تبیان، دستیار زندگی
در مقام خود مُبرهَن است که انسان در اوّل پیدایش، پس از طی منازلی، حیوان ضعیفی است که جز به قابلیتِ انسانیّت، امتیازی از سایر حیوانات ندارد و آن قابلیتِ انسانیّت، فعلیّه نیست (فعلیت ندارد). اگر در تحت تأثیر مربی (یعنی تربیت او) واقع نشود، پس از رسیدن به ح
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شهوت و غضب را ریشه­کن نکن؛ تربیت کن

محیط های تربیتی انسان

مجتبی تهرانی

مروری بر مباحث گذشته

  1. بحث ما راجع به تربیت در بعد اخلاقی، به معنای روش رفتاری و گفتاری دادن به دیگری بود. عرض کردم در بین محیط­هایی که انسان از آنها روش می­گیرد، اولین محیط «محیط خانوادگی» است. به طور غالب آنجایی که انسان در این جهان مادیت چشم می­گشاید و در آن بستر رشد می­کند، محیط خانواده است؛ خصوصاً که این محیط با محبت آمیخته است. در خانواده رابطه تنگاتنگ همراه با محبت وجود دارد و این نوع رابطه، روی انسان نقش سازندگی دارد؛ اعم از اینکه نقش تخریبی داشته باشد و اثرش فساد باشد یا اثر صلاح داشته باشد.

محیط­های پنج­گانه تربیتی

در ابتدای بحث این تذکر را بدهم که انسان معمولاً در محیط­هایی که ساخته می­شود، اولین محیط، محیط خانوادگی است، بعد محیط آموزشی، بعد محیط شغلی، بعد محیط رفاقتی و بعد هم محیط پنجم یعنی فضای کلی جامعه است که در تربیت او نقش دارد. جوّ پنجم حتی بر دیگر فضاها نیز غالب و حاکم است. من نمی­توانم در بحث تربیت، آنچه مربوط به محیط آموزشی است را در خلال بحث خانواده که مربوط به بچه­ی در دامن پدر و مادر است بیاورم. ابتدا آنچه مربوط به محیط خانوادگی است را بحث می­کنیم و بعد  به سراغ محیط دوم که محیط آموزشی است می­رویم که بچه در آن بزرگ می­شود و او را به مدرسه می­فرستند؛ بعد هم محیط­های بالاتر را بحث می­کنیم. هر محیطی برای خودش یک سنخ مسائل خاصّی دارد و باید آن را از نظر تربیتی جداگانه بررسی کرد. این را از این جهت عرض می­کنم که یک عده که گویا کم­حوصله هستند یا گرفتاری­هایی در محیط­های دیگر دارند، از مسائل مربوط به محیط­های دیگر می­پرسند؛ حال آنکه بحث ما فعلاً در رابطه با محیط خانواده است.

جامعه را نمی­توان با «شعار» اداره کرد

بحث ما یک روال مشخصی دارد. من هم که اینجا این حرف­ها را می­گویم، اولاً خطابه بلد نیستم؛ ثانیاً اهل شعار هم نیستم. این را بدانید که شعار بی­شعور ـ‌یعنی شعاری که همراه با عمل نباشد‌ـ اثر ندارد. شعار، بدون شعور، اگر اثری هم داشته باشد، اثرش مختصر است و رد می­شود. گاهی هم اثر عکس دارد. شعاری که همراه با عمل نباشد، اگر خیلی خوب و درجه یک هم باشد، یک شعله­ای می­گیرد و بعد هم خاموش می­شود. این را هم بگویم که یکی از مشکلات جامعه ما همین است؛ نمی­شود جامعه را بر محور شعار اداره کرد. برای اصلاح جامعه، شعارها باید با شعور و همراه با عمل باشد؛ چه در بُعد دنیوی و چه در بُعد اخروی، چه مادی و چه معنوی. با صِرفِ شعار که چیزی اصلاح نمی­شود. اگر انسان برای اصلاح مشکلات جامعه فقط شعار بدهد، گاهی اثرش چند ساعت بیشتر نیست؛ به چند روز هم نمی­کشد که اثرش از بین می­رود. به خصوص اگر در کنار آن شعار، عمل هم نباشد که دیگر هیچ! گاهی نتیجه عکس هم می­دهد.

همنشینی با بدان و خوبان، هر دو اثر گذار است   

بحثی که ما در جلسه گذشته داشتیم این بود که مسئله تربیت ـ‌که از عناوین قصدیّه هم نیست‌ـ تدریجیُّ‌الحصول است. چه در بُعد فساد انسان و چه در بُعد صلاح او، هر دو تدریجیُّ‌الحصول است و این روش بر اثر تکرار به صورت ملکه برای انسان حاصل می­شود. روایاتی را هم که آنجا مطرح کردم، در بُعد فساد بود. حالا در بُعد صلاح هم روایتی را می­خوانم. روایات متعددی هم تحت عنوان مصاحبت و مجالست هست که من آن­ها را جلسه گذشته عرض کردم.

در بُعد فساد این روایت از علی ع را عرض کردم که حضرت فرمود: «صُحبَةْ الأَشرار تَکسِبُ الشَّر کَالرّیح إِذا مَرَّت بِالنَّتِن حَمَلَت نَتنا»؛[2] همنشینی با بدان، بدی را به همراه دارد، مانند بادی که اگر از روی شیئی بد بو بگذرد، با خود بوی بد را می­برد. این روایت به فساد و جنبه تخریبی در تربیت اشاره داشت؛ یعنی نقش تخریبی رابطه تنگاتنگ با بدها، آن هم با چاشنی محبت(همنشینی) مطرح شده بود. کاملاً عکس آن هم از علی ع نقل شده است که «صُحبَةُ الأَخیار تَکسِبُ الخَیر کَالرّیح إِذا مَرَّت بِالطّیب حَمَلَت طیبا»؛[3] همنشینی با خوبان، خوبی بدست می­آورد، مانند بادی که چون بر بوی خوشی گذر کند، بوی خوش می­گیرد. یعنی حضرت دوباره عین مثالی که درباره فساد گفته بود را می­زند؛ بوی خوش.

آیا سرعت فاسد شدن و اصلاح شدن برابر است؟

مطلب دیگری که می­خواهم در همین رابطه مطرح کنم این است که آیا این تدریجیُّ‌الحصول بودن صلاح و فساد، سرعتش مساوی است؟ یعنی وقتی که می­خواهند کسی را فاسد­ کنند، آیا فاسد کردن او از نظر سرعت و بُطئ(کندی) مانند اصلاح کردن زما­ن می­برد؟ مثلاً فرض کنید اگر کسی دو ماه با شخص فاسدی رفاقت داشته باشد، آیا فاسد می­شود؟ یا اگر مدتی در یک محیط فاسد باشد، آیا فاسد می­شود؟ و همین­طور اگر کسی دو ماه در یک محیط سالمِ صالح باشد یا رفیق سالمِ صالح داشته باشد، آیا صالح می­شود؟ اصل مسأله تدریجیُّ‌الحصول است؛ حالا این مسأله مطرح می­شود که آیا سرعت و کندی­شان برابر است؟ آیا نقش تخریبی و نقش سازندگی از نظر بطیء بودن و سریع بودن یکسانند یا این دو با هم مختلف هستند؟ این یک بحث ریشه­ای است. من نمی­خواستم اینگونه این بحث را مطرح کنم، چون ممکن است یک مقدار برای عموم سنگین باشد؛ ولی تا آنجایی که در توانم هست بحث را تنزّل­ می­دهم.

قوای بالفعل حیوانی و استعداد انسانی در وجود کودک

استاد ما (رضوان الله تعالی علیه)[4] در این رابطه مطالبی دارد که من عین مطالب و عبارات ایشان را نقل می­کنم. ایشان می­فرماید: «انسان در ابتدای ورود به این عالم، حیوانی بالفعل است و تحت هیچ میزان، چیزی جز شریعت حیوانات ـ‌که اداره شهوت و غضب است‌ـ نیست». در جمله­ای دیگر ایشان می­فرماید: «در مقام خود مُبرهَن است که انسان در اوّل پیدایش، پس از طی منازلی، حیوان ضعیفی است که جز به قابلیتِ انسانیّت، امتیازی از سایر حیوانات ندارد و آن قابلیتِ انسانیّت، فعلیّه نیست (فعلیت ندارد). اگر در  تحت تأثیر مربی (یعنی تربیت او) واقع نشود، پس از رسیدن به حد رشد و بلوغ، یک حیوان عجیب و غریبی می­شود».

مراد ایشان این است که هر بچه­ای که به دنیا می­آید، یک فعلیّت و یک‌سری استعدادهایی دارد. ایشان می­فرماید وقتی که بچه به دنیا می­آید یک حیوان تمام عیار است. من از استادم نقل می­کنم و البته از جنبه­های علمی هم واقعیت مطلب همین است. همه ما که به دنیا آمدیم، در ابتدا از نظر فعلیت، یک حیوان دو پا بودیم. حیوان دو پا از چه چیزی تشکیل می­شود؟ قوای حیوانی؛ یعنی شهوت و غضب و وهم. این سه مورد است که در کودک از ابتدای تولد و ورودش به این عالم وجود دارد. همه ما از این نظر، فعلی هستیم. یعنی این قوا در وجود ما فعلیّت دارد. اما از نظر استعدادی دو بخش از استعدادها را خدا در ما نهفته که من بارها از آنها به بذر و نشاء تعبیر کرده­ام. اگر یادتان باشد در حرف­هایم می­گفتم که خداوند در وجود ما، هم بذر انسانیت را پاشیده است و هم بذر معنویت را. به عبارت دیگر ما مفطوریم به فطرت انسانی؛ یعنی این مسائل با وجود ما همراه است. فطریات انسانی زیاد است؛ از جمله حیا؛ بذر و نشاء حیا را خدا در وجود همه ما کاشته است. از آن طرف در بُعد معنویت، آنجا هم فطریات هست. مثل خداجویی. در روایات هم داریم «کُلُّ مَولودٍ یولَدُ عَلَی الفِطرَة»[5]  و «أَلفِطرَة هِی التّوحید»[6].

وظیفه مربّی؛ شکوفایی بذر انسانی و الهی

حالا بحث در مورد مربّی است که وظیفه او چیست؟ تنها کار او این است که این استعدادها را با دستوراتی که از ناحیه خالق رسیده است به فعلیت برساند. وظیفه مربّی این است که این دستورات را به کار ببندد تا کودک در بُعد انسانی، یک انسان ­شود و در بُعد الهی، یک فرشته ­شود. استعدادش را خدا در او گذاشته است. کار مربّی این است که آن استعدادها را با دستوراتی که رسیده است شکوفا کند. چون آن کسی که او را خلق کرده می­داند که باید چه کاری روی این انجام شود تا این بذر سر در آورد. اصلاً احتیاج نیست که مربّی زمین را شخم بزند یا بذر بپاشد؛ خصوصاً بچه، همه این استعداد­ها در او هست. فقط مربّی باید آن را آبیاری کند. همه این­ها بحث­های گذشته من است. این­ها را یادآوری می­کنم تا به مطلب این جلسه برسیم.

تربیت انسان؛ هدف از بعثت انبیاء

بعثت انبیاء برای همین بود. آنها آمدند برای اینکه دستوراتی را که برای به فعلیت رساندن این استعدادهاست، به ابناء بشر بگویند. یعنی انبیاء فقط برای تربیت این حیوان دو پا آمدند. مابه‌الامتیاز انسان از حیوانات دیگر همین استعدادهای او است، که در فرمایشات استاد ما هم آمده بود که مابه‌الامتیاز انسان همین است. انبیاء مبعوث شدند برای این هدف که این حیوان را انسان کنند و او را فرشته کنند.

دعوت به دنیا مقصد بعثت انبیاء نیست

گاهی بعضی­ها یک سنخ مطالبی می­گویند که اصلا صحیح نیست؛ مثل اینکه انبیاء دعوتشان هم برای تربیت انسان بوده و هم برای سامان دادن به امور دنیایی او. من دوباره به سراغ فرمایشات استادم می­روم. ایشان می­فرمایند: «بعضی­ها خیال کرده­اند که دعوت پیغمبر اکرم دو جنبه دارد، دنیایی و آخرتی. این را مایه سرفرازی هم می­دانند و این مطلب را کمال نبوت فرض کرده­اند». در ادامه استاد ما می­گوید: «این­ها از دیانت بی­خبرند و از مقصد نبوّت عاری و برئ هستند». من حرف­های خودم را نمی­گویم؛ حرف­های ایشان را نقل می­کنم. ایشان خیلی زیبا می­فرمایند: «دعوت به دنیا از مقصد انبیاء به کلی خارج است، به جهت این که حس شهوت و غضب و شیطان باطنی (وهم)، برای دعوت به دنیا کفایت می­کند و دیگر احتیاجی به بَعث رُسُل نیست و شهوت و غضب، قرآن و نبی لازم ندارد». این­ها حرف­های امام(رضوان الله تعالی علیه) است. این کودک که به دنیا آمده، هم «شهوت» او فعلی است، هم «غضب» او فعلی است و هم «وهم» او. این قوای حیوانی او در بستر طبیعت تقویت هم می­شود. مثلاً وقتی که فرد به حد بلوغ برسد، شهوت جنسی او گل می­کند. لازم نیست تو کاری بکنی؛ خود او گل می­کند. احتیاجی به تو ندارد که بخواهی کاری کنی که شهوت جنسی او تحریک شود؛ بدون تو هم تحریک می­شود. این تعبیراتی است که ایشان دارد.

پیامبر آمده است تا تو به وادی حیوانیّت نروی

ما در معارفمان راجع به پیغمبر اکرم داریم ـ‌که ظاهراً قابل انکار هم نیست‌ـ که حضرت فرمودند: «بُعِثتُ لِأُتَمِّمَ مَکارِمَ الاخلاقَ»؛[7] من فقط برای این مبعوث شدم که مکارم اخلاقی را تمام کنم. اصلاً می­گوید غایت از بعثت این است. نمی­گوید مبعوث شدم برای اینکه اعتقادات شما را درست کنم یا بعثت برای این است که تو را به خدا نزدیک کنم. هرگز از این حرف­ها نمی­فرمایند. بلکه می­گوید مبعوث شدم برای تربیت. مکارم اخلاق و اخلاق، همان امور تربیتی است. مبعوث شدم که به انسان­ روش رفتاری، گفتاری و کرداری بدهم. آمدم تا تو آدم شوی؛ به وادی حیوانیت نروی ـ‌و به تعبیر استاد ما‌ـ یک حیوان عجیب و غریب نشوی. من برای این مبعوث شدم. خدا هم که در قرآن می­خواهد پیامبرش را مدح کند، می­فرماید: «إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیم»؛[8] همانا تو دارای اخلاقی بزرگ هستی. بالاترین تعریفی که کرده است این است. یعنی همین تربیت و ارائه روش رفتاری و کرداری. من برای آن چیزها مبعوث نشدم؛ بلکه آمده­ام تربیت­تان کنم. برای تربیت آمده­ام. چون وقتی که من این روش را ارائه کردم، دیگر همه چیز درست می­شود. وقتی که آدم شدی دیگر مسأله تمام است. رو به فساد رفتن معونه­ای لازم ندارد؛ تربیت است که به پیغمبر نیاز دارد.

کسی که نفس خود را تربیت نکند شریک جرم او است

حالا من یک روایت از علی (علیه السلام) بخوانم: «النَّفس مَجبولَهٌ علی سوء الأَدَب وَ العَبد مَأمورٌ بِمُلازَمَهِ حُسنِ الأَدَب وَ النَّفسُ تَجری فی مَیدان المُخالفَة وَ العَبد یَجهَد بِرَدِّها عَن سوءِ المُطالِبات فَمَن أَطلَقَ عَنانَها فَهُوَ شریکٌ فی فَسادِها وَ مَن أَعانَ نَفسَه فی هَوا نَفسِه فَقَد أَشرَکَ نَفسَهُ فی قَتلِ نَفسِه»؛[9] نفس به بی‌ادبی پیچیده است و بنده مأمور است به پایبندی به ادب نیک و نفس به سمت عرصه مخالفت می­رود و بنده برای برگرداندن او از خواسته­های ناپسند، تلاش می­کند. پس هر کس افسار نفس را رها کند، در تباه کردن آن شریک شده و هر کس برای نیل به هواهای نفسانی خود تلاش کند، در قتل نفس خود شریک شده است.

بعثت انبیاء برای مهار کردن حیوانِ نفس

این نفس که ما می­گوییم یعنی آن نیروی حیوانیت تو فعلی است؛ غضب و شهوت و وهم تو فعلیّت دارد. اما تو باید تربیتش کنی. اگر این حیوان را رهایش کنی، در بستر مخالفت پیش می­رود؛ یعنی بر خلاف ودیعه‌های انسانی و الهیِ درون تو می­رود. چون حیوانیت در او فعلیت دارد و احتیاج ندارد که آن را به فعلیّت برسانی. حیوان که دیگر مرز نمی­شناسد. مثلاً او نمی­فهمد که این مال کس دیگری است، که به او بگویی: آنجا نرو! اینها مال فلانی است...! اصلاً این حرف­ها را نمی­فهمد. بنده می­داند که نفس یک حیوان است؛ لذا به او مهار می­زند، دهنه او را می­کشد. اگر کسی هم این را مهار نکند و رهایش کند، در فساد آن شریک است. بعثت انبیاء و رُسُل برای این است که به نفس، مهار عقل و شرع بزند. می­خواهد یک دهنه بزند، که با این افسار حیوان نفس را مهار کنی تا شهوت و وهم و غضب فعلی او رها نباشد و به طور افسار گسیخته عمل نکند و مهار شود.

سرازیری افساد و سربالایی اصلاح

فساد یعنی سرازیر رفتن. اگر نفس را رهایش کنی، خودش می­رود. بعد هم هرچه برود، سرعت می­گیرد؛ چون سرازیر است. صلاح و درست کردن، سربالایی است و کاملاً برعکس فساد است. درست است که هر دو تدریجیُّ‌الحصول­ هستند، اما در بُطئ و سرعت خیلی تفاوت دارند. انسان زود فاسد می­شود، اما به صلاح رفتن دیر حاصل می­شود. تربیت خیلی حوصله می­خواهد.

شهوت و غضب را ریشه­کن نکن؛ تربیت کن

بله لازم نیست بذر بپاشی. بذر را خدا پاشیده است. لازم نیست تو نهالی درون او بکاری. نشاء را خدا زده است. تو باید جلوی شهوت و غضب فعلی را بگیری. نه آنکه قمعش کنی و ریشه­اش را بزنی. به شهوت او روش بده! به غضب او روش بده! انبیاء آمدند که به من و تو روش بدهند، چه در بُعد شهوتمان، چه در بُعد غضبمان؛ نیامدند این­ها را از بین ببرند. وجود، خیرِ محض است. همین که خدا اینها را در وجود ما قرار داده، یعنی فایده دارد و باید باشد. اما نباید رها باشند. انبیاء می­خواهند روش بدهند و آن استعدادهای انسانی و الهی درونی من و تو را شکوفا کنند. لذا امام در اینجا می­فرماید که بعضی خیال کرده­اند که انبیا آمده­اند تا شهوت و غضب را نسبت به امور دنیا تحریک کنند. ایشان می­گوید معلوم می­شود که اینها اصلاً از دیانت بی­خبرند که این حرف­ها را می­زنند.

اصلاح، بطیئ الحصول و افساد، سریع الحصول است

لذا من مطلبی را که می­خواستم عرض کنم این است که چه شخص و چه جامعه، در هرمحیطی که باشد ـ‌بحث من الآن کلی است و دیگر اختصاص به محیط خانواده نداردـ روش­های بد را زودتر یاد می­گیرد. این بحث کلی است. تربیت تدریجیُّ‌الحصول است، چه محیط خانوادگی باشد وچه محیط آموزشی باشد یا محیط شغلی باشد؛ هر جا که بروی تربیت تدریجیُّ‌الحصول است. اما روش رفتاری دادن برای فساد یا برای صلاح با هم فرق دارد. چون مسائل شهوی و غضبی، با آنچه که در من فعلیّت دارد همسو است و لذا سریع اثر می­کند. اصلاح، بطیئ الحصول و کُند است. فساد هم تدریجی است اما سریع الحصول است. اگر یک جامعه را رهایش کنی، سرازیری است و خودش می­رود. اصلاً لازم نیست که مظاهر فساد را بیاورید و نمایش دهید؛ اتفاقاً باید جلوی آن را بگیری! این حرف­ که «باید بی­تفاوت بود»، بر خلاف حرکت و هدف انبیاء و اولیاست. بی­تفاوت؟! آن­هایی که مسؤولند، باید جلوی مظاهر فساد را بگیرند. اگر رهایش کنید، جامعه خودش به سمت فساد می­رود. لازم نیست تحریکش کنید؛ چه رسد که با مظاهر فساد برخورد هم نکنی. اگر برخورد نشود، جامعه سریع به فساد کشیده می­شود. مگر آن وقت می­شود این جامعه را به این زودی‌ها درست کرد؟!

به فساد کشیدن جامعه، آسان و سریع است؛ بر خلاف اصلاح آنیک ساختمان بیست طبقه را در عرض چند روز شما می­توانید خرابش کنید؟ چند سال طول کشیده تا آماده شده است؟ مقدار زمانی که برای ساختن لازم است با مقدار زمانی که تخریب نیاز دارد، قابل قیاس نیست! پدر و مادر روی فرزندشان، بیست سال زحمت کشیدند، تو خیلی آسان می­توانی خرابش کنی. تخریب، آسان و سریع است. به فساد کشیدن جامعه، آسان و سریع است. همین که رهایش کنی، خودش می­رود؛ سرازیری است. انبیاء برای اصلاح جامعه آمدند. برای تربیت جامعه آمدند. اصلاً تمام بعثت انبیاء و اولیاء برای تربیت است. ابناء بشر را می­خواهند آدم­ کنند و از حیوانیت بیرون بیاورند. انسان، حیوان فعلی است. امام(رضوان الله تعالی علیه) می­گوید: «رهایش کنی، حیوان عجیب و غریب در می­آید»! خودش، خود به خود اینجوری می­شود. وظیفه مربّی این است که نسبت به شهوت و غضب به او روش بدهد. یعنی همان روشی که از طریق وحی به ابناء بشر رسیده است.


منبع پایگاه اطلاع رسانی آیت الله العظمی آقا مجتبی تهرانی

تنظیم برای تبیان حسن رضایی

[1] . وسائل االشیعه، ج 20، ص 154

[2] . غررالحکم، ص 431

[3] . غررالحکم، ص 429

[4] . امام خمینی (رحمة الله علیه)

.[5]  بحارالأنوار، ج 3، ص 279

.[6]  بحارالأنوار، ج 3، ص 280؛ «عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ فِی قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها قَالَ هِیَ التَّوْحِیدُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ وَ أَنَّ عَلِیّاً أَمِیرُ الْمُؤْمِنِین»

[7] . بحارالانوار، ج 68، ص 382

[8] . سوره مبارکه قلم، آیه شریفه 4

[9] . مستدرک الوسائل، ج 11، ص 137