لطیفه های کوتاه و بامزه (2)
- دختر کوچکى با معلمش درباره نهنگها بحث مىکرد.
معلم گفت: از نظر فیزیکى غیرممکن است که نهنگ بتواند یک آدم را ببلعد، زیرا با وجودى پستاندار عظیمالجثهاى است امّا حلق بسیار کوچکى دارد.
دختر کوچک پرسید: پس چطور پینوکیو و پدر ژپتو به وسیله یک نهنگ بلعیده شد؟
معلم که عصبانى شده بود تکرار کرد که نهنگ نمىتواند آدم را ببلعد. این از نظر فیزیکى غیرممکن است.
دختر کوچک گفت: وقتى به بهشت رفتم از پینوکیو و پدر ژپتو مىپرسم.
معلم گفت: اگر پینوکیو و پدر ژپتو به جهنم رفته بودند چى؟
دختر کوچک گفت: اونوقت شما ازش بپرسید.
- پسر یك شیخ عرب برای تحصیل به آلمان رفت. یك ماه بعد نامه ای به این مضمون برای پدرش فرستاد: برلین فوقالعاده است، مردمش خوب هستند و من واقعا اینجا را دوست دارم، ولی یك مقدار احساس شرم میكنم كه با مرسدس طلاییم به مدرسه بروم در حالی كه تمام دبیرانم با ترن جابه جا میشوند.
مدتی بعد نامهای به این شرح همراه با یك چك یك میلیون دلاری از پدرش برایش رسید: بیش از این ما را خجالت نده، تو هم برو و برای خودت یك ترن بگیر!
- مردی برای اعتراف نزد کشیش رفت. «پدر مقدس، مرا ببخش. در زمان جنگ جهانی دوم من به یک یهودی پناه دادم»
«مسلماً تو گناه نکرده ای پسرم»، «اما من ازش خواستم برای ماندن در انباری من هفته ای بیست شیلینگ بپردازد» ...
«خوب البته این یکی زیاد خوب نبوده. اما بالاخره تو جون اون آدم رو نجات دادی، بنابر این بخشیده می شوی»
«اوه پدر این خیلی عالیه. خیالم راحت شد. حالا میتونم یه سئوال دیگه هم بپرسم؟» «چی می خوای بپرسی پسرم؟»
«به نظر شما باید بهش بگم که جنگ تموم شده؟» .
- مردی میخواست زنش را طلاق دهد. دوستش علت را جویا شد و او گفت: این زن از روز اول همیشه می خواست من را عوض كند. مرا وادار كرد سیگار را ترك كنم.لباس بهتر بپوشم، قماربازی نكنم، در سهام سرمایهگذاری كنم وحتی مرا عادت داده كه به موسیقی كلاسیك گوش كنم و لذت ببرم! دوستش گفت: اینها كه میگویی كه چیز بدی نیست! مرد گفت: ولی حالا حس میكنم كه دیگر این زن در شان من نیست !
- شعر غضنفر برای نامزدش: صبح كه دره پنجرمون وا میشه، عصر كه در پنجرمون وا میشه، شب كه در پنجرمون وا میشه، وای كه چقدر پنجرمون وا میشه !!!
- پس از اعدام 10 قاچاقچی جسد 11 نفر بر جای مانده بود، کمی آن طرف تر پیرزنی در حال گریه می گفت: آخه ننه جون چقدر بهت گفتم اینجا صف روغن نیست.
- غضنفر میره عیادت یکی از دوستانش، وقتی می خواد بره به اقوام دوستش که اونجا بودند، می گه: این دفعه مثل دفعه ی قبل نکنید که مریضتون مُرد و منو خبر نکردیدها !
- دو تا خجالتی با هم ازدواج می کنند بچه شون آب می شه.
- غضنفر یک سکه میندازه هوا، شیر میاد، فرار میکنه !!!
- غضنفر تو مسابقه دو دوپینگ میکنه، از قضا آخر میشه! رفقاش میپرسن، بابا چرا آخر شدی؟ میگه: آخه نمی خواستم بهم مشکوک شن !!!!
- از غضنفر می پرسند: می دونی چرا غواص ها به پشت می پرن تو آب؟ می گه: چون اگه به جلو بپرن می افتن تو قایق
صبح سر کار کیفمو زدن بدبخت شدم به مامانم جرأت نکردم بگم همه ی زندگیم توش بود شناسنامه، کارت ملی 5/2میلیون پول 14 سکه ی تمام بهار آزادی یه شاخه نبات یه دست آیینه شمعدان یک جلد كلام الله مجید آیا بنده وکیلم؟
به پشه میگن چرا زمستونا پیداتون نیست ؟!! میگه:نه اینکه تابستونا خیلی برخوردتون خوبه!!!
- به غضنفر میگن به زنبورایی که از کندو محافظت می کنن چی میگن؟ میگه: میگن خسته نباشید!
بخش امور کاربران سایت تبیان
لینک ها
بهشتی دیگر، باغی دیگر، سرزمینی دیگر
چه رنگی هستید؟ (آزمونی برای سرگرمی)
دوست عزیز شما می توانید لینك ها و مطالب طنز و سرگرم كننده جالب خود را به ای میل زیر ارسال نمایید :