تبیان، دستیار زندگی
مریلا خانم «آشپزباشی»
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مریلا خانم «آشپزباشی»

گفت‌وگو با آشا محرابی بازیگر سریال «آشپزباشی»

مریلا خانم «آشپزباشی»

بازیگری با ریشه تئاتری؛ ‌هرچند که از صنف خود بشدت دفاع می‌کند اما همه چیز را تعمیم نمی‌دهد و عقیده دارد ممکن است یک تئاتری هم خیلی بد بازی کند. «آشا محرابی» تا به امروز با کارگردانان نامداری مثل کمال تبریزی،‌ فریدون جیرانی، محمد رحمانیان و در کنار بازیگرانی چون پرویز پرستویی، رویا تیموریان، دانیال حکیمی و... همکاری کرده است.

از کارنامه کاری‌‌اش دفاع می‌کند و از بازی‌هایش پشیمان نیست. نقش «مریلا» در آشپزباشی از آن دست نقش‌هایی است که عادت کرده‌ایم ایفاگر آن را یک زن دست به کمر ببینیم که سعی می‌کند با چشمانش دائما براق شود و بگوید «من برنده‌ام!» اما مریلایی که محرابی ایفاگر آن است، خالی از این ادا و اطوارهاست. شاید همین تفاوت هم باعث شد سراغش برویم تا درباره نقشش و وضعیت تئاتر با هم گپ بزنیم. اگرچه او اکنون مشغول بازی در تئاتر «شبی که راشل از خانه رفت» به کارگردانی پریسا مقتدی است که هر شب ساعت 8 و 30 دقیقه در تالار اصلی مولوی اجرا می‌شود.

چطور نقش مریلای آشپزباشی را پذیرفتید؟

آقای هنرمند، با من تماس‌گرفتند و به دفترشان رفتم. ایشان همان ابتدای کار به من گفتند که مریلا نقش مهمی است که شاید از لحاظ کمی، زیاد نباشد اما تاثیرگذار است. اما حالا می‌بینم که این نقش از لحاظ کمی هم خوب است.

آن زمانی که به پروژه پیوستید مشخص شده بود که پرویز پرستویی روبروی شماست و چقدر در انتخاب شما تاثیر گذاشت؟

بله! معلوم شده بود ولی فکر می‌کنم نام شخص محمدرضا هنرمند بعنوان کارگردان به تنهایی آنقدر موثر باشد که من را برای حضور در این سریال مجاب کند. اما از جادوی حضور پرستویی و معتمدآریا هم نمی‌توان گذشت.

شخصیت مریلا یک پیچیدگی خاصی دارد. گاهی یک شناسه برایش ایجاد می‌شود، مثل گفتن کلمه «اوا»، در این مواقع احساس می‌شود به سمت «تیپ» شدن می‌رود. اما در حالت کلی می‌توان برایش ما به ازای بیرونی تصویر کرد. به نظرتان«مریلا» تیپ است یا کاراکتر؟

کاملا بینابین است. چون به نظرم فضای کار، به نوعی بینابینی است. شما نه می‌توانید هیچ کدام از نقش‌ها را کاراکتر بدانید نه می‌توانید بگویید تیپ هستند. باید با یک هوشمندی اینها را از هم تشخیص داد. مریلا از ابتدا قرار بود شخصیت منفی صرف یا مثبت صرف نباشد. قرار بود کسی باشد که در هر شرایطی که قرار می‌گیرد یک رفتار واقعی از خود بروز دهد. نه «قدیسه» باشد نه «ضدقهرمان»! من همه تلاشم را کردم که اگر «مریلا» گاهی خیلی تلخ است به صورت موازی شیرینی‌اش را هم حفظ کنم. این موازنه باعث می‌شود که هر نقشی جذاب شود، اما حالا نمی‌دانم چقدر در ایجاد این موازنه موفق بوده‌ام.

به نظرتان «آشپزباشی» یک فانتزی خانوادگی است یا درامی است که گاهی کمدی چاشنی‌اش می‌شود؟

«آشپزباشی» سریالی است که هم شرایط طنز به وجود می‌آورد هم شرایط درام. ولی من اساسا زیاد با این اسم‌گذاری‌ها رابطه خوبی ندارم، چون نمی‌خواهم خودم را با این اسامی‌ محدود کنم. من آدم اسم‌گذاری نیستم و خیلی هم مایل نیستم که خودم را در این قالب‌ها بگذارم.

برای حضور در تلویزیون فقط به نام کارگردان آن اثر بسنده می‌کنید؟

خوشبختانه شانس کارکردن با بزرگان را داشته‌ام، اما گاهی این اتفاق هم افتاده که من با کارگردان نامداری کار کرده‌ام که کار خوبی نشده است. اما گاهی عکسش هم پیش می‌آید؛ با کارگردانی کار می‌کنی که اسم خاصی ندارد اما بعد از اتمام پروژه می‌فهمی چقدر این فرد این کاره است. بعنوان مثال من یک بار تله فیلمی با آقای علیرضا بهشتی کار کردم که در آن با خانم تیموریان همراه بودم. سال گذشته هم به خاطر این فیلم کاندیدای بهترین بازیگری شدم و الان آن را یکی از بهترین‌ کارهایم می‌دانم. در حالی که روزی که ایشان با من تماس گرفتند، اصلا ایشان را نمی‌شناختم.

بطور کلی می‌خواهم بگویم خیلی از اسم‌ها از دور خیلی خوش‌آوازه‌اند اما وقتی به آن نزدیک می‌شویم، آرزو می‌کنیم که کاش هیچ‌گاه با آنها برخورد نمی‌کردیم؛ ای کاش همیشه درقالب اسم می‌ماندند. به خاطر همین می‌گویم همیشه یک فضای بینابینی وجود دارد. این بینابین که من دائما لابه‌لای حرف‌هایم می‌گویم، برمی‌گردد به خاطره‌ای که خیلی بامزه است؛ یادم می‌آید داشتیم نمایشنامه‌ خوانی تئاتری به نام «دردسر عزیز» را اجرا می‌کردیم که مرحوم احمد آقالوی عزیز در کار رادیویی‌اش با ما بودند.

شخصیتی که آقای آقالو عهده‌دار نقششان بودند،‌کسی بود که چاه توالتشان گرفتگی داشت و قرار بود که سرهنگی به خانه آنها بیاید و او با آن سرهنگ رودربایستی داشت. به همین خاطر از چاه‌بازکنی کمک خواست که ببیند آیا باید این چاه را تخلیه کند یا نه؟ که این چاه‌بازکن در نهایت می‌گفت: «بینابین است! هم می‌توانید چاه را تخلیه کنید، ‌هم می‌توانید به آن فکر نکنید!» این بینابین هم از همان زمان برای ما تبدیل به یک تکه کلام شد...

در کل می‌خواهم بگویم که برای حضور در پروژه‌ای، تنها اسم نمی‌تواند تعیین کننده باشد. من به دنبال روح‌های تازه‌ام مثل استاد حمید سمندریان عزیز. هربار که او را می‌بینم انگار که همان لحظه متولد شده است و تو هم همان لحظه با او به دنیا می‌آیی، برعکس هم هست، بعضی‌ها هم هستند که تو وقتی با آنها حرف می‌زنی فکر می‌کنی انگار که از فرسنگ‌ها زیر خاک دارند با تو حرف می‌زنند. به خاطر همین است که می‌گویم بینابین است! (می‌خندد)

نقش «مریلا» با نقشی که آخرین بار در تلویزیون و در سریال «مرگ تدریجی یک رویا» داشتید کاملا متفاوت است، می‌توان به جرات گفت یک چرخش 360 درجه‌ای نسبت به آن نقش داشتید؟ می‌خواستید توانایی خودتان را محک بزنید یا در مسیرش قرار گرفتید؟

حقیقت این است که من به خاطر تغییر با نقش قبلی این کاراکتر را انتخاب نکردم. اما خد ارا شکر تا به الان نقش‌های متفاوتی را تجربه کرده‌ام. در سریال «سرزمین کهن» به کارگردانی کمال تبریزی هم نقش متفاوتی را ایفا می‌کنم.

در فصل اول این سریال حضور دارم، که نقش کاملا متفاوتی است. در سریال «تاوان» به کارگردانی شهرام شاه حسینی هم حضوری متفاوت داشتم. به طورکلی نمی‌خواهم خودم را در زندان نقش‌های خاص محبوس کنم. تجربه‌های متفاوت را دوست دارم و اصولا آدم اهل ریسکی هستم.

خوبی تئاتر و اتود زدن‌های مداومش این است که می‌توان نقش‌های متفاوتی را بازی کرد. قبول دارید نقش مریلا یک نقش خاله‌زنکی است اما بازی شما این نقش را کمی از این وجه دور کرده‌است،‌ به طوری که حالا در پازل «آشپزباشی» یک مهره تعیین کننده به شمار می‌آید. وقتی «مریلا» وارد می‌شود ما منتظریم که یک چیز را به هم بریزد؟

نمی‌شود منکر قابلیت‌های بازیگران تئاتری شد. این یک خودشیفتگی منصفانه است. اما آدم بسته‌ای نیستم و نمی‌گویم حتما همه باید از تئاتر شروع کنند. به نظرم یک افتخار است که در ایران نادیده گرفته می‌شود البته بگذریم از اینکه الان چندسالی است کارگردانان و تهیه‌کنندگان دوست دارند با بازیگران تئاتری کارکنند. در هر حال فکر می‌کنم هرکس در هر زمینه‌ای که قابلیت دارد باید فعالیت کند.

قبلا در مصاحبه‌هاتان گفته‌بودید زیاد از وضعیت تئاتر راضی نیستید. نظرتان عوض شده یا وضعیت تئاتر همچنان رضایت‌بخش نیست؟

اساسا نمی‌دانم چرا زندگی‌مان طوری شده است که ما همیشه افسوس لحظه‌هایی را که گذشته می‌خوریم، الان باید بگویم که یاد دی ماه سال گذشته به خیر! وضعیت تئاتر می‌توانست بهتر ترسیم شود، من در حال حاضر برای تئاتر خیلی غمگین هستم به خاطر این تغییر و تحولاتی که اتفاق افتاده است.

پیشنهادتان بعنوان یک تئاتری برای بهتر شدن وضعیت چیست، آیا مدیرانی که از جنس این هنر هستند باید بیشتر شوند یا مدیرانی خارج از این حوزه که بتوانند از لحاظ مالی و دولتی این هنر را حمایت کنند کار را در دست بگیرند؟

مشکل ما الان خانه تئاتر و اینها نیست. مشکل ما الان سیاست‌گذاری‌های کلی است که ربطی به خانه تئاتر و اداره تئاتر و هنرهای نمایشی ندارد، مربوط به خارج از اینهاست.

الان «پروفسور بوبوس» با سیلی از بازیگران نامدار و سینمایی روی صحنه است، به نظرتان این شکل نمایش‌ها، تئاتر را تجاری نکرده‌است؟

من هیچ مخالفتی با این موضوع ندارم. به نظرم اگر کسی می‌تواند از تئاتر به سینما برود‌ و بالعکس، چه اشکالی دارد؟ من بیشتر به این فکر می‌کنم هرکسی هرجایی که هست کارش را درست انجام دهد. من وقتی تئاتر «پروفسور بوبوس» را هم دیدم خوشم آمد. به طورمشخص می‌توانم بگویم که هانیه توسلی کارش را درست انجام داد و من ندیدم که او یا کس دیگری روی صحنه کم بیاورد.

البته این را هم بگویم برای تئاتری هم که من کارگردانی می‌کردم خیلی‌ها به من گفتند: «یک چهره بیار» که قبول نکردم. به نظرم تئاتر خیلی جای فرصت‌طلبی‌‌ نیست چون اگر آن بازیگر نتواند از پس نقش بربیاید هم خودش را ضایع می‌کند هم مخاطب را. که البته به نظرم مخاطب مدتهاست که جدی انگاشته نمی‌شود!

کمی راجع به مسائل مدیریتی در تئاتر حرف بزنیم؛ مثلا، هیئت مدیره خانه تئاتر، اداره هنرهای نمایشی،‌ رفت‌وآمد آدم‌ها و تغییر و تحول‌ها و...

من درباره هیئت مدیره خانه تئاتر هیچ حرفی ندارم چون متاسفانه اساسا افرادی که در آنجا هستند خیلی در سیاست‌گذاری‌ها نقش ندارند. به نظرم بخش دردناک تغییر مدیران این است که ارزش‌ها و ضدارزش‌ها هم دگرگون می‌شوند. در همه جای دنیا استراتژی ثابت است، تاکتیک عوض می‌شود. اما اینجا یکباره همه چیز عوض می‌شود،‌ این خنده‌دار است! مثلا می‌گویند الان آن موی مصنوعی که برای بازیگران کار می‌کردیم دیگر مجاز نیست باید بافتنی باشد و از دور هم مشخص باشد که اینها کاموا است. در یک کاری سیگار می‌توانی بکشی، درکاری دیگر نمی‌توانی این کار را بکنی!

در یک کاری می‌گویند: مراقب باشید وارد یک حیطه‌ خاص نشوید و شما دقیقا همزمان می‌بینید که در نمایشی دیگر کارگردانی در همان حیطه‌ نمایشی را اجرا کرده‌است. اینجاست که آدم دچار بهت می‌شود. نمی‌دانم چقدر می‌شود به فضایی که در آن به راحتی «خوب» تبدیل به «بد» می‌شود و بد تبدیل به خوب، اعتماد کرد!

منبع : خبرآنلاین

تنظیم از مسعود رضا عجمی