تبیان، دستیار زندگی
داستان را درباره‌ی ابرها خواهم نوشت زیرا ابرها دور و برم را احاطه کرده‌اند. سفیدی برف‌مانندشان و خنکای مرطوب‌شان اطرافم را پوشانده و به‌سختی می‌توانم حتا این صفحه‌ی سفید کاغذ را ببینم. ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

داستان های خیس

بررسی «اگر ابرها بگذرند» اثر سعید طباطبایی

اگر ابرها بگذرند

کتاب "اگر ابرها بگذرند" دومین مجموعه داستان سعید طباطبایی است که به تازگی از سوی نشر مروارید منتشر ‌شده است. کتاب قبلی وی "طرحی برای یک اپرا" نام داشت و در سال 1381 منتشر شد. کتاب تازه او، مجموعه 36 داستان است که طی سال‌های مختلف فعالیت ادبی‌اش به نگارش درآورده است. نگارش قدیمی‌ترین داستان این مجموعه به اواخر سال 1374 باز می‌گردد و متاخرترین آنها در اوایل سال 1387 نوشته شده است، یعنی این داستان‌ها از یک بازه نویسندگی 13ساله انتخاب شده‌اند. شاید چنین نوع گزینشی به ارایه پرونده‌ای از فعالیت داستانی این نویسنده منجر شده باشد. هر چند سعید طباطبایی در حال آماده کردن مجموعه دیگری از آثار خود است که امکان نشر در ایران را نمی‌یابد و به همین دلیل قصد دارد مجموعه جدید خود را تحت عنوان "مسجد جامع" در کشور سوئد منتشر سازد.

سعید طباطبایی متولد 17 فروردین 1357 است.فعالیت ادبی وی از نیمه‌ی نخست دهه‌ی هفتاد همراه با نوشتن نخستین داستان‌ها و چاپ اولین آثار در نشریات محلی و سراسری آغاز شده است.او در سال 1376 مجموعه داستان «سه مرد ویلای آبی» را برای چاپ گردآوری کرد اما این كتاب به دلیل ناهمواری‌های موجود در نشر ایران هیچ‌گاه چاپ نشد.طباطبایی در سال 1379  کارشناس، مجری و سردبیر برنامه نقد و نشست بود که از شبکه فرهنگ رادیو پخش شد و طی 29 برنامه 45 دقیقه‌ای در گفتگو با مشاهیر ادب و فرهنگ ایران به بررسی کتاب های مطرح ادبی پرداخت.

"ابرها اگر بگذرند" 36 داستان را در برگرفته است. 36 داستان کوتاه که در بیشتر آنها شاهد نگاهی تجریدی و فلسفی به جهان هستیم.

"ابرها اگر بگذرند" 36 داستان را در برگرفته است. 36 داستان کوتاه که در بیشتر آنها شاهد نگاهی تجریدی و فلسفی به جهان هستیم. نگاهی که سعی دارد منظر هستی‌شناختی بشر را به چالش بخواند. نویسنده در این راه از عناصر و تکنیک‌های داستان‌نویسی به گونه‌ای خاص بهره گرفته تا بتواند جهان‌واره و چالش مدنظر خود را بازسازی کند. این کتاب مخاطب را به نگاهی تازه به ادبیات فرا می‌خواند و او را به فضای واژگانی خاصی دعوت می‌کند. فضایی که حادثه داستانی و سیر روایی داستان آنقدرها مهم نیست. مهم این است که چگونه به جهان می‌نگریم، مهم این است که مخاطب آگاه چگونه می‌تواند خود را با این جهان و این تازگی هماهنگ کند و از بودن در چنین فضایی لذت ببرد:

«مجبوری تا صبح آرام بدون تكانی دراز بكشی و فقط به سلول‌های مغز امكان تحرك بدهی. سلول‌هایی كه از آتیلا آغاز می‌كنند و ژولیوس سزار را دور می‌زنند. سرزمین پارسه را طی می‌كنند. هلاكوخان را بو می‌كشند. حریر تن امپراطور سرزمین آفتاب درخشان را لمس می‌كنند و از سرزمین سوزان آریزونا همراه سوارهای سرخ می‌گذرند. اقیانوس طی می‌شود. ناپلئون می‌میرد و تیمور من از میانه سر بر‌می‌كشد. با شمشیرش، سر برهنه‌اش و پایی كه كوتاهی‌اش روی اسب نا‌مشخص است و پشت سر او گرد‌ و خاكی كه هوا را پر كرده. شب‌هایی هم فكرها را به سوی مسیح می‌برم، گاهی به سوی نرون، یا به سوی دریای بالتیك، یا جزیره آستر، اما ذهن حتی وقتی در كهكشان دور‌دست بی‌ستاره‌ای كه خبرش را در اخبار ظهر‌گاهی شنیده‌ام سیر می‌كند، آرام می‌چرخد، كوتوله‌های فضایی را دور می‌زند، از كهكشان‌ها می‌گذرد و باز در كنار دریاچه‌ای به جنونم بر می‌خورد كه گاه تنها، نیمه‌برهنه روی اسب كهری قبل از غروب آفتاب نشسته و می‌شتابد.»

برگرفته از داستان "جنون من تیمور است"

با وجود گوشه‌گیری نویسنده در پرداخت مسایل، او باز هم به مسایل روز و اجتماعی پرداخته است و این نشان می‌دهد كه در نوشتن این كتاب دغدغه‌هایی داشته؛ ضمن آنكه داستان‌های او اكثرا خیس‌اند و از همان اولین داستان كه بحث ابرها مطرح می‌شود، نوعی آب بستن در داستان تداعی می‌شود و بر این اساس می‌بینیم كه اشاراتش به آب در اولین داستان، در راستای امتداد دادن به داستان‌های دیگر است.

ضمن آنكه داستان‌های او اكثرا خیس‌اند و از همان اولین داستان كه بحث ابرها مطرح می‌شود، نوعی آب بستن در داستان تداعی می‌شود و بر این اساس می‌بینیم كه اشاراتش به آب در اولین داستان، در راستای امتداد دادن به داستان‌های دیگر است.

تكرار یا كهنگی در مضامین این کتاب دیده نمی‌شود. نویسنده به كنایه و طنز نیز در آثارش كمتر مجال داده و لحنی شاعرانه را اختیار كرده است. تنوع موضوع برای نویسنده‌ای كه در ابتدای راه است، امتیاز محسوب می‌شود؛ آن‌هم در حالی كه این تنوع همراه با به كارگیری زبانی تاثیرگذار بیان می‌شود.

نویسنده در كتاب «اگر ابرها بگذرند» به طرزی عامدانه از قراردادها دور می‌شود؛ ‌این در حالی است كه داستان باید روی زمین روایت شكل بگیرد. گویی در این داستان‌ها تلاش داشته تا عامدانه از ساختار داستان بگریزد. او نمی‌خواهد قصه بگوید؛ در حالی كه وعده قصه می‌دهد، ولی در واقع هیچ قصه‌ای گفته نمی‌شود و راوی نوعی دغدغه‌ای فلسفی یا فكری را در این نوشته دنبال كرده كه زبان در آن بسیار برجسته، خود نمایانده است.

صدایش را با تمام تنم جذب می‌کنم. دوست دارم باز هم حرف بزند. نیمه شب است و مرا از خواب پرانده و با صدایش مرا غافلگیر کرده است. باید وادارمش بیشتر صحبت کند. با صدای زنگ تلفن از خواب پریده‌ام. در خواب عمیقی بودم. با خواب‌آلودگی تلفن را روی میز عسلی اتاق پیدا می‌کنم و گوشی را برمی‌دارم. با صدایش غافلگیرم می‌کند. فقط یک جمله می‌گوید. از لحن صدایش تشخیص می‌دهم خودش است ـ یعنی باید خودش باشد ـ‌ این را اطمینان دارم. متوجه حرفش نمی‌شوم، اما لحن صدایش را به وضوح می‌شناسم. سکوتم طولانی شده است. سعی می‌کنم به خودم مسلط باشم. باید به حرف وادارمش. باید مکالمه را طولانی کنم. به ذهنم می‌رسد که بگویم بفرمایید. حتما می‌فهمد که متوجه حرفش نشده‌ام. می‌فهمد که مرا از خواب پرانده و باید دوباره جمله‌اش را تکرار کند. تلفن را از روی میز عسلی برمی‌دارم و به سمت پنجره رو به خیابان می‌چرخم. پنجره از نور چراغ برق خیابان روشن است. گوشی تلفن را با دست عرق کرده‌ام فشار می‌دهم و آرام و شمرده می‌گویم: «می‌بخشید! متوجه نشدم.» انگار صدا از درون قلبم بیرون می‌آید. دوباره با صدای بلندتری حرفم را تکرار می‌کنم. حس می‌کنم صدایم را تشخیص داده است. مکثی می‌کند. بعد اسمی را می‌گوید، نامی را تکرار می‌کند. یعنی باید اسمی را گفته باشد، شبیه اسمی کسی است، مانند یک نام فامیلی. اما آن نام را نمی‌شناسم، به او هم می‌گویم. تشکر می‌کند. می‌گویم این اسم را به جا نمی‌آورم. از این که مرا نیمه شب از خواب بیدار کرده عذرخواهی می‌کند. دوست دارم چیزهای دیگری هم بگوید. لحظاتی سکوت می‌کنم. باید به سرفه هم افتاده باشم. تلفن قطع می‌شود.

پنجره هنوز از نور چراغ برق خیابان روشن است.

"ابرها که می‌گذرند"، "چای سبز خوردن در کناره جهان"، "ایفل"، "صدام من"، "جنون تیمور من است"، "درخت نورتروپ فرای"، "شنل قرمزی با مانتو جین آبی"، "یادداشت شبانه"، "الكساندر"، "پل فلزی و رودخانه"، "هستی‌ فقط‌ یک‌ شوخی ا‌ست"‌ و "سه‌ مرد ویلای‌ آبی"‌ عناوین برخی از داستان‌های کوتاه این مجموعه هستند.

زهره سمیعی – بخش ادبیات تبیان