تبیان، دستیار زندگی
ساعت سه بعد از ظهر که دیگر لحظات آخر عمر امام بود که روح ملکوتی شان به خدا پیوست و به اعلی علیین رفت. تقریباً تا شب پزشکان سعی کردند امام را بر گردانند و به مردم اعلام کردند که به مساجد بروند و امام را دعا کنند
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پدر امشب نخواب...

 به مناسبت سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی (ره) ، مروری بر بعضی خصوصیات اخلاقی آن یگانه روزگار می کنیم . آنچه می خوانید خاطراتی از زبان خدمتگزار صدیق امام است .

«سید رحیم میریان» از خدمتگزاران امین و صدیق بیت حضرت امام خمینی (ره) است که 8 سال در زمان حیات امام و بعد از آن 21 سال است که در بیت امام در حال خدمت است . ایشان از ارتباط امام با رزمندگان (جوانان) چنین می گوید:

حضرت امام خمینی رح

علاقه خاص حضرت امام به رزمندگان که زبانزد عام و خاص بود :

امام با دو گروه بیشتر دیدار داشتند، یکی خانواده معظم شهدا و دیگری رزمندگان، همیشه اولویت با این دو گروه بود. رزمندگان عشق امام داشتند و به عشق ایشان و برای حفظ اسلام و آرمان های انقلاب و ایران به جبهه ها می رفتند و همه ی عشق و آرزویشان دیدار حضرت امام بود که ایشان را ببینند و بروند. و هر وقت تقاضای ملاقات داشتند دفتر امام به اینها وقت می داد، این ها به حسینیه می آمدند و با امام دیدار می کردند و اشک شوق می ریختند، وقتی امام یک جمله می گفتند که من دست و بازوی رزمندگان را می بوسم، اینها سر تا پا اشک بودند و از صمیم قلب به عشق امامشان گریه می کردند.

شکسته شدن حصر آبادان :

وقتی مسؤولان نظامی به خدمت حضرت امام رسیدند و خبر آوردند که خرمشهر از دست رفت و آبادان دارد سقوط می کند! امام بلافاصله فرمودند: «حصر آبادان باید شکسته شود و خرمشهر باید آزاد گردد.» اینها مانده بودند که با وضع موجود چگونه ممکن است دستور حضرت امام اجرایی شود اما دعا و فرمان امام باعث شد که جوانان به عشق حرف امام تا قلب دشمن هجوم بردند و چنان جبهه ها را پر کردند که در کوتاه ترین مدت ،حصر آبادان شکسته شد و بعد از مدتی هم خرمشهر آزاد شد. با تمام این تدابیر و عشق جوانان باز امام نگفتند که ما و یا رزمندگان خرمشهر را آزاد کردیم، بلکه فرمودند خدا خرمشهر را آزاد کرد. یعنی اگر دست عنایت پروردگار نبود، حتی فکر آزادی خرمشهر را هم نمی شد کرد، اما با نفس گرم امام و روح ملکوتی و دعاهایشان این مهم محقق شد. اینها همه درس بزرگی بود برای همه انسانها!

همه عشق امام به جوانان بود :

یک بار پدری با پسرش به حضور حضرت امام آمدند که دو پسرشان شهید شده بود و پسر سومش نیز می خواست به جبهه برود، این پدر با رفتن پسر سومش به جبهه مخالفت می کرد و ناراضی بود، پدر و پسر با هم قرار می گذارند که خدمت امام برسند و کسب تکلیف کنند و هر چه امام تکلیف کردند، همان را انجام دهند، یک روز صبح که امام ملاقات های خصوصی داشتند، این ها خدمت حضرت امام رسیدند، دست امام را بوسیدند،

ساعت سه بعد از ظهر که دیگر لحظات آخر عمر امام بود که روح ملکوتی شان به خدا پیوست و به اعلی علیین رفت.

تقریباً تا شب پزشکان سعی کردند امام را بر گردانند و به مردم اعلام کردند که به مساجد بروند و امام را دعا کنند

بعد پدر به امام گفت که آقا جان دو پسر من رفتند و در جنگ شهید شدند، این تنها پسرم هم اصرار دارد به جبهه برود، آمدیم خدمت شما تا هر چه شما حکم کنید همان را انجام بدهیم. امام به پسر فرمودند: پسر جان تو دیگه نرو، پدرتان دینش را ادا کرده و تو بهتر است پیش او بمانی! پسر گفت: آقا جان آنها وظیفه خود را انجام داده اند، من هم می خواهم به جبهه بروم و وظیفه خودم را انجام دهم. امام فرمودند: تو نرو با پدرت بمان، من دعا می کنم خداوند ثواب شهادت را به تو بدهد.رزمندگان ما این گونه بودند، جوانهای ما همت عالی داشتند، عشق جوانان به ولایت عشقی عجیب و باور نکردنی بود و همه عشق امام هم به جوانان بود، جوانان هم امام را باور داشتند و می فرمودند: این جوانها بودند که انقلاب و هشت سال جنگ را اداره کردند.

ملاقات با امام به رزمندگان روحیه می داد :

یک زمانی امام کسالت قلبی پیدا کرده بودند، سردار «حسین خرازی» تقاضای ملاقات کرده بودند که رزمندگان را خدمت امام بیاورند. یادم هست عملیات کربلای 5 بود، چون کربلای 4 رزمندگان شکست خورده بودند، یک مقداری در روحیه رزمندگان اثر گذاشته بود، بنا بود این ها را خدمت حضرت امام بیاورند که روحیه بگیرند، اتفاقاً امام هم مریض بودند، از یک طرف ما نمی خواستیم رزمندگان بفهمند که امام کسالت دارند،

امام خمینی(رہ)

از طرفی اصرار آنها احساسات همه را برانگیخته بود، حاج احمد آقا برنامه ریزی کردند که اینها را به هر طریقی که هست منصرف نمایند، اما شهید حسین خرازی آمده بودند بیت، یک دستش را هم که در جبهه از دست داده بود! مدام التماس می کرد که به هر رقمی هست اجازه دهید ما فقط برای یک لحظه هم که شده امام را ببینیم. سرانجام حاج احمد آقا مجبور شدند هماهنگ کنند و امام هم پذیرفتند، اینها با امام ملاقات کردند و با روحیه ای وصف ناپذیر رفتند و عملیات کربلای 5 را انجام دادند و پیروز شدند.

تا جوان هستید عبادت کنید :

یک شب حضرت امام برای نماز شب بلند شدند با هم رفتیم و وضو گرفتند ایشان وقتی خواستند مسح پا را بکشند، سرشان را بالا کردند و گفتند تا جوان هستید عبادت کنید که اگر پیر شدید دوست دارید عبادت کنید اما دیگر نمی توانید. این مورد را حضرت امام بارها تکرار کرده بودند.

من از جوانهای معتقد می خواهم سعی کنند خودشان را حفظ کنند و تا می توانند در راه خدا باشند و تا می توانند دعا و عبادت کنند، تا انشاء ا... عاقبتشان به خیر و مشکلاتشان حل شود.

تاکید امام بر زنده ماندن یاد 15 خرداد :

- امام فرمودند: « 15 خرداد باید زنده بماند.» و خداوند چنان قرار داد که رحلت حضرت امام در 14 خرداد اتفاق بیفتد و این طوری 15 خرداد هم تا قیام قیامت در تاریخ زنده خواهد ماند، همان طور که امام می خواستند.

مردم ، برای امام دعا کنید :

- امام تا آن لحظات آخر عمرشان مأنوس دعا و قرآن بودند. روز آخر ساعت 10 صبح فرمودند من می خواهم وضو بگیرم و نماز بخوانم، آب آوردیم امام وضو گرفتند و شروع کردند به نماز و نافله خواندن، با خدا مناجات کردند و طبق روال هر روز نماز ظهر و عصر را خواندند. سر ساعت یک نماز و دعاهایشان تمام شد.بعد از ظهر با خانواده شان ملاقات کردند و تا ساعت سه بعد از ظهر که دیگر لحظات آخر عمر امام بود که روح ملکوتی شان به خدا پیوست و به اعلی علیین رفت.

تقریباً تا شب پزشکان سعی کردند امام را بر گردانند و به مردم اعلام کردند که به مساجد بروند و امام را دعا کنند که مردم هم برای دعا به مساجد و حسینیه ها و تکیه ها و خیابانها ریختند و مشغول دعا شدند اما از آن جا که امام تقاضای این آرزو را از خداوند کرده بودند، خدا هم ایشان را پذیرفت و طبق معمول هر شب که ساعت 10/20 دقیقه به خواب می رفتند، آن شب هم درست در همان ساعت به ملکوت اعلی پیوستند.

روزنامه قدس

بخش هنر مردان خدا - سیفی