ریشههای ایدئولوژیك تروریسم در اسرائیل
رژیم نژادپرست صهیونیستی با تجاوز ددمنشانه اخیر خود به كاروان آزادی نهتنها به مقابله با كسانی پرداخت كه برای شكستن محاصره ملت فلسطین در غزه در این كاروان گرد آمده بودند بلكه بدین وسیله مقابل تمام جهانیان ایستاد و تمام قوانین بینالمللی و عرفهای جهان متمدن كه خواهان احترام به حرمت زندگی بشری بویژه در مورد شهروندان غیرنظامی در زمان صلح است را زیر پا گذاشت.
با وجود ضعف موضع آمریكا و كوتاهی اوباما از محكوم كردن علنی این تجاوز رژیم صهیونیستی، چند كشور اروپایی این تجاوز را كه یك دزدی دریایی وحشیانه تلقی می شد محكوم كردند، چون تجاوز به كاروان آزادی در آبهای بینالمللی و به فاصله 80 مایل از آبهای رژیم صهیونیستی صورت گرفته بود.
این مقاله تلاش دارد برای خواننده آشكار سازد كه خوی وحشیانه و ددمنشانه رژیم صهیونیستی در این تجاوز جنایتكارانه در واقع ریشه در ایدئولوژی و اندیشه صهیونیستی معاصر دارد.
برای تبیین و شرح این برداشتها بر مرجع اساسی و مهمی استناد خواهیم كرد كه آن را «مایكل بریتچر» استاد علوم سیاسی یهودی الاصل كانادا تالیف كرده است.
اهمیت مباحث بریچر در این نهفته است كه وی به تحلیلهای تئوریك اكتفا نمیكند، بلكه برای اثبات سخنان خود دیدارها و گفتگوهای متعدد و بسیاری با نخبگان سیاسی رژیم صهیونیستی انجام داده و غنا و اهمیت این سخنان از اینجا نشات مییابد، به نحوی كه مشابهی برای آن در منابع دیگر نمیتوان یافت.
با وجودی كه بریتچر در ابتدای تبیین تصویر اعراب در اذهان نخبگان اسرائیلی توضیح میدهد كه «برداشت و تصور اسرائیلی» از اعراب به عنوان یك جهان، یك عقل، یك جامعه، یك ملت و یك دشمن بسیار محدود است، اما جایگاهی اساسی در نگرش جهانی سیاستگذاران رژیم صهیونیستی و در وضع سیاستهای عالی این رژیم دارد، به هر حال آنچه كه بریتچر آن را تصویر و برداشت از اعراب در اذهان نخبگان اسرائیلی مینامد، بیشتر به استراتژیهای گوناگون و مختلفی نزدیك است كه نخبگان این رژیم خواهان اتخاذ آن در قبال اعراب هستند.
بریتچر نتیجه میگیرد كه در اسرائیل یك برداشت از اعراب وجود ندارد، بلكه این برداشت متعدد و متضاد با یكدیگر است و همین تفاوت برداشتهاست كه موجب میشود، بتوان اختلاف میان بن گورین و موشیه شاریت طی سالهای 1956 ـ 1953 پیرامون سیاستگذاریهای اسرائیل در برابر اعراب را دریافت.
در واقع باید گفت، در اندیشه صهیونیستی 3 الگوسازی از «برداشتهای اسرائیلی از اعراب» وجود دارد كه 3 برداشت متفاوت را در بر میگیرد: بوبریسم (منتسب به مارتین بوبر فیلسوف و استاد دانشگاه یهودیتبار اتریش)، بن گورینیسم (منتسب به بن گورین اولین نخستوزیر رژیم صهیونیستی) و وایزمنیسم (منتسب به حاییم وایزمن اولین رئیسجمهور رژیم صهیونیستی).
بوبریسم
اولین برداشت كه «بوبریسم» خوانده میشود، خواهان دستیابی به توافق و سازش با اعراب از طریق راهبردهای محافظهكارانه است و این گرایش همان گونه كه در سطور بالا ذكر آن رفت، منتسب به مارتین بوبر فیلسوف و اندیشمند مشهور یهودی است كه تلاش داشت، طی دوره اقامتش در سرزمینهای اشغالی میان اعراب و یهود سازش و تفاهمی به وجود آورد.
منطق اساسی نهفته در این جریان را میتوان این گونه خلاصه كرد كه یهودیت آیینی با معیارهای والای اخلاقی است و از آنجا كه ظلم وستمی بر اعراب جاری گشته، اسرائیل باید تاوان كردههای غیراخلاقی خویش را بپردازد. شاید بهترین و رساترین توصیف ارائه شده از این جریان توصیفی باشد كه خود بوبر در كتاب The Samsonite به آن اشاره میكند: «هنگامی كه پس از صدها سال به سرزمین خویش بازگشتیم، به گونهای در آن دخل و تصرف كردیم كه گویی خالی از سكنه است و حتی فراتر و بدتر از آن، گویی ساكنان آن و كسانی كه با آنها برخورد كردیم، هیچ مقدار و ارزشی ندارند و نباید به آنها توجهی داشته باشیم، به تعبیری دیگر گویی آنها وارد دایره فهم و ادراك ما نمیشوند، با این كه آنها وارد حوزه ادراك و آگاهی ما شده بودند، اما این ادراك آنچنان كه باید واضح و روشن نبود. از این جهت كه اگر برداشت ما از آنها واضح و روشن بود و وجود آنها را در این سرزمین درك میكردیم، میفهمیدیم كه اگر ساكنان آن سرزمین بودیم و میدیدیم كسانی در امواج گسترده راهی سرزمین ما میشوند تا در آن ساكن گردند، چگونه به مقابله با آنها برمیخاستیم. برداشت ما از اعراب اگرچه روشن ولی شفاف نبود و این طبیعی بود كه دایره این شفافیت از سالی به سال دیگر گسترش یابد، ولی ما به آن توجه نكردیم، نه به آن، كه به خود هم توجه نكردیم. در اینجا یك راه بیشتر نمانده و آن این كه در راستای این چشمانداز مبهم، شرافتمندانه با اعراب همكاری كنیم و در ساخت و توسعه كشور با آنها مشاركت نماییم، چه در كار و چه در تولید و به كسانی كه عنوان كردند، جنبش ملیگرایانه اعراب در حال رشد و شكوفایی است، گفتیم گزافه نگویند، ما می توانیم با آن برخورد كنیم».
بن گورینیسم
اما برداشت دوم كه بن گورینیسم نامیده میشود، خواهان دستیابی به توافق و سازش با اعراب با استفاده از راهبرد زور و قدرت حاكم است. این برداشت كه منتسب به بن گورین میباشد، افراطیترین دیدگاه را در میان صهیونیستها موجب شده است و میتوان آن را اینگونه خلاصه كرد: «ما یهودیان برای 2 هزار سال تحت ظلم و ستم بودیم، اما سرانجام به این قسمت از كره زمین و وطن تاریخی مان بازگشتیم، در این میان اعراب باید با شور و شوق از ما استقبال میكردند، چون ما پسر عموهای آنها بشمار میآمدیم، اما بر عكس آنها تلاش كردند با تحریم و محاصره گیتوی دیگر برای ما درست كنند.»
پایه و اساس دیدگاه بن گورینیسم یا برداشت «قطعه كوچك از زمین» را این ایده تشكیل میدهد كه اعراب نمیتوانند در این دوره از تاریخ زندگی مسالمتآمیز را بپذیرند، بنابراین اسرائیل باید هر از چند گاهی چنگ و دندانش را به آنها نشان دهد.
رهاورد این نگرش روی آوردن مكرر به استفاده از زور و قدرت بود كه نمود آشكار و بارز آن اتخاذ سیاست بازدارندگی طی دوره زمامداری بن گورین و دایان در سالهای 1955 تا 1956 و طی دوره پس از جنگ 6 روزه بود كه خود را به شكل «چشمپوشی نكردن از حتی یك وجب از سرزمینهای اشغالی عربی» نمایان ساخت.
عامل دیگر قابل ملاحظه در این برداشت، این است كه اگر اسرائیل بتواند تصویر و واقعیت شكستناپذیری خود را حفظ كند، این حقیقت تغییراتی اساسی در اعراب ایجاد خواهد كرد.
وایزمنیسم
اما برداشت سوم كه به دیدگاه وایزمنیسم مشهور شده است، خواهان دستیابی به راهحلهای محافظه كارانه از طریق بحثهای عقلانی و منطقی است. پایه و اساس این دیدگاه كه منتسب به وایزمن است، در این خلاصه میشود كه رویایی اعراب ـ اسرائیل یك نزاع بینالمللی غیرطبیعی یا خارقالعاده نیست، بلكه نزاعی حاد و مستمر و در عین حال برابر است و باید به آن اینگونه نگریست. فراتر از آن، نمیتوان این نزاع را از طریق یك راهبرد حل كرد، بلكه برای حل آن باید مجموعهای از تدابیر و راهبردهای كوتاه مدت را در نظر گرفت و آنها را به مرور زمان به اجرا گذاشت. بر اساس این دیدگاه حل این نزاع از طریق تغییر جو و فضای حاكم و كاهش بحران از طریق اقدامات ساختاری امكانپذیر است.
بر این اساس میتوان گفت، رژیم صهیونیستی با این كه معاهده صلح را با مصر پس از جنگ اكتبر 1973 و پس از آن معاهده صلح با اردن را امضا كرده، اما راهبردهای محافظهكارانهاش با اعراب بر سایر راهبردها غلبه دارد، اما رفتار و سیاستهای رژیم صهیونیستی در سالهای اخیر و بویژه تجاوز این رژیم به لبنان و ملت فلسطین و محاصره غزه بر این نكته تاكید دارد كه نخبگان قدیمی صهیونیستی دوباره به قدرت بازگشتهاند تا دیدگاه «بن گورینیسم» یا ایده «اعراب جز زبان زور زبان دیگری را نمیفهمند» را به اجرا بگذارند و تجاوز به كاروان آزادی دلیل روشنی بر این مدعاست، با این تفاوت كه صهیونیستها به این باور رسیدهاند كه نهتنها اعراب بلكه تمام جهانیان زبانی جز زبان زور و قتل و ترور و تجاوز به غیرنظامیان صلحطلب را نمیفهمد.
در نهایت اما باید گفت، رژیم صهیونیستی این جنگ را باخت، چون نه فقط رودرروی فلسطینیهای صلحطلب كه مقابل بشریت ایستاد.
منبع: جام حم آنلاین
تنظیم برای تبیان: عطاالله باباپور