تبیان، دستیار زندگی
(عاشق اصفهانی) در زیر زلف، روی تو بیند گر آفتاب بی پرده جلوه گر نشود دیگر آفتاب روزی که در درون دل من درآمدی بیرون نکرده بود سر از خاور آفتاب بی پرده وقت صبح بیا بر کنار بام تا باز پس کشد سر از این منظر آفتاب در محفلی که شم...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

بوسه برخاک نجف


(عاشق اصفهانی)

در زیر زلف، روی تو بیند گر آفتاب

بی پرده جلوه گر نشود دیگر آفتاب

روزی که در درون دل من درآمدی

بیرون نکرده بود سر از خاور آفتاب

بی پرده وقت صبح بیا بر کنار بام

تا باز پس کشد سر از این منظر آفتاب

در محفلی که شمع رخت جلوه می کند

پروانه وار می زند آنجا پر آفتاب

هر روز می نهد به زمین روی تابناک

گویا به بوی عاطفت داور آفتاب

جویای کوی کیست که در طی این بروج

هر روز می رود به ره دیگر آفتاب

تا ره برد به خاک در شحنه ی نجف

گردد در آسمان ز پی رهبر آفتاب

زین گونه بر سپهر برآمد از اینکه داشت

بر جبهه داغ بندگی حیدر آفتاب

آن سروری که بهرِ نمازش ز باختر

آورد باز معجزِ پیغمبر آفتاب

ای موکب جلال تو بر چرخ گرم سیر

در آن میانه از همه واپس تر آفتاب

جز مدحت جلال تو حرف دگر نیافت

گردید پای تا سر این دفتر آفتاب

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.