مرا در عشقم به خودت آزمايش كن. و من آنچه رضاى تو در آن است را انتخاب خواهم كرد. و در هر حال، تو به من از خودم سزاوارترى. زيرا اگر تو نباشى، من هم نخواهم بود.«»

« آقايم »تو قدرت نابودى قبيله را دارى، در راه عشق تو هر موجود زنده‏اى از نابودى لذت مى‏برد. برده تو هرگز تقاضاى آزادى نخواهد كرد. اگر تو او را رها كنى او تو را رها نمى‏كند. آن زيبايى كه با جلال بزرگ خود آن را پوشانيده‏اى، هر نوع شكنجه‏اى را در اينجا گوارا مى‏داند.«»« مولايم آرزويم »دلم آب شده به او رخصت بده تا باقيمانده خود را در آرزوى تو بگذراند. دستور بده خواب در چشمانم گذر كند. زيرا من مطيع اين دستور هستم. شايد در عالم رؤيا وجود گرانقدر تو را ببينم و به من وحى شود.«»« حبيب من »و هرگاه باقيمانده جان من با آرزو زنده نمانده و فناى من مقتضى بقاى تو باشد. و اگر شيوه عشق از سنت چشم بر هم نهادن حمايت كند و از ديدارت محروم گردد. سياهى چشمى براى من باقى بگذار، شايد پيش از مرگم بوسيله آن، كسى را كه تو را ديده است ببينم.«»

« آه »چيزى را كه تو مى‏خواهى كجا در من هست، هرگز. و بلكه پلك چشمان من فاقد پرده‏اى از خاك پاى تو است.«»« مولايم »اگر مژده دهنده‏اى با مهربانى از سوى تو آيد و هستى من هم در مشتم قرار داشته باشد، آن را به تو تقديم نموده و خواهم گفت: آن را بگير.«»« سرور و مولايم اى امام من »بشكستگى من، بذلت من، بخضوع من، بفقر و نياز خودم و به بى‏نيازى تو. مرا به زير دست خائنى واگذار مكن. چون من يكى از ضعيفان تو هستم.«»

« آقايم آنگاه كه درباره رسيدن و وصل شدن به شما و لذت ديدار شما مى‏انديشم و در مورد احوال كسانى كه آنها را به پناه خود نزديك نموده، به آنان احسان كرده، مشرف به ديدار جمالت نموده، با تعليم خود آنان را بزرگداشته، با نوشانيدن جامهاى توحيد بر آنان منت گذاشته و شرافت آمدن در محفل اهل توحيد را به آنان كرامت نمودى تأمل مى‏كنم، نزديك است قلبم از حسرت شكافته شده و از غيرت، دو تكه شود. آه آه »واى بر قلب كسى كه مثل قلب من باشد«. »اى پوست بدن من پاكيزگى مرا سعادتمند نمى‏كند. و اى كبد من بدون ديدار بايد پاره پاره شوى.»

« آقايم خواهان شما، با ساير مشتاقين فرق دارد. زيرا زيبايى تو قابل مقايسه با زيبايى ساير معشوقها نبوده و بزرگى تو مانند ديگر بزرگي ها نمى‏باشد. باين جهت كه شما محبوبى هستى كه علت ايجاد خواهان و دوستدار خود بوده و او در هر حال و براى هر كارى به شما احتياج دارد، ولى ديگران چنين نيستند. بلكه در عالم محسوسات زيبايى وجود ندارد مگر اين كه مظهر گوشه‏اى از زيبايى شما، و بزرگيى نيست مگر ناشى از يكى از آثار بزرگى شماست. زيرا زيبايى شما مظهر زيبايى خداوند زيبا و زيبايى ديگران از مظاهر زيبايى شماست. و نيز بزرگى شما مظهر بزرگى ]خداوند[ بزرگ و بزرگى ديگران برگرفته از بزرگى شماست. شما منبع همه بزرگيها و زيباييها هستيد. منظور از زيباترين زيباييها، و بزرگترين بزرگها، در دعاى سحر، شما مى‏باشيد. و شماييد نورانى‏ترين و درخشنده‏ترين نور خدا. و نيز جدايى و دورى شما مانند جدايى محبوبهاى ديگر نيست. زيرا اگر محبوبهاى ديگر دوستدار را ترك كنند، مى‏گويند: محبوب او را ترك كرده، و بخاطر ترك كردن محبوب سرزنش متوجه دوستدار نمى‏گردد. ولى اگر شما كسى را ترك كنيد، مردم او را سرزنش نموده و خود نيز خودش را سرزنش مى‏كند. و هيچگونه تسلاى خاطرى نيز ندارد. زيرا نمى‏توان گفت شما بيوفا بوده يا به دوستدار خود علاقمند نيستى. همه دوستدارانت اعتقاد دارند كه دوستى و وفاى تو بيش از دوستى و وفاى آنان است. بنابراين اگر آنان را ترك كنى معلوم مى‏شود، آنان كوتاهى نموده‏اند. و كم محبتى آنان نشاندهنده نادانى آنان است. بهمين جهت كسى كه او را ترك نمايى ورشكسته‏ترين افراد است مگر اين كه خود را تسلى داده و بگويد: در آينده به شما رسيده و هجران شما پاداشى براى او در پى دارد. ولى چه پاداشى بزرگتر از ديدار شماست مولايم همه فداى تو. جانم فداى مجد ريشه‏دارى كه همتايى ندارد. جانم فداى شرافتى كه لنگه‏اى ندارد. تا كى برايت سرگردان بوده و تا كى و چگونه و با چه زبانى درباره‏ات بگويم؟ براى من سخت است كه ببينم ديگران در مقابل تو و در مملكت تو تصرف، و بر پيروان و حتى بر خويشانت حكومت كرده و آنها به تو پناه آورده و از تو كمك مى‏خواهند ولى جوابى نمى‏شنوند. پناه بر خدا از اين مصيبتهاى دردناك و سختيهاى زياد »انا للّه و انا إليه راجعون« از مصيبت نبودن تو و طولانى بودن غيبتت در حالى كه شيعيانت مانند گله گوسفندى شده‏اند كه چوپان آن نبوده و گرگها از هر طرف به آن حمله كرده‏اند گروهى را خورده و گروهى را براى ذخيره مى‏كشند.

سرورم اين مصيبتهاى ما بود ولى ناراحتيهاى شما بخاطر اين مطالب براى ما سخت‏تر بوده و دل ما را بيشتر بدرد مى‏آورد تا مصيبتهايى كه به خودمان وارد مى‏آيد. زيرا از رأفت شما به شيعيانتان و غيرت و رقت قلب شما آگاهى داريم. مگر جد شما امير المؤمنين عليه السّلام نبود كه از ربودن خلخال زن ذمى توسط لشكر معاويه شكايت كرده و مى‏فرمود: »اگر مسلمانى از اين مطلب بميرد او را قابل سرزنش نمى‏دانم.« پس شما چه حالى داريد زمانى كه بدانيد با زنهاى مسلمان چه مى‏كنند خداوند ملتت را يارى كند، مولايم به خداوند و به سرور مردم محمد مصطفى و به على مرتضى و به سرور بانوان و به پدران پاكت، امامان هدايت و شيران درنده نبرد و به حمزه، سرور شهيدان و به »طيّار در ميان فرشتگان مقرّب«، از اين پيش‏آمدهاى ناگوار و اوضاع بد شكايت مى‏كنيم. بندگان گرفتارت را يارى كن اى ياور يارى خواهان. سرورشان را به آنان بنمايان اى مهربانترين مهربانان. و با آن ستم ستمكاران، حاكميت كفار و حيله‏هاى مخالفين را از آنان دور كن. و با فرج ولى خود، در فرج آنان تعجيل نما و بعد از پر شدن زمين از ظلم و جور آن را پر از قسط و عدل گردان. ديدگان مؤمنين را با جمال ولىّ دين روشن نموده و بهره آنان را با ظهور جلالش در ميان جهانيان بيشتر گردان. عدل فراوان و حكومت بزرگ و عالى خود را آشكار نما و با آن حق را بر پا و باطل از بين ببر. اوليايت را با آن حاكم و دشمنانت را خوار فرما. با آن از ستمكاران و دشمنان برگزيدگانت انتقام بگير. و در انجام وعده‏هايت در مورد يارى مؤمنين و عاقبت پرهيزكاران تعجيل فرما. اى راستگوترين راستگويان و تواناترين توانمندان


برگرفته از كتاب المراقبات حاج ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي

تنظیم برای تبیان حسن رضایی گروه حوزه علمیه