تبیان، دستیار زندگی
یک روز کشاورزی مشغول شخم زدن زمینش بود که خار بزرگ و نوک تیزی به کف پایش رفت. کشاورز فوراً روی زمین نشست و خار را به زحمت از پایش درآورد و بعد از اینکه جای زخم را که خون زیادی از آن رفته بود بست، رو به آسمان نمود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کفش‏های تازه‏ام
کفش‏های تازه‏ام

یک روز کشاورزی مشغول شخم زدن زمینش بود که خار بزرگ و نوک تیزی به کف پایش رفت. کشاورز فوراً روی زمین نشست و خار را به زحمت از پایش درآورد و بعد از اینکه جای زخم را که خون زیادی از آن رفته بود بست، رو به آسمان نمود و شروع به شکرگذاری از خدا کرد و مدام می‏گفت: «ای خدا... متشکرم! ای خدا سپاسگزارم!»

یکی از دوستان کشاورز که شاهد جریان بود، با طعنه پرسید: « برای زخمی و خون‏آلود شدن پایت شکر می‏کنی و خوشحالی؟»

کشاورز او را نگاه کرد و گفت: «عجب آدم فضولی هستی... من خدا را شکر می‏کنم که کفش‏های تازه‏ام را نپوشیده بودم؛ و گرنه با این خار سوراخ می‏شد!»

فکر بکر برای الاغ
الاغ سواری

روزی مردی برای خرید مایحتاج خانه‏اش به بازار رفت و بعد از خرید تمام چیزهایی که زنش سفارش داده بود، آنها را داخل کیسه‏ای ریخت و پشت الاغش گذاشت. خودش هم سوار حیوان شد و به سمت خانه حرکت کرد.

در طول مسیر الاغ بیچاره که از سنگینی بار و دوری راه خسته شده بود، ایستاد و شروع کرد به عرعر کردن. مرد نگاهی به الاغ کرد و گفت: «فهمیدم چرا ناراحتی، الان درستش می‏کنم.»

بعد در حالی که پشت خود را به سر حیوان کرده بود، بر عکس روی الاغ نشست و کیسه بار را بین دو دستش در هوا گرفت و گفت: «راحت شدی حیوان! حالا دیگر کیسه را خودم گرفته‏ام تا سنگینی آن تو را آزار ندهد و راحت به راهت ادامه بدهی.»

گروه کودک و نوجوان سایت تبیان

مطالب مرتبط

این به آن در

لباس‏ها به جای هیزم

چینی بند زن

چهار پنجره بسته

سپر پسر حاکم

این هم دستور پخت غذا، آن را امتحان کن

تنها خدمه ساعت

دیدی بالاخره گول خوردی!!!

قوی‏ترین حیوان دنیا

شکارچی و خرس-طنز

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.