زهره زهرا
سرم به عجز برد سجدهها به محضر او / که روشن است لم ز آفتاب منظر او
به سینه می رسد آری به احترام سرم / به پای آن که مرا سرور است همسر او
بزرگ رهبر والای بانوان جهان / که هست فاطمه نام شریف و اطهر او
چه فاطمه، که خدا را به دامن محراب/ ستایش است و نیایش ز پای تا سر او
یگانه دختر پیغمبر خدای، که هست/ خدیجه نادره روزگار مادر او
چه مادری که برافروخت شعله بر تن خلق / ز خطبه شرر افزای خویش دختر او
چه دختری که به هر محفلی رسول خدای/ ز جای خیزد و گردد ثنای گستر او
بخوان به سوره کوثر حدیث زهرا را / که خواندنی است خدا را حدیث کوثر او
هنوز خلق دو عالم به حیرت اند و عجب / از آن قیام و قعود شُبیر و شُبّر او
فکند لرزه به کاخ ستمگران در شام/ ز یک خطابه مهین دختر سخنور او
شب ولادت زهرای اطهر است بیا / گذر کنیم چو آیینه از برابر او
سرود فتح بخوانیم در طیلعه فجر / به یُمن طالع سعد بلند اختر او
دمید، زهره زهرا در آسمان وجود / کشید، سر به فلک آفتاب انور او
ز کوچه باغ لم بگذر و تماشا کن / عبور عطر دل انگیز مشک و عنبر او
دوباره صبر و قرار از دلم ربود امشب / صفای گلشن سر سبز تازه و تر او
ز خویش رفتم و دیدم دوباره صف بسته است / به باغ دیده من لاله های احمر او
دوباره می شود آیا؟ که زنده گردد دل / ز بوی تربت جان بخش و روح پرور او؟
اگرچه تا سحر امشب ترانه باید خواند / به پاس مقدم فرخنده مطهر او
ولی دریغ! که شد همچو شام قدر نهان / ز چشم خلق جهان مرقد منوّر او
دریغ و درد! که بعد از نبی به جای علی / نشست آنکه نباید به روی منبر او
ببار ا شک غم ای دیده روز و شب چون ابر / به یاد غربت زهرا و دیده تر او
تنظیم: گروه دین و اندیشه تبیان