تبیان، دستیار زندگی
انسان عصر حاضر اکنون دیگر نمیتواند با یک دین به ارث رسیده وبدون بینش زندگی کند و با طیب خاطر این را بپذیرد که به باوری از عمق جان رسیده او در عصری میزید که هر آن چارچوب خود ساخته ذهنیش در معرض تزلزل و نابودیست .
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مدرنیسم و باور های دینی

مدرنیته و باورها

با مطرح شدن «دهکده ى جهانى» آیا زمان آن نرسیده است که بیش از تعصّبات دینى، به اصول پذیرفته شده ى جهانى فکر کنیم؟

مقصود از دهکده ى جهانى این است که:

جهان بزرگ، چون یک محلّه اى کوچک شده، مسافت هاى دور به مدد غرّش و پرش مرغ آهنین بال هواپیما و جهش الکترون ها در رساناها و ابررساناها کوتاهى گرفته و دوایر و سازمان هاى عظیم ملّى و بین المللى به فنون تصّرف در شؤون آدمیان دست یافته و طبیعت سخاوتمندانه کلیه ى مخازن خویش را در چنگ آدمیان نهاده و...1

در چنین فضایى، برخى معتقدند که ما نمى توانیم با کشیدن حصار به دور خود بر آموزه هاى دینى و اخلاقى خویش تعصّب بورزیم چرا که اصول و قواعد پذیرفته شده در بیرون از مرزهاى جغرافیایى، خواه ناخواه، تأثیر خود را بر ما خواهد گذاشت و ما مجبور به پذیرش این اصول هستیم و امروز دیگر، فرهنگ باید مقوله اى جهانى باشد و همگان فرهنگ واحدى را بپذیرند و میان خودى و غیر خودى، مرزى وجود نداشته باشد.

در پاسخ باید گفت که، با فرض تحقّق دهکده ى جهانى به معنى مزبور، هیچ انسان عاقلى نمى پسندد که این دهکده دچار بى قانونى، بى نظمى و هرج و مرج شود، و حتماً باید اصول و قواعدى بر این دهکده حاکم باشد امّا ساکنان این دهکده بر چه مبنایى باید بر این قواعد گردن نهند؟ و چرا باید این اصول را بپذیرند؟ حق و حقیقت باید مبنا و معیار پذیرش ارزش ها و اصول حاکم باشد، و طبق همین ملاک است که قرآن کریم صدها سال قبل از مطرح شدن دهکده ى جهانى، منادى جهانى شدن فرهنگ الهى بوده و عموم مردم را به عبادت و پرستش خداى متعال دعوت مى نموده است:

یا أَ یُّهَا النّاسُ اعْبُدُوا رَبَّکمُ الَّذِی خَلَقَکمْ وَالَّذِینَ مِنْ قَبْلِکمْ لَعَلَّکمْ تَتَّقُونَ 2 ؛ اى مردم! پروردگارتان را که شما و کسانى را که قبل از شما بودند خلق کرده عبادت کنید تا شاید پرهیزگار شوید.

این آیه ى شریفه به این جهت انسان ها را دعوت به پرستش خدا مى کند که سعادت حقیقى فرد و اجتماع، تنها در سایه عبادت و بندگى خدا تأمین خواهد شد چرا که انسان همه ى هستى خود را از او دارد و او به منظور تعالى انسان، میل به عبادت و پرستش را در فطرت آدمى قرار داده است و در درون ضمیر انسان نشانه هایى بر وجود این امر فطرى، شهادت مى دهند که از جمله ى این نشانه ها این است که ما در خود، میل به محبّت و علاقه نسبت به موجودى که داراى کمالاتى برتر از ماست، مى یابیم که این میل و عطش فروکش نمى کند، مگر با ابراز علاقه و دلبستگى به موجود کاملى که کامل تر از او تصوّر نشود و بیش ترین لذّت از او عاید ما شود و این همان مقام قرب الهى است که در اثر عبادت و پرستش خالصانه ى خداى تعالى و تقوا و پرهیزگارى به دست مى آید.3

قرآن کریم پس از آن که همه ى انسان ها را به دین دارى و عبادت خدا دعوت نمود، در آیات دیگرى آنان را در انتخاب دین راه نمایى مى کند:

قُلْ یا أَهْلَ الکتابِ تَعالَوْا إِلى کلِمَة سَواء بَیْنَنا وَبَیْنَکمْأَلاّ نَعْبُدَ إِلاّ اللّهَ وَلا نُشْرِک بِهِ شَیْئاً وَلا یَتَّخِذَ بَعْضُنا بَعْضاً أَرْباباً مِنْ دُونِ اللّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنّا مُسْلِمُونَ 4؛ بگو اى اهل کتاب! بیایید به سوى سخنى که میان ما و شما یکسان است، که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزى را همتاى او قرار ندهیم و بعضى ازما، بعضى دیگر را ـ غیر از خداى یگانه ـ به خدایى نپذیرد هرگاه (از این دعوت) سرباز زنند، بگویید: گواه باشید، که ما مسلمانیم.

مدرنیسم بر تفکیک عرصه هاى سیاست، فرهنگ، اقتصاد و اخلاق توصیه مى نماید زیرا عدم تفکیک این حوزه ها موجب عقب ماندگى جامعه خواهد شد.

این آیه، مشرکان، بت پرستان و خرافه گرایان را مدّنظر ندارد، بلکه درصدر آیه، روى سخن با آن دسته از صاحبان ادیان الهى است که بدون عناد و لجاج، معتقد به وحى و وجود خداى واحد هستند، و آنان رابه التزام عقیدتى و عملى به مشترکاتشان فرا مى خواند این مشترکات همان امورى است که آنان را به سوى تسلیم در برابر حق و اسلام سوق خواهد داد، و همان اصولى است که انبیا(علیهم السلام) براى نشر آنها در کل عالم مبعوث شده اند این اصول عبارت اند از:

1. نفى هرگونه شرک در عبادت

عبادت

2. نفى ربوبیّت غیر خدا، که این خلاصه ى مأموریت همه ى انبیا(علیهم السلام)است، آنان خواستار این بودند که فرد و جامعه ى انسانى، مطابق فطرت الهى انسان، که همان کلمه ى توحید است، حرکت کنند. فطرت الهى انسان به وجوب مطابقت اعمال فردى و اجتماعى، تسلیم در برابر خدا و گسترش قسط و عدل حکم مى نماید، و بر اساس آن، همه ى انسان ها در حقّ حیات و حق آزادى در اراده و عمل با هم برابر و مساوى اند.5

دو اصل مذکور، برپایه ى قرارداد و اعتبار محض نیستند، بلکه با برهان و استدلال قابل اثبات اند.

دلیل اصل اوّل (نفى شرک در عبادت) عبادت و اظهار ذلّت و خوارى و عجز و احتیاج، تنها در مقابل وجودى سزاوار است که خود محتاج نباشد وجودى که کامل مطلق بوده، از هر گونه نقص و عجز و احتیاج، مبرّا باشد. عبادت در برابر غیر خدا، به بیراهه رفتن است زیرا کسى غیر از خدا شایستگى پرستش ندارد.

دلیل اصل دوّم (نفى ربوبیّت غیر خدا): رب به معنى صاحب اختیار، کسى است که عنان و اختیار انسان به دست اوست و معلوم است که فقط خالق انسان چنین اختیارى دارد  و انسان، در هر لحظه از حیات خویش، ریزه خور خوان اوست.

آنگاه در ذیل آیه ى کریمه مى فرماید: اگر اهل کتاب این دعوت را نپذیرفتند، شما بر اسلام خویش پافشارى نمایید و خودِ آنها را بر این عقیده و عملتان بر طبق اسلام گواه بگیرید. این جا نمى توان گفت که، چرا قرآن ما را دعوت به تعصّب و جزم اندیشى مى کند زیرا هر تعصّبى، منفى و ضد ارزش نیست، بلکه تعصّب کور و بى ملاک و بى دلیلْ منفى است، نه تعصّبى که پشتوانه ى آن حقّانیّتى است که مدلّل به برهان و دلیل عقلایى است.

امّا اصولى که در پرسش، از آن به عنوان اصول پذیرفته شده ى جهانى یاد شده است، اگر اصول و قواعدى همچون: لیبرالیسم، سرمایه دارى غرب، مدرنیسم و امثال این ها باشد،

اولا، نمى توانیم بپذیریم که این ها اصولى پذیرفته شده باشند چرا که امروزه انسان هاى آزاده ى دنیا و اندیشمندان جهان، حتّى در غرب، شدیداً به دنبال یافتن چاره اى براى جبران خسارت ها و خرابى هاى برخاسته از بى بند و بارى ها و هرزگى هاى اخلاقىِ ناشى از لیبرالیسم هستند.

اقتصاد مبتنى بر ربا که محصول سرمایه دارى غرب است، امروزه عملا، نبض اقتصاد بشر را به دست قدرت هاى سلطه گر سپرده است که در نتیجه ى آن، 80% ثروت دنیا در دست تنها 20% از مردم است و اکثریت مردم در رنج فقر به سرمى برند.

مدرنیته و مدرنیسم فرق اندکى باهم دارند: مدرنیسم بیش تر در معناى نو شدن و دگرگونى در فن و تکنیک ابزار تولید و اثرات آن در دیگر بخش هاى جامعه است، حال آن که مدرنیته تنها به نوگرایى محدود نمى شود، بلکه دریافت ذهنى نو از جهان، هستى، زمان و تحول تاریخى است.

مدرنیسم، تنها یک پیشرفت ناقص و تک بُعدى را براى بشریّت به ارمغان آورده و دیگر ابعاد وجودى انسان را به غفلت سپرده است، که در نتیجه ى آن زیان هایى همچون تخریب طبیعت و محیط زیست انسانى، سلب آسایش روحى و روانى انسان ها و ... پدید آمده است. پس نمى توان به راحتى، اسم این اصول را اصول پذیرفته شده ى جهانى نامید.

ثانیاً: برفرض که این مطلب را بپذیریم، باید ببینیم که مبناى پذیرش این اصول چیست. صرف پذیرفته شدن از سوى افراد، ولو همه یا اکثریّت افراد باشند، دلیل بر حقّانیت امر پذیرفته شده نیست. انسان عاقل باید به دنبال دلیل و مبنا بگردد و این اصول، مبنایى جز نسبیّت گرایى، اومانیسم، فردگرایى و از این قبیل ندارند،

- براى رسیدن به مدرنیسم ـ همان گونه که در اروپاى غربى تجربه شده است ـ راهى جز اندیشه ى تساهل و تسامح نیست بنابراین، آیا چاره اى جز رویکرد به تسامح دینى و سیاسى داریم؟

ارمغان مدرنیته

- در پرسش، مدرنیسم به عنوان امر مطلوبى که باید به طور کامل پذیرفته شود، در نظر گرفته شده است امّا قبل از آن که مدرنیسم را به طور مطلق و دربست، امر مطلوبى بدانیم و به دنبال آن باشیم، باید بدانیم مدرنیسم چیست؟ چه خوبى ها و محسّناتى دارد که در صورت پافشارى بر اصول دینى، آن محسّنات از کف مى روند؟ آیا معایب و ضررهایى هم دارد، یا هرچه دارد همه حُسن و خوبى است؟

محقّقان غربى مدرنیته و مدرنیسم 6 را این گونه تعریف مى کنند: اعتقاد به کیفیّت یا حالتى دال بر «واجد خاستگاه معاصر بودن» و «به تازگى خلق شدن»، که در قرن هفدهم، شدیداً مورد توجّه قرار گرفته بود، و از مقوله ى «جدید» یا «نو» در برابر «قدیم» یا «کهن» حمایت مى کرد منکر هرگونه اقتدار و اعتبار براى گذشته بود هیچ گونه احترامى براى گذشته و سنّت قایل نبود و از تمایل و آمادگى براى ابداع و نوآورى و «رفتن به قلمروهایى که تا پیش از آن احدى جرئت پاى گذاردن بدان قلمروها را حتّى به مخیّله ى خود نیز راه نداده بود» حمایت و پشتیبانى مى کرد.7

مدرنیته را در بهترین وجه مى توان به عنوان عصرى که ویژگى شاخص آن، تحوّلات دایمى است توصیف کرد لیکن عصرى که از این ویژگى شاخص خود آگاه است عصرى که اَشکال حقوقى، آفرینش هاى مادّى و معنوى و دانش و اعتقادات خود را به مثابه ى جریاناتى سیّال، گذرا، متغیّر و غیر قطعى تلقّى مى کند جریاناتى که صرفاً باید تا «اطلاعیه ى بعدى» به آنها باور داشت و عمل کرد، و جریاناتى که در نهایت، ارزش و اعتبار خود را از دست داده، جاى خود را به جریاناتى جدید و بهتر مى سپارند.

در این زمینه، معیار و محک، عقل انسانى است که باید با آن، نو بودن و کارآمد بودن امور را سنجید و امور ناکارآمد را کنار گذاشت. از این جهت، مدرنیست ها به عقلانیّت و خردورزى بشرى، بسیار اهمّیت مى دهند.8

یکى دیگر از ویژگى هاى مدرنیته، تفکیک هایى است که در بحث مبانى این نظریه صورت مى گیرد و براساس این تفکیک ها، مدرنیسم بر تفکیک عرصه هاى سیاست، فرهنگ، اقتصاد و اخلاق توصیه مى نماید زیرا عدم تفکیک این حوزه ها موجب عقب ماندگى جامعه خواهد شد. بر این مبنا مثلا «ماکس وبر»، جامعه شناس آلمانى، معتقد بود که تفکیک اقتصاد و مشاغل از حوزه ى خانواده، کنش اساسى اقتصاد مدرن محسوب مى شود و به یُمن این جدایى، تصمیمات اقتصادى، از فشار تعهّدات اخلاقى و الزام ها یا وفادارى هاى شخصى، که زندگى خانوادگى را اداره و هدایت مى کردند، رها گشتند.9

با توجّه به تعریف و ویژگى هاى فوق، در نقدى اجمالى، عناصر زیر را مى توان به عنوان نکات منفى و غیرقابل پذیرش در پدیده ى مدرنیسم، در نظر گرفت:

نکات منفی و مثبت مدرنیسم :

الف) نفى هر گونه سنّت و امور مربوط به گذشته چنان که گویى امر کهنه و قدیمى، صد در صد، ناشایست و نامطلوب است! و معلوم است که هیچ منطق عقلانیى تلازم میان سنت و نامطلوب بودن را تصدیق نمى کند.

ب) اومانیسم و انسان محورى که مبنایى نادرست در معرفت شناسى است. به علاوه ، مدرنیسم در نگرش به انسان نیز همه ى ابعاد وجودى او را در نظر نمى گیرد، بلکه تنها بعد جسمانى و دنیوى انسان را ملاک و محور مى داند. و معلوم است که چنین برنامه اى نمى تواند سعادت ابدى بشر را که در گرو رشد و کمال همه جانبه ى اوست، تضمین و تأمین نماید.

سعادت حقیقى فرد و اجتماع، تنها در سایه ى عبادت و بندگى خدا تأمین خواهد شد چرا که انسان همه ى هستى خود را از او دارد و او به منظور تعالى انسان، میل به عبادت و پرستش را در فطرت آدمى قرار داده است .
دین در اندیشه مدرنیته

ج) مسئله ى تفکیک حوزه هاى مختلف حیات بشرى این تلقّى را ترویج مى کند که براى رسیدن به پیشرفت و تحوّل، باید ارتباط این حوزه ها را با یکدیگر انکار کنیم! این تلقّى از یک هستى شناسى کوته بینانه و سطحى ناشى شده است و نشان مى دهد که مقصود مدرنیسم از پیش رفت، صرفاً پیش رفت مادّى و تنها در عرصه ى اقتصاد و صنعت بوده است البتّه به اعتراف خود محقّقانِ بحثِ مدرنیسم در غرب، این پیش رفتْ سرابى بیش نبوده و بشریّت را دچار بحران نموده است، که بعضى با پذیرش این بحران از آن جا که پدیده ى مدرنیزاسیون را گریزناپذیر مى دانند، به پیشنهاد مکانیزم هایى براى فروکاهش این بحران ها مى پردازند.10 و بعضى دیگر، امثال مارکس از منتقدان سلبى مدرنیته به حساب مى آیند و مدرنیسم را رد مى نمایند.11

این تنها اشاره اى بود به برخى پیامدهاى منفى مدرنیسم حال با وجود این عناصر منفى، ما نمى توانیم  مدرنیسم را یک امر صد در صد مطلوب بدانیم و آن را بدون نقد و محک و اصلاح بپذیریم. چنان که خود غربى ها هم به نقد مدرنیسم پرداخته اند و در این راستا، مثلا بحث هاى «پست مدرن» در غرب از سال هاى پایانى دهه ى 1960 شروع شد و به تدریج در اواخر دهه ى 1970 و اوایل دهه ى 1980 به صورت یک موضوع فرهنگى مطرح گردید.12 برخى محققان غربى به این واقعیّت اذعان نموده اند که به رغم دستاوردهاى مثبت و امکانات و فرصت هایى که مدرنیته در پیش پاى انسان ها قرار داده است، مدرنیته داراى وجه تاریک و حزن انگیزى نیز هست که در قرن حاضر چهره ى آن بیش از پیش نمایان شده است، که از آن میان مى توان به ماهیت دایماً در حال تنزّل کار صنعتى مدرن، رشد توتالیتاریسم 13 تهدید انهدام و ویرانى محیط زیست و گسترش خطرناک و فاجعه آمیز قدرت و تسلیحات نظامى اشاره کرد.14

نکات مثبت

شاید بتوان جنبه ها و عناصر مثبت زیر را براى مدرنیسم درنظر گرفت:

الف) فراهم آوردن زمینه ى رشد، توسعه، تحّول و تکامل نهادهاى اجتماعى که فرصت ها و امکانات بسیار وسیعى را در اختیار ابناى بشر قرار مى دهد و سبب مى شود، تا زندگى انسان مدرن هر چه راحت تر و ایمن تر گردد.

ب) عقلانیّت و خردورزى که معمولا به عنوان ویژگى ممتاز و متعالى مدرنیسم و انسان مدرن در نظر گرفته مى شود.

تا اینجا به طور اجمالی با پدیده مدرنیسم آشنا شدیم و در صدد بررسی رابطه دین با این پدیده هستیم که ادامه این مبحث را در مطلبی با عنوان «اسلام و مدرنیسم » تقدیم شما عزیزان خواهیم کرد .                            ادامه دارد....

منبع : کتاب تساهل و تسامح مؤلف: محمد تقى اسلامى

فرآوری : فاطمه محمدی گروه دین و اندیشه تبیان

1- عبدالکریم سروش، قبض و بسط تئوریک شریعت، ص 188.

2-  سوره ى بقره ، آیه ى 21.

3-  محمدتقى مصباح یزدى، خودشناسى براى خودسازى، ص 29ـ32.

4-  سوره ى آل عمران ، آیه ى  64.

5- المیزان فى تفسیر القرآن، ج 3، ص 246-250.

6- مدرنیته و مدرنیسم فرق اندکى باهم دارند: مدرنیسم بیش تر در معناى نو شدن و دگرگونى در فن و تکنیک ابزار تولید و اثرات آن در دیگر بخش هاى جامعه است، حال آن که مدرنیته تنها به نوگرایى محدود نمى شود، بلکه دریافت ذهنى نو از جهان، هستى، زمان و تحول تاریخى است. ر.ک: عطا هودشتیان، «مقدمه اى بر زایش و پویش مدرنیته»، نگاه نو شماره ى 20، خرداد 1373 ص 54ـ55; سید على اصغر کاظمى، بحران جامعه ى مدرن، ص 28.

7-  زیگمون بامن، مدرنیته، ترجمه ى حسین على نوذرى «مدرنیته و مدرنیسم»، ص 25.

8- همان ص 27 ـ 28.

9- همان، ص 32.

10- ر.ک: ماکس وبر، اقتصاد و جامعه، ترجمه ى دکتر عباس منوچهرى، بخش هاى «جامعه شناسى اقتصادى» و «جامعه شناسى سیاسى».

11-  براى آشنایى با اندیشه هاى انتقادى مارکس، ر.ک: احسان طبرى، شناخت و سنجش مارکسیسم، ص 253ـ284.

12 سیدعلى اصغر کاظمى، بحران جامعه ى مدرن، زوال فرهنگ و اخلاق در فرایندگرایى، ص 32.

13- دهخدا: تمامیت‌خواهی .نظامی سیاسی که در آن، حکومت تقریباً تمام جنبه‌های زندگی عمومی و خصوصی افراد را کنترل می‌کند. رژیم‌های توتالیتر اغلب خودشان را با حفظ قدرت سیاسی، با استفاده از یک ایدئولوژی فراگیر رسمی و تبلیغات فراوان حکومتی از راه رسانه‌هایی که عمده آن‌ها در انحصار دولت است، برقراری کیش شخصیت (مقدس کردن یک نفر در راس حکومت) محدود کردن و ممانعت از بحث آزاد و نقد حاکمیت ، استفاده از فضای سانسور و استفاده از تاکتیک‌های ایجاد رعب، مستقر می‌کنند.

14-  حسین على نوذرى، مدرنیته و مدرنیسم، ص 14.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.