نمایشی کاملاً واقعگرایانه
مهرداد ابوالقاسمی: سیمین امیریان در نمایش "کهربا" ساختاری روایتگونه و دیالوگ محور را مبنا و ملاک قرار داده و رویکردی اجتماعی که منبعث از وقایع اجتماعی دوران حاضر است را به عنوان تم نمایش انتخاب کرده است.
نگاهی به نمایش ”کهربا” نوشته و کارگردانی ”سیمین امیریان”
ساختار اپیزودیک و مستقل بودن آنها از یکدیگر، اصلیترین شاخصه این گونه روایتی است که تلاش نویسنده را برای روایتهای پراکنده و منفصل از هم و ایجاد ارتباط میان آنها برای ایجاد نوعی پیوستگی به منظور واحد قرار دادن یک مسئله اجتماعی میان سه نسل متفاوت نشان میدهد.
امیریان با این رویکرد تلاش کرده تا هم در نمایشنامه و هم در اجرا ساختار مدرنی را در پیش بگیرد و بر مبنای اصول نمایشنامهنویسی مدرن، نمایشنامه "کهربا " را به رشته تحریر درآورد. همین رویکرد به نوعی در کارگردانی وی هم لحاظ شده است.
این در حالی است که داستان و قصه نمایش "کهربا " کاملاً واقعگرایانه است و تمام رویدادها و گفتوگوها بر پایه همین اصل شکل میگیرد. جزء در مواردی اندک تمام رویدادها در بستری کاملاً واقعگرایانه و رئالیستی شکل میگیرد؛ اما طراحی صحنه نمایش با توجه به بستر شکلگیری کامل وقایع در تضاد کامل با بستر رویدادهاست و تضاد کامل میان فرم و محتوا را رقم زده و همین مسأله سبب میشود تا تماشاگر نتواند به راحتی وحدتی میان این دو فضا ایجاد کند و همین مسأله سبب ایجاد نوعی سرگردانی و سردرگمی برای مخاطب میشود.
نمایش "کهربا " نمایشنامهای دیالوگ محور است که بیش از عمل (اکت) بر کلام و دیالوگ تکیه شده و امیریان در مقام کارگردان هم در زمینه زیباییشناسی بصری، شیفته همین زیباییشناختی حاکم بر دکور نمایش شده و از همینرو از ایجاد جنبههای زیباییشناختی درام و تلاش برای دراماتورژی یا خلق صحنههایی که متکی بر اکت و حرکت باشد، غافل مانده است. در نتیجه همین اتفاق است که "کهربا " از نمایش صحنهای فاصله گرفته و به سوی آثار رادیویی سوق پیدا کرده و دیالوگ بر نمایش حاکم شده و حتی بازیگران هم عمده تلاش و همتشان را بر مبنای ارتباط براساس دیالوگ و کلام قرار دادهاند و تمام فضای نمایش منبعث از کشمکشهای کلامی و گفتاری بازیگران است.
در میان 6 صحنه مختلف نمایش "کهربا " سه صحنه ابتدایی نمایش که اتفاقاً سه اپیزود کاملاً منفک و مستقل از یکدیگر هم هستند به معرفی اختصاص یافته و حکم شناسنامه نمایش را پیدا کردهاند و این سه اپیزود را میتوان مقدمه نمایش (چه در ساختار نمایشنامهنویسی کلاسیک و چه در ساختار نمایشنامهنویسی مدرن) دانست و با پایان این صحنهها و آغاز صحنه چهارم است که نوع ارتباط و روابط میان اپیزودها و شخصیتهای نمایش به تدریج آشکار میشود؛ اما نمیتوان برای این مقدمه، مؤخرهای را در نظر گرفت و از همین روست که نمایشنامه را باید در زمره نمایشنامههای مدرن بررسی و ارزیابی کرد.
ساختار اپیزودیک نمایش به خصوص در مقدمه نمایشنامه، سبب شده تا شرح و تفسیر کاملی از شخصیتها و دغدغههایشان ارائه شود که میتوان علیرغم طولانی بودن این مقدمه به خصوص در قیاس با فصلهای بعدی نمایش آن را از نقاط قوت متن دانست و این نقطه قوت در سه صحنه پایانی به دلیل شتاب در رسیدن به پایان و ارائه نکردن نشانهها و نمادهای مورد نیاز برای ربط فصلها و اشتراکات روابط و شخصیتها در صحنههای پایانی عقیم میماند و ابهام زیادی در نمایش حاکم میشود که پایانبندی نمایش را به سمت نوعی گنگی هدایت میکند و نمیتوان با توجه به نشانهها و نمادهای ارائه شده در طول نمایش، به یک جمعبندی و پایان نهایی رسید. از همین رو ارتباط شخصیتها و رویدادها در سطح باقی میماند و تنها حدس و گمانهایی عاید تماشاگر میشود که البته حتی نمیتوان از آنها به عنوان تعلیق داستانی یا واگذاری نتیجه به تماشاگر یاد کرد.
نوع طراحی دکور و نورپردازی نمایش که تحرک بالای صحنه در طول اجرا را هم سبب شده، میتواند بزرگترین ایراد وارد به نمایش "کهربا " باشد که باعث شده تا یک معضل اجتماعی به تکه داستانهای پراکندهای تبدیل شوند که البته به دلیل نبود رابطه میان فصول، شرایط و شخصیتها، این تکه داستانی هم در ورطه نوعی تکرار و کلیشه آسیبهای اجتماعی در حیطه روابط خانوادگی، داستان، دانشگاه و... باقی میمانند.
این در حالی است که انتخاب سوژه نمایشنامه و تم مدنظر نویسنده، در نوع خود هوشمندانه مینماید و در صورت پرداخت بهتر و بیشتر به طرح و داستان و توجه به جنبههای دراماتیک اتفاقات و رویدادها و انتخاب بستری مناسبتر برای اجرای نمایش میتوانست با ترسیم فضایی باورپذیرتر مخاطب را باتوجه به ذهنیتش نسبت به رویدادها و اتفاقات، بهتر و بیشتر از آنچه که هم اینک در صحنه جاری است به ارتباط با نمایش ترغیب و تشویق کند.