آزادى در مكاتب مختلف بنا بر انسانشناسى و جهانبینى آن مكتب تعاریف گوناگونى دارد. مكاتب مختلف گاه آزادى را مطلق فرض كردهاند و گاه انسان را فاقد هرگونه آزادى معرفى مى كنند. بدون تردید اسلام به منزله یك مكتب حیاتبخش، كه ضامن سعادت دنیا و آخرت پیروان خویش است، نمىتواند در باب "آزادى" و حدود آن سخنى نگفته باشد.
براى یافتن جایگاه آزادى در این نظام فكرى و سیاسى، باید مفاهیمى وابسته به این مفهوم را مورد توجه قرار دهیم؛ چرا كه غفلت از این كلىنگرى، درك نادرست این مقوله مهم و حیاتى را موجب خواهد شد. بهترین روش پاسخگویى به سوالهایى با موضوع آزادى، مراجعه به منابع مهم اسلامى به خصوص كتاب نورانى نهجالبلاغه است.
اثبات آزادى انسان
خداوند مبناى آفرینش انسان را چه قرار داده است؟ آیا او را موجودى آزاد آفریده یا فاقد اختیار و آزادی؟
اگر آزاد است، این آزادى محدود است یا نامحدود؟
با بهرهگیری از فرمایشات امام علی و نظر ایشان درباره چگونگی آفرینش انسان میتوان به این پرسشها پاسخ داد. حضرت در خطبه اول نهج البلاغه اینگونه بیان مىكنند: "خداوند متعال آدم را در مكانى كه وسایل عیش و آزادیش فراهم بود، جاى داد و جایگاه او را ایمن گردانید... ." (1)
در این خطبه، امام، داستان آفرینش انسان را بیان مىكند. انسان در بهشت از آزادی برخوردار بود: اى آدم و حوا! شما آزادید تا از تمام نعمتهایى كه در بهشت برایتان نهادهام استفاده كنید؛ ولى هرگز به این درخت نزدیك نشوید كه از ستمكاران خواهید شد. پس خداوند علیرغم آزادیهایى كه در اختیار انسان قرار داده بود، محدودهاى براى او قرار داد كه تخطی از آن جایز نبود. به عبارت دیگر انسان در بهشت دارای آزادی مطلق نبود و خداوند حدودى براى او قرار داده بود كه از آن تجاوز نكند.
اصل آفرینش انسان بر مبناى آزادى است، آزادى نیز محدود به حدودی است كه سرپیچى از آن به زیان انسان خواهد بود. این اصل وجودی به شرایط مكانی ارتباطی ندارد. لذا میتوان ادعا كرد كه از انسانی كه در بهشت آزاد بوده است، پس از هبوط به زمین، سلب اختیار و آزادی نشده است.
"خداوند سبحان بندگانش را به اختیار امر كرده، با بیم و ترس (از عذاب) نهى فرموده، به (اعمال) آسان تكلیف كرده و به كار دشوار دستور نداده است. او كردار اندك را پاداش بسیار عطا میفرماید، نافرمانى از او نشان هزیمت او و فرمانبرداری سلب اختیار (از بندگانش) نیست... ."(2)
حضرت در نامهاى به مالك اشتر او را به پرهیزكارى و ترس از خدا... امر مىفرماید كه نفس خود را هنگام شهوات و خواهش ها فرو نشاند.(3)
"دورى كن از كارى كه نظایر آن را نپسندى، و نفس خود را به آنچه خدا به تو واجب گردانیده وادار به امید پاداش و ترس از كیفرش... ."(4)
حدود آزادى
بدیهى است كه انسان در عین این كه از منظر علوم نظری آزاد آفریده شده است، براى ساختن محیط مطلوب خود و یا برای دستیابی به آنچه دوست میدارد و میپسندد، محدودیتهاى فراوانى دارد و آزادى او، یك آزادى نسبى است؛ آزادىای كه در داخل یك دایره و یا محیط بسته، محدود است، ولی در عین حال در همین محدودیت، مىتواند آیندهاى سعادتبخش یا سیاه و تاریك براى خود برگزیند.(5)
آزادیهاى انسان خواسته یا ناخواسته، از چند جهت محدود مىشود؛ و او نمىتواند این محدودیتها را از پیش روی بردارد، ولی این امكان وجود دارد كه تا حدودی با استفاده از خرد و دانش از یك سو و بهرهگیری از نیروى اراده و راهنماییهای امام از سوى دیگر، تغییراتى در بعضى از این عوامل محدود كننده ایجاد كند و آنها را با خواستههاى خویش منطبق سازد و سرنوشت خویش را در دست گیرد.(6) از جمله عواملى كه آزادى فرد را محدود مىكند و انسان مىتواند خود را از قید آن برهاند، عوامل اجتماعى است.
كارهاى آسان و پاداش بسیار در برابر انجام آن، میل و رغبت عمل به چنین كاری را در انسان بر میانگیزد، و كاری كه با رغبت انجام شود اجبار در آن راه ندارد. زیرا اگر وظایف انسان از حدّ طاقت و قدرت او خارج بود، بسیارى از انسانها با میل و رغبت، فرامین الهى را انجام نمىدادند و فقط بر اساس قوانین، به وظایف خود عمل میكردند.
پاداش و جزاى اخروى كه در سخن حضرت آمده است، نشانه دیگری از آزاد بودن فرد است؛ انسان مختار است كه عمل نیك انجام دهد و در قبال آن پاداش بگیرد و یا این كه از آن سر باز زند و مجازات شود. زیرا هیچگاه بر عملی اجباری پاداش یا مجازات تعلق نمیگیرد؛ پاداش و جزا زمانى معنا مىیابد كه انسان آزاد باشد از بین دو راه، راه صحیح را انتخاب كند و پاداش یابد و یا راه خطا رود و مستحق جزا شود.
امام علی (علیه السلام) در یكى از خطبههاى خود در مذمت مردم شهر بصره چنین مى فرماید: " هر كه در میان شما اقامت كند، گروگان گناه خود می شود و كسى كه شما را ترك كند، رحمت پروردگارش را درك می كند."(7)
حضرت در این خطبه بر تاثیر عوامل اجتماعى بر افراد تاكید مى كند، ایشان مى فرماید: هر كس در بین اهل بصره زندگى كند، در معرض گناه خواهد بود؛ و یا در آن محیط، عواملى وجود دارد كه آزادى انسان را در انجام اعمال نیك محدود مى كند. در چنین محیطى كه افرادش به راحتى مرتكب گناه مىشوند، زندگی سالم و آمیخته با سعادت دشوار است، ولى غیر ممكن نیست، چرا كه در این جوامع، محدوده آزادى انسان تنگتر مى شود ولى از میان نمى رود.
چنین موردى حتى براى خود حضرت نیز پیش آمده است، ایشان در زمان خلافت سه خلیفه، هر چند آزادى عمل چندانى نداشتند، و در رأس حكومت نبودند ولى هیچگاه از انجام فعالیت هاى خود باز نمىایستادند و از گفتن سخن حق ابایى نداشتند و همیشه این موضوع را بیان مى كردند كه خلافت حق مسلم ایشان است و آن سه تن حق ایشان را غصب كردهاند.
انسان همیشه از انجام عملى كه به او آسیب رساند، میپرهیزد و در این امر تا بدانجا پیش می رود كه كارهاى خود را با توجه به میزان سود و زیانی كه به او می رسانند انجام می دهد. پس عقل سلیم نمى پسندد كه به صرف آزادى در انجام عملى كه پایان آن جز زیان نیست، آن كار را انجام دهد.
امام علیهالسلام به كارگزاران خود درباره رفتار با مردم مشرك چنین مى فرماید:" كشاورزان شهرى كه تو در آن حكمفرما هستى از درشتى و سخت دلى و خوار داشتن و ستمگرى تو شكایت كردهاند و من اندیشیدم، آنان را شایسته نزدیك شدن تو ندیدم، به جهت آن كه مشرك هستند؛ و نه در خور دور شدن و ستم كردن به جهت آن كه (با مسلمانان) پیمان بستهاند. پس با ایشان مهربانى آمیخته با سختى را شعار قرار ده و با آنها بین سخت دلى و مهربانى رفتار كن."
در نهج البلاغه نمونههاى زیادى وجود دارد كه امام علی(علیه السلام) به خاطر مصلحتهایی، آزادى مردم و یا خود را محدود كرده و دلیل را چنین بیان داشته است كه انجام این عمل عواقب سوئى براى فرد به دنبال داشته است. از جمله این موارد، خطبهاى است كه بیان می كند عقیل به قصد درخواست سهم بیشترى از بیتالمال نزد حضرت آمد و گمان مى كرد كه حضرت نیز به دلیل رابطه خویشاوندى، خواسته او را اجابت می كند. حضرت چنین مى فرماید: "سوگند به خدا(برادرم) عقیل را در فقر و پریشانى شدید دیدم كه یك من گندم(از بیتالمال) شما را از من درخواست كرد،
و كودكانش را پریشان مى دیدم با موهاى غبارآلوده و رنگ هاى تیره، گویا رخسارشان با نیل سیاه شده بود، پای می فشرد، و من گفتارش را می شنیدم و او گمان مى كرد دین خود را به او میفروشم و از روش خویش دست برمیدارم و دنبال او مى روم، پس آهن پارهاى براى او سرخ كردم و نزدیك تنش بردم تا عبرت بگیرد؛ از درد آن مانند ناله بیمار نالید، و نزدیك بود از اثر آن بسوزد. به او گفتم: اى عقیل، مادران در سوگ تو بگریند، آیا از آهن پارهاى كه آدمى آن را براى بازى خود سرخ كرده، مینالى، و مرا به سوى آتشى كه خداوند قهار آن را براى خشم افروخته، مى كشانی؟ آیا تو از رنج مى نالى و من از آتش دوزخ ننالم؟"(8)
حضرت علی علیهالسلام با وجود توانایى و آزادى عمل، از انجام خواسته برادر خود سر باز زدند؛ چون عاقبت كار خود را مى دانستند. امام با علم خود به سرانجام این كار آگاه بودند و آن را به صلاح خود و برادرشان نمى دیدند، لذا از آزادى خود در استفاده از بیتالمال، سود نبردند و آن را محدود كردند. امام نه تنها در مورد خودشان بلكه نسبت به كارگزاران نیز احساس مسؤولیت مى كردند و هرگاه آنان از آزادی هاى خود بر خلاف مصلحت خود و جامعه استفاده مى كردند، به آنها تذكر می دادند.
امام علی علیهالسلام در ادامه همین خطبه مى فرماید: "و آنان كه (ساختمان ها) برافراشته و بیاراسته اند، و خانه و باغ و اثاثیه جمع كرده و به گمان خود براى فرزند در نظر گرفتهاند، كه همه آنها را به محل بازپرسى و رسیدگى به حساب و جاى پاداش و كیفر بفرستد، زمانی كه فرمان قطعى صادر شود، عقلى كه از گرفتارى خواهش رها باشد و از وابستگی هاى دنیا سالم ماند بر این قباله گواه است."(9)
تقوا از دیگر مواردى است كه برخى آن را محدود كننده آزادى مى دانند. برای خروج انسان از زندگى حیوانى و ورود به زندگى انسانى لازم است از اصول معینی تبعیت كند، و در یك چهارچوب مشخص قرار گیرد و از آن حدود تجاوز نكند. این همان تقوا است. عوامل مختلفى این چهارچوب را تعیین میكنند، گاهى خود فرد تعیین كننده آنها است و در بعضى موارد جامعه براى انسان مقرّرات و حدودى را تعیین مى كند، و در برخی موارد دین این وظیفه را به عهده مى گیرد. پس تقوا تنها در چارچوب دیندارى معنا نمی شود، بلكه لازمه انسانیت انسان است و باید در تمام زمینههاى اجتماعى، فرهنگى، سیاسى و دیگر جوانب زندگی انسان مطرح و جاری باشد.
تقوا محدودیتهایى را ایجاد می كند و اكنون این سؤال مطرح است كه آیا تقوا مى تواند محدود كننده آزادى آدمی باشد یا خیر؟
در پاسخ می توان گفت كه تقوا نه محدودیت كه نوعى مصونیت است؛ به تعبیر دیگر، محدودیتى عین مصونیت است. برای روشن شدن مطلب یك مثال مى آوریم:
انسان براى خود خانهاى مى سازد و به منظور این كه از سختی هاى بسیارى و از سرما و گرما در امان باشد، آن را محكم و استوار مى كند و یا بنا به فصل لباس های متفاوت می پوشد تا از سرما و گرما آسیب نبیند. حال آیا كسى مى تواند بگوید كه انسان با این كارها خود را محدود كرده و آزادى خود را از دست داده است؟ تقوا نیز براى انسان حكم خانه و جامه را دارد. آیا اگر كسى ملبس به تقوا شد، باید گفت روح خود را در محدودیت قرار داده است؟ و یا روح خود را از جمیع بلایا مصون داشته است؟(11)
حضرت على در یكى از خطبههاى خود درباره تقوا چنین مى فرماید: "پس به تقوا و ترس از خدا دست اندازید، زیرا پرهیزكارى ریسمان یا دستگیره محكمى دارد و پناهگاهى بلند و استوار است... ."(12)
تقوا را پناهگاهى محكم می نامد؛ پناهگاه با این كه محدودیت دارد ولى محدودیت او براى انسان عین مصونیت است. انسان در پناهگاه احساس آرامش روحى و جسمى مى كند كه خود می تواند نویدبخش دستیابی به سعادت باشد، پس تقوا سعادت را از انسان بازنمی دارد، پس نمی توان آن را محدودیت دانست.
حضرت تعبیرى بالاتر براى تقوا قائل هستند، ایشان نه تنها تقوا را مانع آزادى نمى دانند بلكه آن را عامل بزرگ آزادى مى شمرند؛ امام على علیهالسلام در یكى از خطبههاى خود مى فرمایند: "همانا ترس از خدا كلید هر در بسته و ذخیره رستاخیر و عامل آزادى از هرگونه بردگى و نجات از هرگونه هلاك است... ."(13)
آزادى، «حق» یا «تكلیف»؟
آزادى حق است یا تكلیف؟
آیا انسان از ابتدا نسبت به آزادى محق بوده است یا مكلّف؟ در صورتى كه محق باشد، آیا این حق را خدا به او داده است؟ اگر این حق را خدا در اختیار او قرار داده، در قبال این آزادى آیا وظیفه و تكلیفى دارد؟ وظایف انسان در قبال آزادی چیست؟
آیا این وظیفه فقط در قبال حق آزادى خود مى باشد و آزادى دیگران هیچ اهمیتى ندارد؟
آیا انسان موظف است كه حدود آزادى دیگران را رعایت كند و یا این كه این اجازه را دارد تا به آزادى دیگران تجاوز و تعدى كند؟
همانطور كه مى دانیم حق و تكلیف با یكدیگر توامان هستند؛ از جمله این حقوق، حق فرزندان بر پدر و یا مادر است، حضرت این حقوق را این چنین برمى شمرند:
"و حق فرزند بر پدر آن است كه نام نیكو برای فرزند برگزیند، و او را با ادب و آراسته بار آورد، و قرآن را به او بیاموزد."
والدین در مقابل حقوق فرزندان مكلف هستند و وظیفه دارند كه این حقوق را رعایت و اجرا كنند. عكس این مسأله نیز وجود دارد. پدر و مادر نیز بر فرزندان حقى دارند كه فرزندان مكلف به رعایت آن حقوق اند. پس حق و تكلیف دو مقوله جدا ناشدنى از یكدیگرند.
بحث را با طرح این سؤال دنبال مى كنیم كه آیا آزادى یكى از حقوق انسان ها است؟ و آیا این حق او بوده، یا این كه خداوند به او بخشیده است؟
امام خمینى رحمةالله در یكى از سخنرانی هاى خود چنین مى فرماید: "اسلام انسان را آزاد خلق كرده است و انسان را مسلط بر خودش، مال و جانش آفریده است، و امر فرموده است كه انسان مسلط و آزاد باشد. هر انسانى در مسكن، مشروب و ماكول و در آنچه خلاف قوانین الهى نباشد، آزاد است، در مشى آزاد است... ."(14)
در نهجالبلاغه نیز این مسأله به وضوح ذكر شده است؛
حضرت در نامه معروفش به مالك اشتر چنین مى فرماید:
"پارهاى از وقت خود را براى نیازمندان قرار بده كه در آن وقت خویشتن را براى ایشان آماده ساخته در مجلس عمومى بنشین؛ پس براى خدایى كه تو را آفریده، فروتنى كن، و لشكریان و دربانان از نگهبانان و پاسداران خود را باز دار، تا سخنران ایشان بی لكنت و گرفتگى زبان و بی ترس و نگرانى سخن گوید، كه من از رسول خدا بارها شنیدم كه مى فرمود: هرگز در امتى كه حق ناتوان، بی لكنت و ترس و نگرانى از توانا گرفته نشود، پاك و آراسته نخواهد شد."
حضرت در نامهاى خطاب به امام حسن علیهالسلام بیان می دارد كه خداوند این حق را به انسان داده كه آزاده باشد و آزادى حق مسلم اوست و انسان این اجازه را ندارد كه این حق خدادادى را نادیده گرفته و بنده غیر خدا شود.
در جایى دیگر حضرت بیان می دارد كه تا در این جهان هستید و كاری از دستتان بر می آید و راه توبه گشوده است در اصلاح كار خود بكوشید، پیش از آن كه چراغ عمل خاموش شود و فرصت از دست برود...
حضرت با این سخنان، انسان ها را دعوت مى كند كه تا زنده هستند از این فرصت خود براى بندگى و عبادت خدا استفاده كنند؛ در حقیقت تا هنگامی كه این آزادى در اختیار ایشان است فرصت توبه دارند، و بعد از این دیگر نه فرصتى است و نه توانائى و قدرتى براى انجام اعمال نیك.
حضرت على علیهالسلام در خطبهاى دیگر مى فرماید: "اگر آن جمعیت بسیار حاضر نمى شدند و یارى نمى دادند كه حجت تمام شود و نبود عهدى كه خدای تعالى از علما و دانایان گرفته تا راضى نشوند بر سیرى ظالم و گرسنه ماندن مظلوم، حتماً ریسمان و مهار شتر خلافت را بر كوهان آن میانداختم..."(17)
حضرت مشروعیت حكومت خود را در حضور مردم همراه با اختیار و آزادى كامل مى دانند، ایشان خود را موظف و مكلف مى دانستند كه به آزادى عمل مردم در راى دادن به هر كس كه می خواهند، احترام بگذارند و آن را رعایت كنند و در این میان ما نیز موظفیم حقوق دیگران را رعایت كنیم و از جمله آن حقوق، احترام به حق آزادى دیگران است.
در جاى دیگر حضرت توصیه مى كند كه اجازه ندهید دیگران حق انتخاب و آزادی را از شما بگیرند؛ یعنى همان طور كه موظفیم حق آزادى دیگران را محترم بشماریم، باید نسبت به حق خود نیز احساس مسئولیت داشته باشیم و اجازه ندهیم كه این حق از ما سلب شود.
حضرت در خطبهاى خطاب به اصحابشان كه از جنگیدن با معاویه اكراه داشتند، چنین مى فرماید: " آگاه باشید كه من شما را شب و روز و نهان و آشكار به جنگیدن (با معاویه) دعوت كردم، گفتم پیش از آن كه آنها به جنگ شما بیایند شما به جنگشان بروید، سوگند به خدا هرگز با قومى در خانه شان جنگ نشده، مگر آن كه ذلیل و مغلوب شدهاند، پس شما وظیفه خود را به یكدیگر حواله كردید و همدیگر را خوار مى ساختید تا این كه از هر طرف اموال شما غارت شد و دیار شما از تصرفتان بیرون رفت... ."(18)
امام یاران خود را تشویق مى كند كه با مبارزه، اجازه ندهند كسى بر آنها مسلط شود و آزادى شان را بگیرد. آزادى حق مسلم هر فرد است و اگر كسى قصد این را داشته باشد كه این حق را سلب كند باید در مقابل آن ایستاد.
تمام سفارش هاى حضرت در باره دستیابی به آزادی هاى معنوى موید این مطلب است كه ما نسبت به این حق در وجود خودمان مسئول هستیم و نباید بگذاریم با اسارت در بند هواهاى نفسانى، آزادى درونى خود را از دست بدهیم. حضرت در یكى از خطبههاى خود چنین مى فرماید: "ترسناكترین چیزى كه بر شما از آن بیم دارم، متابعت هواى نفس و طولانی شدن آرزو است... ."(19)
چرا حضرت از بین تمام خطراتى كه یك فرد را تهدید مى كند و زمینه انحراف او را به وجود میآورد، ترسناكترین آن را پیروى از هواى نفس معرفى مى كند؟
این بیانگر اهمیت مطلب است؛ وقتى انسان بنده و اسیر هواى نفس شود، آزادى درونى خود را از دست مى دهد و در نتیجه به راحتى آزادى اجتماعی خود را نیز تحت غلبه عوامل بیرونى ـ مثل استبداد ـ از دست مى دهد.
امام علی(علیه السلام) افرادى را كه آزادى درونى خود را از دست داده و اسیر هواهاى نفسانى شدهاند به كسانى تشبیه كرده كه خانهاى متزلزل دارند كه همواره و هر لحظه درخطر انهدام است، این افراد داراى شخصیت ناپایدار و سستى هستند كه هر لحظه به هر سو كه نفسشان آنها را بكشاند، مى روند و از خود هیچ ارادهاى ندارند.
به طور خلاصه می توان گفت كه خداوند براى هر فردى از افراد بشر حقوقى قرار داده كه یكى از آنها حق آزادى است و هیچ كس از این امر مستثنی نشده است. در مقابل، همه افراد نسبت به این حق، تكلیفی نیز دارند؛ هم نسبت به حق آزادى دیگران و هم نسبت به حق آزادى خویش و باید به این حق احترام بگذارند. البته شایان ذكر است كه حق در برابر حق است، نمى شود انسان بر كسى حقى داشته باشد و در مقابل كسى بر او حقى نداشته باشد؛ همانطور كه حضرت در خطبه خود چنین مىفرماید:
"پس خداوند سبحان از جمله حقوق خود براى بعضی مردم بر برخی دیگر حقوقى واجب فرموده، و حقوقى را در حالات مختلف برابر گردانیده، و آنها را در مقابل بعضی دیگر واجب نموده و بعضى از آن حقوق وقوع نمى یابد مگر به ازاء بعض دیگر."(21)
با توجه به این خطبه چنین بر می آید كه در باور حضرت امیر در صورتى بر انسان حقى واجب مى شود كه در مقابل آن، فردى حقى براى او به جا آورده باشد و در غیر این صورت اگر انسان حقوق كسى را ادا كند كه توجهى به حقوق دیگران ندارد، او خود را بنده آن شخص كرده چنانچه كه حضرت مى فرماید: "هر كه حق كسى را به جا آورد كه او حقش را به جا نمى آورد او را بندگى كرده است."(22)
درست است كه اسلام به ادای احترام اهمیت زیادى میدهد ولى حدودى نیز براى آن مشخص كرده است. از نظر اسلام اداى احترم به كسى كه برای حقوق دیگران ارزشی قائل نیست، تنها بندگى كردن در برابر او است. پس كسى كه آزادى دیگران را رعایت نمى كند، نباید انتظار داشته باشد كه آزادى خودش رعایت شود؛ چرا كه همه ما در برابر آزادى یكدیگر موظف و مكلف هستیم .
انواع آزادى
آزادى را مىتوان به گونههاى مختلف تقسیم كرد؛ اگر بخواهیم بر اساس تكالیف آزادی را تقسیم بندی كنیم می توان آن را به دو نوع بخش تقسیم كرد: آزادى معنوى و آزادى اجتماعی.
در ابتدا به بررسى آزادیهاى معنوى (درونی) مىپردازیم:
تفاوت مكتب انبیا و مكتب هاى بشرى در این است كه پیغمبران علاوه بر آزادى اجتماعى، آزادى معنوى را نیز به مردم عطا كردهاند. آزادى معنوى مانند آزادى اجتماعى مقدس است و آزادى اجتماعى بدون آزادى معنوى میسر و عملى نیست؛ درد امروز جامعه بشرى این است كه مى خواهد آزادى اجتماعى را تأمین كند ولى از آزادى معنوى غافل مانده است؛ چرا كه آزادى معنوى را جز از طریق نبوت، دین، ایمان و كتاب هاى آسمانى نمى توان تأمین كرد.(23)
اكنون جای آن است كه مشخص كنیم منظور از آزادى معنوى چیست؟ انسان موجودی مركب و داراى قوا و غرایز گوناگون است، شهوت، غضب، حرص، طمع، جاهطلبى و افزون خواهی و قواى دیگر در او گرد آمده است، ولی در مقابل از عقل، فطرت و وجدان برخوردار است و می تواند در بند صفات ناپسند و مذموم گرفتار آید و یا می تواند با بهره گیری از ویژگی های گروه دوم از این بندها برهد. همانطور كه انسان از نظر اجتماعى آزاد است و زیر بار ذلت و بردگى فردی چون خود نمى رود و آزادى عمل و فكر خود را حفظ مى كند، مى تواند در اخلاق و معنویت هم آزاد باشد؛ این آزادى همان است كه در دین از آن به "تزكیه نفس" و"تقوا" تعبیر شده است. آیا ممكن است بشر آزادى اجتماعى داشته باشد، ولى آزادى معنوى نداشته باشد؟ یعنى آیا ممكن است بشر اسیر شهوت، خشم، حرص و آز خویش باشد و در عین حال آزادى دیگران را محترم بشمارد؟( 24) "منشا فتنه و فسادها پیروى از خواهش هاى نفس است..."(25)
تاكید بر این نكته كه حضرت پیروى از خواهش هاى نفسانى را منشا تمام فسادها می داند، اهمیت موضوع را نشان مى دهد. كسى كه گرفتار حرص، طمع و آرزوهاى خویش باشد، همیشه به دنبال مال و متاع دنیوى و مادى است و مدام در كوشش است كه مال بیشتری گرد آورد . برای خواستن او هیچ حد و مرزى نیست. چنین كسی برای دستیابی به خواسته نفسانی خود در دام دیگر مفاسد نیز گرفتار میآید. حضرت امیر (علیه السلام) را می توان آزادمرد واقعی و مصداق كسانى دانست كه به آزادى درونى دست یافتهاند، از این رو می توان از كلمات گهربار ایشان درس های اخلاقی بسیاری برگرفت. پیام هاى اخلاقى نهج البلاغه كه ما را به ترك تعلقات دنیوى سفارش مى كند، بسیار زیاد است كه ما به ذكر چند نمونه از آنها اكتفا مى كنیم.
حضرت على علیهالسلام مى فرماید:
" آیا قناعت مى كنم كه به من بگویند زمامدار و سردار مومنان؟..."(26)
حضرت ارزش وجودى خود را بالاتر از این مى داند كه با رسیدن به مقام حكومت قانع شود. حضرت امیر، اسیر جاه و مقام نبود كه با رسیدن به آن خوشحال و راضی و آسوده شود.
و یا مى فرماید: "و چگونه برای خاطر نفسی كه با شتاب به كهنگى و پوسیدگى باز مى گردد و بودنش در زیر خاك به طول مى انجامد به كسى ستم روا دارم..."(27)
على از نفس و روح خویش حساب مى كشد و تنها در محراب عبادت دست به محاسن شریفش مىگیرد و مى گوید: "اى زرد و سفید، اى طلا و نقره دنیا! ای دنیا! كسی غیر از على را فریب ده، من تو را سه طلاقه كردهام."(28)
"كسى (كه) واقعا ـ نه از روى نفاق و دورویی ـ براى حقوق و آزادى مردم، احترام قائل است كه در دل و ضمیرش یك نداى آسمانى است كه او را دعوت مى كند. آن وقت شما مى بینید كه یك همچون كسى كه آن تقوا را دارد، آن معنویت را دارد، آن خدا ترسى را دارد وقتى كه حاكم بر مردم مى شود و مردم محكوم او هستند، چیزى را كه برایش مهم است، همین حاكمیت است. این را مى گویند یك آزادمرد، كسى كه آزادى معنوى دارد و نداى قرآن را پذیرفته است و بر ماست كه مصداق "الاّ نعبد الاّ الله" باشیم و جز خدا هیچ چیزى را، هیچ كسى را و هیچ قدرت و نیرویى را پرستش نكنیم، نه انسانى را، نه سنگى را، نه آسمان را و نه زمین را، نه هواى نفس و خشم و شهوت و حرص و آز را، فقط خدا را بپرستیم، آن وقت او مى تواند آزادى معنوى بدهد."(29)
بعد از بررسى آزادى معنوى به بحث در مورد آزادى اجتماعى مى پردازیم.
انسان به دو فضای بیرونی و درونی و در فضاى بیرونی به زندگى اجتماعى نیازمند است، و لازمه فضاى اجتماعى آن است كه زمینه را برای رشد و تكامل مساعد سازد. قرآن كریم با منطق روشن و واضح، لزوم آزادى اجتماعى را بیان كرده است: قل یا أهل الكتاب تعالوا... و لا یتّخذ بعضنا بعضا اربابا من دون الله... ؛ " بگو اى اهل كتاب بیایید... و بعضى از ما بعض دیگر را خدایانى جز خدا قرار ندهیم..." (30)
در قرآن مجید یكى از اهداف انبیا، ارمغان آوردن آزادى اجتماعى براى بشر است؛ یعنى ایشان افراد را از اسارت و بندگى و بردگى یكدیگر نجات مى دادند. حضرت على علیهالسلام درباره قوم موسى مىفرماید: " اتّخذتهم الفراعنه عبیدا "(31)
آزادى اجتماعى از نظر اسلام فوق العاده محترم است و به عنوان بهترین شاهد برای این مطلب میتوان از دوره خلافت حضرت على علیهالسلام نام برد.
در دوره امامت آن حضرت انواع آزادی هاى اجتماعى به صورت آزادى احزاب و اقلیت هاى دینی رخ نمود. احزاب مختلف در دستگاه خلافت ایشان داراى آزادی هاى مشروع و مورد نیاز خود بودند، حضرت على علیهالسلام به بهانه بیعت نكردن آنان و یا به بهانه تمرّد خوارج از اطاعت ایشان و یا به سبب این كه خوارج به ایشان توهین كردند و حضرت را به خروج از دین متهم كردند، حقوق و سهم بیتالمال آنها را قطع و امنیت جانى یا مالى ایشان را سلب نكردند، حضرت على علیهالسلام فقط در مورد دستاندازى آنها به حقوق مالى، جانى یا امنیتى مسلمانان در برابر آنها مى ایستادند و با آنها به جنگ مىپرداختند، و همواره در ابتداى جنگ، زبان به نصیحت، موعظه و مذاكره می گشودند و هرگز آغازگر جنگ نبودند و سخت از آن پرهیز داشتند.
حضرت امیر درباره رفتار عبدالله بن عباس با خوارج چنین می فرماید: " با آنان به سنّت احتجاج كن و دلیل آور، زیرا آنها هرگز از استدلال به سنّت گریزگاهى نمى یابند."(32)
حضرت اصحاب خود را دعوت مى كند، كه با مخالفان با حجّت و اقامه دلیل و برهان برخورد كنند، نه با جنگ و خونریزی. در مورد عایشه بعد از جنگ جمل اینطور مى فرماید: "و بعد از این هم حرمت و بزرگى پیش از این براى او باقى است."(33)
امام علیهالسلام به كارگزاران خود درباره رفتار با مردم مشرك چنین مى فرماید: " كشاورزان شهرى كه تو در آن حكمفرما هستى از درشتى و سخت دلى و خوار داشتن و ستمگرى تو شكایت كردهاند و من اندیشیدم، آنان را شایسته نزدیك شدن تو ندیدم، به جهت آن كه مشرك هستند؛ و نه در خور دور شدن و ستم كردن به جهت آن كه (با مسلمانان) پیمان بستهاند. پس با ایشان مهربانى آمیخته با سختى را شعار قرار ده و با آنها بین سخت دلى و مهربانى رفتار كن."(34)
حضرت در این نامه به طور كامل طرز رفتار را با غیر مسلمانانی كه در جامعه اسلامى زندگى مى كنند، بیان كرده و دستور داده است كه كارگزاران حقوق آنها را محترم بدارند و با آنها به مهربانى رفتار كنند. و در عین حال باید مراقب آنها باشند تا مبادا قصد ضربه زدن به جامعه اسلامى را داشته باشند. یعنى در عین این كه آزاد هستند، باید مراقبشان بود.
امیرالمؤمنین با خوارج با منتهاى آزادى و دموكراسى رفتار كرد. او خلیفه بود و آنها مردم تحت امرش بودند و هرگونه عمل سیاسى برایش مقدور بود اما او زندانی شان نكرد، شلاقشان نزد و حتى سهمیه آنها را از بیتالمال قطع نكرد، و به آنها نیز همچون سایرین نگریست. این مطلب در تاریخ زندگى على علیهالسلام عجیب نیست. اما آنچه كه در دنیا بى نظیر است آن كه آنها در همه جا در اظهار عقیده آزاد بودند و با حضرت على علیهالسلام و اصحابشان به صحبت و گفتگو مى نشستند. طرفین استدلال مى كردند و به استدلال یكدیگر جواب مى گفتند. شاید این مقدار آزادى بیسابقه باشد، كه حكومتى با مخالفان خود تا این درجه، با دموكراسى رفتار كرده باشد.
گاهی خوارج به مسجد مى آمدند و در سخنرانى و خطابه على علیهالسلام اشكال ایجاد مى كردند.
روزى امیرالمؤمنین علیهالسلام بر منبر بود. مردى آمد و سؤالى كرد. على علیهالسلام فى البداهه پاسخ گفت. یكى از خارجی ها از بین مردم فریاد زد: "خدا بكشد او را، چقدر دانشمند است." دیگران خواستند متعرضش شوند. امام على علیهالسلام فرمود: رهایش كنید، او تنها به من دشنام داد.(35)
موارد بسیارى زیادى در نهجالبلاغه وجود دارد كه مؤید این مطلب است كه احزاب مختلف در جامعه اسلامى داراى آزادى مشروع و معقول بودهاند كه ما به ذكر همین چند نمونه اكتفا مى كنیم.
براى تأیید این سخنان از كلام حضرت امام خمینى رحمهالله به عنوان كسى كه ادامه دهنده راه آن حضرت بود، استفاده مى كنیم. امام در مورد آزادى احزاب مختلف به مجلس شوراى اسلامى اینطور مى فرماید: "مجلس جمهورى اسلامى همان سان كه در خدمت مسلمانان است، و براى رفاه آنان فعالیت مى كند، براى رفاه و آسایش اقلیت هاى مذهبى كه در اسلام احترام خاصى دارند و از قشرهاى محترم كشور هستند، اقدام و فعالیت مى نماید. و اساسا آنان با مسلمانان در صف واحد و براى كشور خدمت مى كنند و در صف واحد از تمام ارزش ها برخوردار باشند."(36)
نمونه دیگر از انواع آزادی هاى اجتماعى "آزادى بیان" است كه همواره مورد توجه امیرالمؤمنین على علیهالسلام بوده است. ایشان در نامه معروفشان به مالك اشتر چنین مى فرماید:
" پارهاى از وقت خود را براى نیازمندان قرار بده كه در آن وقت خویشتن را براى ایشان آماده ساخته در مجلس عمومى بنشین پس براى خدایى كه تو را آفریده، فروتنى كن، و لشكریان و دربانان از نگهبانان و پاسداران خود را باز دار، تا سخنران ایشان بی لكنت و گرفتگى زبان و بی ترس و نگرانى سخن گوید، كه من از رسول خدا بارها شنیدم كه مى فرمود: هرگز در امتى كه حق ناتوان، بی لكنت و ترس و نگرانى از توانا گرفته نشود، پاك و آراسته نخواهد شد."(37)
در جایى دیگر حضرت از مردم مى خواهد كه خیلى راحت و بدون هیچ ترس و هراسى با او سخن بگویند: "با من سخنانى كه با گردنكشان گفته مى شود نگویید و آنچه را از مردم خشمگین پنهان كردهاید از من پنهان نكنید... ."(38)
امام خمینى رحمهالله در این باره چنین مى فرماید: "در جامعه اسلامى همه آزاد هستند تا نظرات خود را بیان كنند و حاكم جامعه اسلامى و زمامداران آن موظفند كه به آنها گوش دهند اما این كه مى گویند مردم آزادند تا نظرات خود را بیان كنند به این معنى نیست كه هر چه مى خواهند بر ضد اسلام و كیان كشور اسلامى بگویند، بلكه آزادند تا حرف حق را بزنند."
در جایى دیگر حضرت امام در این باره اینطور مى فرماید: "آزادى بله، توطئه نه، آزادى بیان هست، هر كه هر چه مى خواهد بگوید. اسلام از اول قدرت داشته است بر ردّ همه حرف ها و بر ردّ همه اكاذیب آن، قدرت باقى است، برهان ما باقى است، ما برهان داریم، ما حجت داریم ما از گفتههاى مردم نمىترسیم، هر كه هر چه دارد بگوید لكن توطئه را نمى پذیریم. خیانت به ملّت را نخواهیم پذیرفت، چنانچه نپذیرفتیم."(39)
"اصولاً آزادى، براى آن نیست كه آدمیان سخنانشان را بگویند تا دلخور نشوند، براى آن است كه همه محتاج یكدیگرند و باید براى روشن شدن حق و زدودن باطل، به یكدیگر مدد برسانند، تیرگى نخستین، مقدمه روشنایى واپسین است. به علاوه نگاه تاریخى به ما مى گوید در آنجایى هم كه مسأله امروز روشن تر شده است، براى آن است كه از سابقه آزادى برخوردار بوده است، یعنى افكار از همین مجرا و از همین جاده عبور كردهاند و پس از اینكه تلاطم ها را پشت سر گذاشتند، اكنون به آبهاى آرام رسیدهاند."(40)
یكى دیگر از مصادیق آزادى اجتماعى، "آزادى عقیده" است. اسلام عقیدهاى را كه بر مبناى تفكر باشد مى پذیرد. آزادى این عقیده، آزادى فكر است. اما عقایدى را كه بر مبناى وراثت و تقلید و از روى جهالت به خاطر فكر نكردن و تسلیم شدن در مقابل عوامل ضد فكر در انسان پیدا شده است، هرگز به نام آزادى عقیده نمى پذیرد."(41)
یكى از صفحات بسیار درخشان تاریخ اسلام همین مسأله آزادى عقیده است. اگر كتب مختلف تاریخى را مطالعه كنیم، نمونههاى بسیارى از جنایات مسیحیان و یهودیان را براى تحمیل عقیده مى بینیم. در نتیجه بررسى كه در جلد دوم كتاب "محمد خاتم پیامبران" آمده، دو عامل اساسى براى پیدایش و گسترش تمدن اسلامى ذكر شده است كه یكى از آنها تشویق بسیار اسلام نسبت به تعلیم، تعلم و تفكر است و علّت دوم احترامى است كه اسلام نسبت به عقاید ملّت ها نشان مى دهد. (42)
در این زمینه نمونههاى بسیارى وجود دارد كه طرز برخورد حضرت امیر را با عقاید مخالف اسلام بیان مى كند.
روزی حضرت در حال ایراد خطبه بودند، كه شخصى با جسارت برخاست و خطاب به حضرت گفت: أیها المدّعى مالا تعلم و المقلّد ما لا یفهم و أما السّائل فاجب. حضرت هنگامى كه به چهره آن مرد نگریستند، متوجه شدند كه كتابى بر گردن آویخته و به عرب هاى یهودى شباهت دارد. یاران حضرت با ناراحتى بپاخاستند تا دورش كنند. ولى حضرت فرمود: انّ الطّیش لا یقوم به حجج الله و لا تظهر به براهین الله. این شخص سؤال دارد از من جواب مى خواهد، شما خشم گرفتید. با عصبانیت دین خدا قائم نمى شود، و بعد به آن مرد رو كرد و فرمود: إسأل بكلّ لسانك و ما فى جوانحك؛ "بپرس با تمام زبانت" (یعنى هر چه مى خواهد دل تنگت بگو). همین یك جمله آن مرد را نرم كرد و سپس شروع به پرسیدن كرد و همین قدر بیان شده است كه در آخر كار آن شخص گفت: أشهد ان لا اله الا الله و ان محمدا رسول الله.
در زمان خلافت شیخین، حضرت به مسجد مى رفتند و علت این كار را حفظ اسلام و پاسخ به سؤالات افرادى كه از اطراف مى آمدند، بیان مى كردند و یا یاران خود مانند سلمان و ابوذر را به بلاد مختلف مىفرستادند تا به سؤالات مردم پاسخ دهند.
البته این نكته را باید ذكر كرد از آزادى ابراز عقیده، زمانى مى توان سخن گفت كه اصولاً "عقیدهاى" وجود داشته باشد و بتوان در مورد آن بحث كرد، اما اهانت كردن، ابراز عقیده نیست، بلكه یكى از انواع جرم است.
از دیگر موارد آزادى اجتماعى، آزاد بودن مردم در انتخاب حاكم و زمامدار حكومت است كه بارها در نهجالبلاغه به آن اشاره شده است.این موضوع تا آنپایه دارای اهمیت است كه حضرت امیر مشروعیت حكومت خود را در آزاد بودن مردم و رأى دادن آنان مى دانند.
حضرت در یكى از خطبههاى خود چنین مى فرماید: "پس از قتل عثمان براى بیعت به من روى آوردید، مانند روى آوردن كودك به مادرش. پى در پى مى گفتید: آمدهایم بیعت كنیم. دست خود را به هم نهادم شما باز كردید، آن را عقب بردم شما به سوى خود كشیدید..."(43)
و یا در نامه دیگر خود مى فرماید: "و مردم بدون اكراه و اجبار از روى میل و اختیار با من بیعت كردند."(44)
در حالى كه اگر نحوه روى كار آمدن خلفاى دیگر را بررسى كنیم مشاهده مى كنیم در انتخاب هیچ كدام از آنها راى و نظر مردم دخالتى نداشته است. یكى از آن سه خلیفه به وسیله شوراى شش نفره انتخاب شد و دیگرى نیز توسط خلیفه قبلى به روى كار آمد. در بسیارى از فرمایشات حضرت امیر می توان دید كه آن حضرت مشروعیت حاكمان را به حضور حاضران دانسته اند. امام خمینی نیز در این باره مى فرماید: "باید مردم را براى انتخابات آزاد گذاریم و نباید كارى كنیم كه فردى بر مردم تحمیل شود. بحمدالله مردم ما داراى رشد دینى ـ سیاسى مطلوبى مى باشند و خود افراد متدین و درد مستضعفان چشیده، و آگاه به مسائل دینى ـ سیاسى و همگام با محرومان را انتخاب خواهند كرد."(45)
از نظر اسلام آزادىای درونی و بیرونی، معنوی و اجتماعی لازم و ملزوم یكدیگرند و انسان كامل، انسانى است كه هم از قید و بندهاى درونى و هم از قید و بندهاى بیرونى آزاد باشد. از نظر اسلام آنچه اهمیت دارد این است كه خود مردم با میل و رغبت مبادرت به انجام كارى كنند نه آن كه با زور و اجبار آنها را به انجام عملى وادار سازیم. بی گمان رستگاری آنگاه ستوده و پسندیده است كه با اراده و اختیار و در كمال آزادی به دست آید، نه با اجبار و زور و تهدید. نهج البلاغه حضرت امیر را می توان دایره المعارفی از اخلاقیات اسلام ناب دانست،حضرتحتیدر مورد چگونگى راه رفتن امرا نیز به آنان توصیه مىكنند و مى گویند: "طورى راه بروید كه در مردم ایجاد ترس نكنید."
منابع:
1ـ آزادى ابراز عقیده یا اهانت به تودهها: ابو حسین، ترجمه احمد بهپور، تهران، انتشارات مركز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامى، پاییز 71، چاپ اول 2ـ آزادى از دیدگاه استاد مطهرى: حسین یزدى، تهران، انتشارات صدرا، فروردین 79، چاپ اول .
3ـ آزادى و ضرورت: جون رابینسون، تهران،1357، چاپ اول .
4ـ آسیبشناسى دینى از منظر مرتضى مطهرى: سید مهدى جهرمى و محمد باقرى، تهران، نشر هماهنگ، سال 78ـ77، چاپ دوم
5ـ ترجمه و شرح نهج البلاغه: علینقى فیض الاسلام، تهران .
6ـ جاذبه و دافعه على علیهالسلام: مرتضى مطهرى، تهران، انتشارات صدرا، بهمن 76، چاپ 25.
7ـ صحیفه نور: امام خمینى رحمهالله ، مركز مدارك فرهنگى انقلاب اسلامى، تهران، ا نتشارات شركت سهامى چاپخانه وزارت ارشاد اسلامى، بهمن 61.
8ـ فربهتر از ایدئولوژى: عبدالكریم سروش، تهران، چاپ طلوع آزادى، اسفند 78، چاپ 6.
"طیبه اقبالى"، (با تصرف)