تبیان، دستیار زندگی
ساله پرستان بنی صهیون نداشتند با ورود به سال 84 ، بیست و سه سال از حادثه ای می گذرد که اگر برای تعدادی از اتباع مدنیت متفرعن مغرب زمین به وقوع پیوسته بود، یقینا تا به امروز بیش از هشت هزار و سیصد قطعنامه در محکومیت مسببین چ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

این چهار تن، نسبتی با قوم برگزیده گوساله پرستان بنی صهیون نداشتند


با ورود به سال 84 ، بیست و سه سال از حادثه ای می گذرد که اگر برای تعدادی از اتباع مدنیت متفرعن مغرب زمین به وقوع پیوسته بود، یقینا تا به امروز بیش از هشت هزار و سیصد قطعنامه در محکومیت مسببین چنین واقعه ای صادر کرده و به امضای هشت هزار و سیصد سازمان مترقی ! مدافع حقوق بشر و مخالف تروریسم بین الملل رسانده بودند.

گناه این چهارتن، آن همه عظیم بوده است که قطعا سزاوار کمترین بذل توجهی از سوی محافل غربی مخالف تروریزم و مدافع منشور حقوق بشر نبوده اند ! اولا از حیث نژادی و قومی، جرم این چهار تن کاملا محرز است. آنان نه منسوب به نژاد صد در صد سفید و پاستوریزه "آنگلوساکسون" بوده اند و نه دستکم چون برخی غربزدگان متولد ممالک جهان سوم، افتخار! دارا بودن تابعیت مضاعف جوامع متمدن غربی را داشته اند.

در ثانی، آنان مرتکب جرم بزرگتری هم شده بودند که در واقع امر، ناهنجارترین نوع جنایت عقیدتی ! است. این چهار تن، نه تنها نسبتی با قوم برگزیده گوساله پرستان بنی صهیون نداشتند، بلکه در زمره معتقدین به افراطی ترین اندیشه های بنیاد گرایانه و مخل روند سازش خاورمیانه، یعنی مکتب تشیع امام خیبر شکن علی (ع) بوده اند؛ به علاوه، هر چهارتن، تبعه کشوری هستند که غرب دموکراتیک و مردم سالار، سالهاست آرزوی خشکاندن ریشه حیات مردم آن را داشته اند ! چه گناهی از تابعیت جمهوری اسلامی ایران بالاتر؟

حال اگر کسی بگوید، این چهار تن عضو هیاتی دیپلماتیک بوده اند، معلوم می شود که معنی دیپلماسی را نمی فهمد، دیپلماسی، یعنی کشتار صد در صد دموکراتیک صدها تن زن و کودک بنیادگرا، توسط خلبانان خردگرای هلی کوپترهای توپدار " آپاچی" ارتش اسرائیل در اردوگاه "قانا" و "جنین" !

شاید برخی مطلق گرایان احساساتی بگویند این چهار تن برای ماموریتی امدادی و نوعدوستانه راهی بیروت شده بودند. معنای ماموریت امدادی و بشردوستانه در لبنان را باید از جناب "آریل شارون" قصاب آوارگان لبنانی و فلسطینی اردوگاههای "جنین" و "صبرا و شتیلا " پرسید.

ادعا کرده اند این چهار تن را به رغم داشتن مصونیت سیاسی ربوده اند ! اصلا چه کسی به آنان حق مصونیت سیاسی اعطا کرده بود؟ در ساحت تشخیص مصونیت سیاسی، تنها مرجع ذیصلاح و معتبر جهانی، « خرس کوکی» اطفال ریش دار بنی صهیون در کاخ سفید – ببخشید ! – مقام محترم ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکاست !

می گویند یکی از این چهار تن، کاردار سفارت کشور ایران در بیروت بوده است ! چه مدرک جرمی از این بهتر ؟! ؛ هنگامی که به فرموده رئیس جمهور خوش قیافه ! عمو سام ، آقای "بوش"، ملت ایران تروریست است، مسلما که کاردار سفارت چنین ملتی هم یکپا تروریست خطرناک است !

مدعی شده اند که آن دیگری خبرنگار و عکاس جراید ایران بوده. بر اساس تصاویر دریافتی از ماهواره های "پنتاگون"، فرد مزبور در داخل دوربین عکاسی و قلم خودکارش چندین تن مواد منفجره جاسازی کرده بود !

هکذا می گویند سومین نفر ایشان، مسئولیت رانندگی اتومبیل سفارت ایران را بر عهده داشته است. "به گفته یک منبع ناشناس" !، اولا وسیله نقلیه مزبور نه یک اتومبیل معمولی، بلکه یک دستگاه تانک فوق مدرن مجهز به سکوی پرتاب موشکهای قاره پیما ! بوده است. ضمن آنکه "به اعتقاد برخی صاحبنظران" مشار الیه به علت عدم رعایت سرعت مجاز در جاده های لبنان، توسط پلیس راهنمایی اسرائیل بازداشت شده است !

و اما آن نفر چهارم، که گفته اند پیش از اعزام به این ماموریت دیپلماتیک، به اتفاق لشکریان آیت الله خمینی در جبهه خرمشهر به جنگ اشغالگران عراقی رفته بود. به گفته یکی از آجودان های "ژنرال شوراتزکف"، یگان دژبان ارتش اسرائیل، فرد چهارم را به جرم پیشدستی کردن در شکستن شاخ قوی "چاقوکش دیوانه بغداد "، باز داشت کرده است. بدین ترتیب، پر واضح است که قضیه چهار ایرانی ربوده شده در لبنان، صد در صد مشکوک و از نظر "تحلیل گران آگاه"!، بی پایه و اساس است !

قصد نگارنده از نوشتن آنچه تا بدینجا خواندید، نه تحریر مطلبی طنز گونه بوده است، نه مناسبتی که به بهانه آن دست به قلم بردیم، با طنز نویسی و شوخ طبعی ها نسبتی دارد. اکنون ما بیست و سومین سالگرد ربوده شدن چهار عضو هیات دیپلماتیک جمهوری اسلامی ایران در مسیر "بیروت"، توسط عمال تروریست رژیم صهیونیستی است و خانواده های این چهارگروگان مظلوم ایرانی، بیست و سه سال سال است که چشم به راه آزادی عزیزان خویش اند.

از این میان، پدر و مادر "کاظم اخوان"، خبرنگار و عکاس ربوده شده، آرزوی دیدار فرزندشان را با خود به سینه سرد خاک بردند. فرزند خردسال آقای "سید محسن موسوی"، کاردار ربوده شده سفارت جمهوری اسلامی ایران در لبنان، اینک جوانی برومند است که خود نیز فرزندی خردسال دارد و معصومانه بیست و سومین سال فقدان سایه پرمهر پدر را بر سرش تجربه می کند.

خانواده "تقی رستگار مقدم"، راننده خودرو سفارت ایران نیز، سالهاست به سان شمع در فراق فرزند اسیرشان، بی صدا و صبور، می سوزند و آب می شوند.

و بالاخره ... در خانه ای کوچک و قدیمی، در محله "مولوی" تهران، مادر سالخورده و رنج کشیده علمدار رشد فتح خرمشهر، "حاج احمد متوسلیان"، دردمندانه چشم به راه دریافت خبری از یوسف گمگشته خویش است.