تبیان، دستیار زندگی
روزهای فوتبال؛ شب های فوتبال؛ تابستان داغ و سرشار از فوتبال ..........
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

دوباره فوتبال ، دوباره جام جهانی

دوباره فوتبال ، دوباره جام جهانی

روزهای فوتبال؛ شب های فوتبال؛ تابستان داغ و سرشار از فوتبال. این حکایت تابستان هایی است که جام جهانی دارد. تابستان هایی که همه، ساعتشان را با فوتبال کوک می کنند و با فوتبال، شب را به صبح می رسانند.

آنجاست که همه، از زن و مرد گرفته تا استاد دانشگاه و کارگر کوره پزخانه، هوادار و هواخواه فوتبال می شوند و دغدغه های این زندگی نامرد را برای یک ماه هم که شده به گوشه ای از صندوقچه ذهن شلوغشان پرت می کنند.

بی خیال قسط و کرایه خانه و کلاس و شاگرد؛ فوتبال را عشق است. کافی است دو کلام از فوتبال بفهمی و فقط بدانی که این آدم های بیکاری که دنبال توپ می دوند باید آنرا وارد دروازه حریفشان کنند تا بشوی یک کارشناس تمام و عیار؛ دیگر همه را می گذاری توی جیبت.

باید سالها دویده باشی و زیر شلاق نژادپرستی، پوست انداخته باشی تا قدر رسیدن به میزبانی رویداد بزرگی را که می گویند بزرگترین واقعه روی زمین است بدانی. چیزی که آفریقای سیاه، با آن تن زجر کشیده نلسون ماندلایش خیلی خوب درکش کرده است

داستان عجیبی است این داستان فوتبال. فوتبالی که عین زندگی است و چیزی جز زندگی نیست. بالا و پایین دارد. شادی و غم دارد. شب و روز دارد و زندگی و مرگ هم. جام جهانی را که درک کنی، تازه معنای فوتبال را می فهمی. می فهمی که باید جانت در بیاید تا به جام جهانی برسی. سختی دارد ولی به زحمتش می ارزد. باید طعم شیرین جام جهانی را چشیده باشی تا اهمیتش را بدانی. باید تا آن طرف دنیا گز کنی و بی خوابی بکشی تا بفهمی رنجی که برده ای کجا به کارت می آید. باید سالها دویده باشی و زیر شلاق نژادپرستی، پوست انداخته باشی تا قدر رسیدن به میزبانی رویداد بزرگی را که می گویند بزرگترین واقعه روی زمین است بدانی. چیزی که آفریقای سیاه، با آن تن زجر کشیده نلسون ماندلایش خیلی خوب درکش کرده است. آفریقایی که حالا برده هایش ستاره شده اند و چشمهاه را به سوی خود خیره می کنند.

جام جهانی

فوتبال، معجزه قرن، تسکین دهنده دردها و عاملی برای آتش بس دادن به جنگ های بزرگ، اینچنین است که می شود بزرگترین پدیده بشری تا تمام دنیا را مات و مبهوت کند و آدم های بزرگ و کوچک، گرسنه و سیر و بد و خوب را پای یک سفره بنشاند.

حواست را جمع نکنی، سفره را غارت کرده اند و تو مانده ای و یک شکم گرسنه، پس چشمانت را باز کن. اینجا فوتبال خیرات می کنند. زرنگ باشی، تا ماه ها و سال ها سیراب سیراب می شوی. نوش جان ...

بدترین حالت ممکن این است که درست در وسط رویدادی به بزرگی جام جهانی باشی و هیچ نشانی از تیم ملی کشورت در آنجا نباشد. کره شمالی تحریم شده و منزوی به جام جهانی می رود و تیم ملی ما حسرت یک لحظه حضور بر روی چمن سبز استادیوم های آفریقای جنوبی را مثل زهر فرو می برد. از این بدتر می خواهید؟

کره شمالی تحریم شده و منزوی به جام جهانی می رود و تیم ملی ما حسرت یک لحظه حضور بر روی چمن سبز استادیوم های آفریقای جنوبی را مثل زهر فرو می برد.

این دیگر خود خود شگفتی است. همان شگفتی بزرگی که رییس فدراسیون فوتبالمان از آن حرف می زد و می گفت فوتبال ایران در راه رسیدن به جام جهانی همه را انگشت به دهان می کند. چه خوب هم همه را شگفت زده کردیم. نه؟

اگر کارمان درست باشد، اگر واقعاً دلمان برای آینده مان بسوزد و بخواهیم به جایی برسیم، باید از همین حالا برای چهار سال بعدمان فکر کنیم. حواسمان باشد که چهار سال بعد، برزیل زیبا میزبان جام جهانی خواهد بود و خیلی ها برای رسیدن به آن از همین حالا نقشه هایشان را کشیده اند و دارند آماده می شوند. این دیگر به خودمان بستگی دارد که باز می خواهیم "کمیته شکست" تشکیل دهیم یا دوباره شگفتی ساز شویم و همه را مبهوت "مدیریت خنده" خودمان کنیم.

حسرت ایرانی ها از عدم حضور در جام جهانی

فوتبال ما بیمار است. بیماری مدیریت و برنامه ریزی دارد. درد لاعلاجی نیست ولی مثل اینکه به این زودی ها هم خوب نمی شود چون از قرار معلوم، خودمان نمی خواهیم، نمی خواهیم با هم کنار بیاییم. با ضعف هایمان کنار بیاییم و قبول کنیم که برای بهتر شدن، علاوه بر تلاش بیشتر، برنامه ریزی هدفمند و مدیریت با تدبیر هم لازم است. می گویند مدیریت علاوه بر اینکه علم است، هنر هم هست. هنر اینکه بدانی از مهره هایت چگونه استفاده کنی. بدانی که چطور می شود با همه کار کرد و زبان منتقد را فهمید و از نظراتش استفاده کرد.

با خودمان که تعارف نداریم؛ داریم؟ این فوتبال ما، که اسم حرفه ای بودنش را تریلی هم به زور می کشد حالا به ارکستر ناهماهنگی می ماند که نوازندگان کلیدی اش قطعه را فالش می زنند و حال شنونده و بیننده را می گیرند.

کاش چهار سال دیگر که باز جام جهانی دیگری می آید و شوری به پا می شود، رهبر این ارکستر ناهماهنگ آنقدر به بلوغ مدیریتی رسیده باشد که نت های فالش را هم با دیگران هماهنگ کند.

این یک "کاش" را جدی بگیرید آقایان!

تنظیم برای تبیان: رضا سیگاری          منبع: گل