با بوی سیب قطعهای از جبهه میرسد
نگاهی به گزیده شعر «گلواژههای پایداری» به کوشش محمد رنجبر باهر
وقتی مجموعهای از شعرهای برگزیده جشنواره پایداری منتشر میشود – مخصوصاً اگر منحصر به یک استان یا شهر باشد – نمیتوان انتظار داشت که کیفیت آثار، نزدیک به هم باشند. «گلواژههای پایداری» البته شعرهایش فقط در محدوده جنگ هشتساله شکل نگرفته و معنای پایداری را به مقاومت فلسطین و لبنان و همچنین فرهنگ عاشورایی تسری دادهاند.
طبیعتاً این تنوع موضوعی، بر کیفیت آثار و شیوه انتخابشان تأثیرگذار بوده. همچنین کتاب، حاوی شعرهای ترکی هم هست اما متأسفانه، این شعرها با ترجمه فارسی همراه نیست. [به گمانم، این کار چندان هم دشوار نبوده به هر حال بخش اعظم کتاب به فارسی است و مخاطبان فارسی زبان هم میخواهند آن را بخوانند.] محتملاً، ضعیف ترین بخش این کتاب، متعلق به بخش فلسطین و لبنان است که پر از گزارههای توضیحی است و نشانگر این امر که شاعران، تنها برحسب شنیدهها یا دیدههای تلویزیونی خود خواستهاند شعری بگویند و خوب هم از آب درنیامده. قویترین بخش هم متعلق به «دفاع مقدس» است که این «متن» هم قرار است به این «بخش» معطوف شود.
ابری پر از حروف الفبا رسید و بعد |
بابا کشید، نوبت سارا رسید و بعد |
سارا رسیده بود که بابا به جبهه رفت |
آن ابر، تکه تکه به اینجا رسید و بعد |
تا پشت تکه ابر سفیدی عقب کشید |
سنگر گرفت، لشکر بدها رسید و بعد |
بابا پرنده شد و خدا را بغل گرفت |
آن ابر، قصه گفت و به فردا رسید و بعد |
با بوی سیب قطعهای از جبهه میرسید |
ساعت، پلاک، تکهای از پا رسید و بعد |
بابا سوار دوش دو سرباز میرسید |
ساکت شدند مردم ده تا رسید و بعد |
مادر دوید، توی دلش آب و سرکه بود |
بعد از سه سال مرد من آیا رسید و بعد |
آن ابر تیره شکل عجیبی به خود گرفت |
آمد به روی قبر ثریا رسید و بعد |
بالای قبر دختر شش سالهاش نشست |
بارید، جوی شد و به دریا رسید و بعد |
سارا برای ساعت انشا نوشته بود |
ابری پر از حروف الفبا رسید و بعد |
[آرش کریمی]
خب، با هر نوع نقد و نگاهی که به سراغ این غزل برویم هم درگیر «فضا»یش میشویم هم دلبسته حال و هوایش و هم قصهای را که تعریف میکند به خاطر میسپاریم گرچه این وزن و ردیف و قافیه بارها تکرار شده باشد. در این گونه آثار، اصل «قصه» خیلی مهم است چون حتی اگر شاعر، روزگار جنگ را نیازموده باشد این روایت، جایگزین آن نیازمودگی میشود. چنین شیوهای، نوعی بازآفرینی است که حماسههای کهن را مدنظر دارد و شیوهای را که آنها در تقاطع شعر و قصه، پیش گرفتند. طبیعتاً شاعری که بخواهد شعر جنگ پس از جنگ بگوید و تجربه جنگ نداشته باشد، با برخورد شهودی صرف، به چیزی جز «شعر تزیینی» دست نخواهد یافت اما «روایت» این امکان را در اختیارش قرار میدهد که مثل یک قصه نویس عمل کند و «فضا» را – هر چند تجربه نشده – نشان مخاطب دهد.
در بازنگری شعر جنگ پس از جنگ، اتفاقاً این دسته از شاعران جواناند که آثارشان مورد توجه قرار میگیرد شاعرانی که قصهای از جنگ را به وام میگیرند و در دل شعری سهل [یا سهل و ممتنع؛ بستگی به کیفیت اثر دارد] جای میدهند. البته شعرهای بخش دفاع مقدس این کتاب، همه دارای چنین کیفیتی نیستند و برخی دچار «رجزخوانی» [واقعاً چه باید گفت در مورد رجزخوانی پس از جنگ!] و برخی دیگر، شعارزدگی مفرط اند. این آثار، شعر جنگ نیستند چرا که درباره جنگ هشت ساله نیستند و عرضهکننده توصیف یا تصویر قابل توجهی از یک دوره تاریخی هم نمیتوانند باشند. خالقان اینگونه شعرها فقط سعی میکنند با بازتولید زبان «شعر در گذر زمان جنگ» فقدان «تجربه» را در پوششی از «زبانآوری» یا حتی «شعار»، از نظرها دور بدارند. این که هنوز، چنین شعرهایی در دفاتر شعر – آن هم برگزیدههای جشنواره شعر پایداری – حاضرند یک «آسیب ادبی– تاریخی» است که باید مورد تحقیق و دقت قرار گیرد. نسل نو، واقعاً از این شعرها، به چه چیز میرسند؟
«آوردهام بدون سپر، رو به جنگتان |
مردانه سینه من و اینک خدنگتان |
همچون سگان، گزیدن و بگریختن چرا؟ |
من آمدم دریده شوم، کو پلنگتان |
انگشت اتهام به سویم گرفتهاید |
انگشتان گواهی و شاهد ترنگتان |
همرنگ با جماعت همچون شما شدن؟ |
رسوا شود هر آنکه درآید به رنگتان...» |
و تا آنجا ادامه پیدا میکند که به چنین بیتی میرسد:
«شیرین من مرا طلبیده است مردمان!
من بیستون خویشتنم، کو کلنگتان؟»
شما توصیف یا تصویری از جنگ هشتساله در این ابیات دیدید؟ غیر از شاعر [آن هم با عدم تسلطی که بر ابزار کار خویش دارد و قوافی را در پیوندی غیرارگانیک با مضمون و باقی کلمات بیت،مورد استفاده قرار داده] شخص دیگری را هم شاهد بودید؟
این «رجز»، واقعاً چه جایگاهی در شعر جنگ ما میتواند داشته باشد؟ البته در حوزه شعر نو، وضعیت از شعر کلاسیک هم دردناک تر است یعنی غیر از اینکه با «شعر جنگ» روبهرو نیستیم اغلب با شعر هم روبهرو نیستیم! زیرهمنویسی چند جمله و پلکانی کردن یک قطعه ادبی که شعر نیست.
همه ما شاعران خوب بسیاری را میشناسیم اعم از نسل قدیم یا جدید. مشکل در انتخاب شعرها بوده یا ارسال شعرها به جشنواره؟ از میان آثار نوی این مجموعه، به ندرت میتوان به اثری که حاوی استعداد یا شهودی شاعرانه باشد دست یافت شاید فقط در شعر «بمب» معصومه ولیپور چنین جلوهای را شاهد باشیم و در مجموع، غزلها و حتی مثنویها بهترند. [کیفیت شعرهای ترکی هم باید توسط منتقدی که به این زبان مسلط است ارزیابی شود.]
منبع :
روزنامه ایران
تنظیم برای تبیان :
بخش هنر مردان خدا - سیفی