امام هادی علیه السلام و تبدیل خاک به طلا
داود بن قاسم جعفری می گوید:
یک سال پیش از سفر حج، برای وداع با امام هادی علیه السلام وارد شهر سامرا شدم. امام مرا تا بیرون شهر بدرقه کرد. آنگاه از مرکب خویش پیاده شد و روی زمین با دست خود دایرهای کشید و فرمود:«ای عمو، آنچه را در این دایره هست برای مخارج و هزینه سفر حجات بردار.»
همین که دست بر خاک گذاشتم، شمشی به وزن دویست مثقال از طلا به دستم آمد.
منابع: بحارالانوار، ج 50، ص 172، ح 52.
امام هادی علیه السلام و شفای نابینا
هاشم بن زید می گوید:
با چشمان خود دیدم که کوری را نزد امام هادی علیه السلام را آوردند و امام، او را بینا کرد. و نیز دیدم که با گِل، پرنده ای درست کرد و در آن دمید، و پرنده جان گرفت و به پرواز درآمد.
به امام گفتم:«میان شما و حضرت عیسی علیه السلام تفاوتی نیست!»
امام فرمود:«انا منه و هو منی» (من از او هستم و او از من است.)
منابع: بحارالانوار، ج 50، ص 185، شماره 63 از کتاب عیون المعجزات.
آگاهی امام هادی علیه السلام از سؤال ذهنی اصحاب
محمد بن شرف میگوید:
همراه امام هادی علیه السلام در یکی از خیابانهای مدینه راه میرفتم. خواستم از امام هادی علیه السلام مسأله ای بپرسم اما قبل از این که سئوالم را مطرح کنم، امام به من فرمود:«ما در جای شلوغی هستیم و مردم در رفت و آمدند. اکنون زمان خوبی برای سوالکردن نیست.»
منابع: بحارالانوار، ج 50، ص