تبیان، دستیار زندگی
وحدت نفس با قواى خود, به معناى این است كه نفس حقیقت واحد ذومراتبى است كه در هر مرتبه عین همان مرتبه است, یعنى در مرتبه حسّى, حاس و در مرتبه تخیّل, خیال و در مرتبه تعقّل, عقل است. و چون كثرت آن به وحدت بازمى گردد, تعدّد مراتب وحدتش را منثلم نمى سازد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

نوآوری ها و اصول حکمت متعالیه
یادواره شهید مطهری

اين فلسفه كه موسوم است به ((حكمت متعاليه)) به وسيله صدرالمتألهين شيرازى مشهور به ملا صدرا را در قرن يازدهم هجرى تأسيس شد و از آن به بعد محور تمام تعليمات فلسفى در ايران تحقيقاتى بود كه اين دانشمند در مسائل مهم فلسفى به عمل آورده است .

تحقيقات صدرالمتألهين بيشتر در فلسفه اولى و حكمت الهى است . ملاصدرا آنچه در اين زمينه از قدماى يونان و بالاخص افلاطون و ارسطو رسيده بود و آنچه حكماى بزرگ اسلامى از قبيل فارابى و بوعلى و شيخ اشراق و غير هم توضيح داده بودند يا از خود افزوده بودند و آنچه عرفاى بزرگ با هدايت ذوق و قوت عرفان يافته بودند به خوبى هضم كرد و از نو اساس جديدى را پى ريزى كرد و آن را بر اصول و قواعدى محكم و خلل ناپذير استوار كرد و از جنبه استدلال و برهان , مسائل فلسفه را به صورت قواعد رياضى درآورد كه هر يك از ديگرى استخراج و استنباط مى شود و به اين وسيله فلسفه را از پراكندگى طرق استدلال بيرون آورد .

از زمان ارسطو كه برخلاف نظريات استادش افلاطون قيام كرد پيوسته دو مكتب و دو مشرب فلسفى به موازات يكديگر سير مى كرد كه افلاطون و ارسطو هر يك نماينده يكى از اين دو مشرب فلسفى بودند و در هر يك از دوره ها هر يك از اين دو مشرب فلسفى پيروانى داشتند . در ميان مسلمين نيز اين دو مشرب به نام ((مشرب اشراق)) و ((مشرب مشاء)) معروف بود و دو هزار سال مشاجرات فلسفى بين اين دو دسته , چه در يونان و چه در اسكندريه و چه در ميان مسلمين و چه در اروپاى قرون وسطى , ادامه داشت ولى صدرالمتألهين با اساس جديدى كه از نو پى ريزى كرد به اين مشاجرات دو هزار ساله خاتمه داد به طورى كه بعد از او ديگر مكتب اشراق و مكتب مشاء در مقابل يكديگر معنا ندارد و هر كس كه بعد از وى آمده و به فلسفه وى آشنايى پيدا كرده مشاجرات دو هزار ساله اشراقى و مشائى را خاتمه يافته ديده است .

فلسفه صدرالمتألهين علاوه بر آنكه از جنبه هايى بديع و بى سابقه است , نتيجه زحمات هشتصد ساله محققين بزرگى است كه هر يك از آنها در جلو بردن فلسفه سهيم هستند . با همه اين احوال مطابق گواهى خاورشناسان متأسفانه تا الان كه تقريبا چهار قرن از بدو پيدايش اين فلسفه مى گذرد هنوز در اروپا يك معرفى صحيحى ولو اجمالا از آن نشده است.(1)

جمع مشارب فلسفی و عرفانی در حكمت متعاليه

حكمت الهى به وسيله صدرالمتألهين دگرگونى يافت كه مى توان آن را يك جهش ناميد، جهشى در فلسفه اسلامى. اين جهش مسبوق به يك سلسله دگرگونى هاى تدريجى بود كه قبلا به وسيله ديگران انجام يافته بود.

مسلم آن است كه در گذشته حكمت مشاء و حكمت اشراق دو روش مختلف تلقى مى شدند و عرفان هم راه جدائى داشت، همچنانكه كلام كه ناظر به حقايق اسلامى است، مستقل از همه اينها بود. به وسيله صدرالمتألهين اختلاف مشاء و اشراق حل شد و مكتبى به وجود آمد كه نه تقيد به گفته هاى مشاء داشت و نه به گفته هاى اشراق، در برخى مسائل با اين مكتب موافق بود و در بعضى مسائل با آن مكتب. و همچنين بسيارى از موارد اختلاف نظر فلسفه و عرفان حل شد و چهره بسيارى از حقايق اسلامى روشن گشت، بدون آنكه از راههاى كلامى متعارف آن روزگار بهره گرفته شود. اين بود كه فلسفه صدرالمتألهين به منزله يك چهار راه تلقى شد كه در آنجا راههاى چهارگانه مشاء اشراق، عرفان و كلام با يكديگر تلاقى مى كردند.(2)

اين چهار جريان در جهان اسلام ادامه يافتند تا در يك نقطه به يكديگر رسيدند و جمعا جريان واحدى را به وجود آوردند. نقطه اى كه اين چهار جريان در آنجا با يكديگر تلاقى كردند «حكمت متعاليه» ناميده مى شود. حكمت متعاليه به وسيله صدرالمتألهين شيرازى ( متوفا در سال 1050 هجرى قمرى ) پايه گذارى شد. كلمه «حكمت متعالى» وسيله بوعلى - نيز در اشارات - به كار رفته است ولى فلسفه بوعلى هرگز به اين نام معروف نشد.

صدرالمتألهين رسما فلسفه خود را حكمت متعاليه خواند و فلسفه وى به همين نام مشهور شد. مكتب صدرالمتألهين از لحاظ روش شبيه مكتب اشراقى است يعنى به استدلال و كشف و شهود توأما معتقد است، ولى از نظر اصول و از نظر استنتاجات متفاوت است. در مكتب صدرالمتألهين بسيارى از مسائل مورد اختلاف مشاء و اشراق، و يا مورد اختلاف فلسفه و عرفان، و يا مورد اختلاف فلسفه و كلام براى هميشه حل شده است. فلسفه صدرالمتألهين يك فلسفه التقاطى نيست، بلكه يك نظام خاص فلسفى است كه هر چند روشهاى فكرى گوناگون اسلامى در پيدايش آن مؤثر بوده اند بايد آن را نظام فكرى مستقلى دانست.

صدرالمتألهين كتابهاى متعدد دارد، از آن جمله است : اسفار اربعه، الشواهد الربوبيه، مبدأ و معاد، عرشيه، مشاعر، شرح هدايه اثيرالدين ابهرى.

صدرالمتألهين، از جمله كارهائى كه كرد، اين بود كه به مباحث فلسفى كه از نوع سلوك فكرى و عقلى است، نظام و ترتيبى داد شبيه آنچه عرفا در سلوك قلبى و روحى بيان داشته اند.

عرفا معتقدند كه سالك با به كار بستن روش عارفانه چهار سفر انجام مى دهد :

1 - سفر من الخلق الى الحق. در اين مرحله كوشش سالك اين است كه از طبيعت عبور كند و پاره اى عوالم ماوراء طبيعى را نيز پشت سر بگذارد تا به ذات حق واصل شود و ميان او و حق حجابى نباشد.

2 - سفر بالحق فى الحق. اين مرحله دوم است. پس از آنكه سالك ذات حق را از نزديك شناخت به كمك خود او به سير در شؤون و كمالات و اسماء و صفات او مى پردازد.

3 -سير من الحق الى الخلق بالحق. در اين سير، سالك به خلق و ميان مردم بازگشت مى كند، اما بازگشتش به معنى جدا شدن و دور شدن از ذات حق نيست، ذات حق را با همه چيز و در همه چيز مى بيند.

4 - سير فى الخلق بالحق. در اين سير سالك به ارشاد و هدايت مردم، به دستگيرى مردم و رساندن آنها به حق مى پردازد.

صدرالمتألهين، مسائل فلسفه را به اعتبار اين كه فكر نوعى سلوك است ولى ذهنى، به چهار دسته تقسيم كرد :

1 - مسائلى كه پايه و مقدمه مبحث توحيدند و در حقيقت سير فكر ما است از خلق به حق ( امور عامه فلسفه ).

2 - مباحث توحيد و خداشناسى و صفات الهى ( سير بالحق فى الحق ).

3 - مباحث افعال بارى، عوالم كلى وجود ( سير من الحق الى الخلق بالحق ).

4 - مباحث نفس و معاد ( سير فى الخلق بالحق ).

كتاب اسفار اربعه كه به معنى «سفرهاى چهارگانه» است بر اساس همين نظام و ترتيب است.

صدرالمتألهين كه سيستم خاص فلسفى خويش را «حكمت متعاليه» نام نهاد، فلسفه مشهور و متداول، اعم از اشراقى و مشائى را، فلسفه عاميه، يا فلسفه متعارفه خواند.(3)

براى يك نفر حقيقت بين، پس از مطالعه دقيق كتب صدرا از يك طرف و مطالعه منابع كتب وى از طرف ديگر كاملا روشن مى شود كه فلسفه صدرالمتألهين يك سيستم فلسفى خاص منظم است كه قبلا وجود نداشته است و امكان ندارد كه از جمع و تلفيق سيستم هاى مختلف يك سيستم مشخص به وجود آيد، و به علاوه اصول و اركان فلسفه صدرا كه بعدا به آنها اشاره خواهيم كرد، معلوم و مشخص است.

اصول و اركان اين فلسفه از جاى ديگر گرفته نشده است و جنبه ابتكارى دارد، و نظر به اينكه كتب صدرالمتألهين يك دوره فلسفه است، نه صرف نظريات فلسفى خود او طبعا ماسواى نظريات خودش از جاى ديگر اقتباس شده است. مثلا يك نفر دانشمند متخصص پزشكى مى خواهد صرفا اكتشافات و ابتكارات خود را بنويسد، بديهى است كه فقط بايد به نظريات خاص خود و به اكتشافات خود و به محصول تجربيات خويشتن بسنده كند و اگر در اينجا چيزى از ديگرى بياورد، اقتباس، بلكه سرقت تلقى مى شود.

اما گاهى همان پزشك مى خواهد يك دوره كامل طب تأليف كند، كه البته شامل نظريات شخصى خود او هم خواهد بود، بديهى است كه تمام دوره طب از اول تا آخر نمى تواند همه از لحاظ لفظ و معنى ابتكار باشد، بلكه قسمت هاى عمده همان است كه پيشينيان گفته اند و مؤلف غالبا از عين عبارت پيشينيان استفاده مى كند. وضع صدرالمتألهين چنين وضعى است. اقتباسات آن فيلسوف از ديگران در چيزهايى است كه مربوط به اين است كه او مى خواسته يك دوره فلسفه بنويسد، نه در نظريات خاص خود او كه اركان فلسفه او شمرده مى شود و مشخصات سيستم فلسفى او به شمار مى آيد.

{پس اولاً،} فلسفه ملاصدرا يك سيستم فلسفى منظم است و از ساير سيستم هاى فلسفى نظير فلسفه بوعلى و فلسفه سهروردى اگر منظم تر نباشد بى نظم تر نيست و امكان ندارد كه از مجموع التقاطات كتب ديگران يك سيستم منظم پديد آيد. فرضا اگر چنين چيزى هم باشد، همين خود نوعى ابتكار به شمار مى رود. درست بدان ماند كه كسى از قطعات ماشين هايى كه يكى وسيله سوارى و ديگرى وسيله بافندگى و سومى وسيله قندسازى و چهارمى براى كارى ديگر است، ماشينى بسازد، براى منظورى كه مغاير با همه ماشين هاى ديگر است.

ثانيا، گفته شد اركان اصلى فلسفه صدرا ابتكار خود اوست كه يا در كتب پيشينيان، اعم از فلاسفه و عرفا، طرح نشده بوده است و يا طرح شده بوده است ولى به صورت منفى، يعنى مردود شناخته مى شده است و صدرالمتألهين اين گونه مسائل را اثبات كرده است، و يا در كتب عرفانى مطرح بوده و به عنوان مسأله اى فوق استدلال تلقى مى شده و صدرا براى آن مبناى فلسفى استوار و متقنى بيان كرده است.

صدرالمتألهين برعكس آنچه مخالفانش مى گويند كه گفته هاى ديگران را به خود نسبت داده برعكس مى كوشد كه گفته هاى خود را به پيشينيان نسبت دهد تا بهتر مورد قبول آنانكه سخن را به مقياس عظمتى كه از گوينده سخن در ذهن دارند مى پذيرند، واقع شود.

[...] صدرالمتألهين در موارد زيادى از «اسفار»، كه ما استقصا كرده ايم، مطالبى را به شخص خود نسبت مى دهد و مبتهج و شاكر است كه خداوند اولين بار توفيق بيان آن مطلب را به او تفضل فرموده است. اگر بخواهيم ببينيم كه فلسفه صدرا ابداع و ابتكار است يا اقتباس، بايد آن مسائل بالخصوص را مورد تحقيق و جستجو قرار دهيم. اينكه صدرا مسائل معدودى را به خود نسبت مى دهد دليل بر اين است كه نمى خواهد مدعى شود كه همه آنچه در كتابهايش آورده ابتكار خود او است.

اساسا فرق كتب علمى و فلسفى با كتب ادبى در همين است كه علوم كشف حقايق مى كنند، مانند كاخى است كه وسيله عده اى به تدريج ساخته مى شود و همه سازنده يك كاخند، مبتكر كسى است كه چيزى بر آن كاخ مى افزايد. امكان ندارد كه علم يا فلسفه واقعى كاخهاى متعددى داشته باشد، زيرا حقيقت كه دو تا نمى شود. مثلا تاريخ، رياضيات، پزشكى بايد براساس قبول نظريات صحيح پيشينيان باشد، برخلاف شعر و ادب كه ذوق و تخيل و ابتكار است و يك شعر از كسى در ديوان كسى ديگر، يك تعبير يك اديب بدون ذكر سند در كتاب اديب ديگر سرقت است، زيرا هر كسى مى خواهد كاخى زيبا از خود بسازد، حقيقت متعدد نمى شود ولى زيبائى متعدد مى شود.

علما در هر رشته اى و همچنين فلاسفه حقيقى در هر رشته اى سازنده يك كاخند، ولى ادبا و شعرا و هنرمندان هر كدام سازنده يك كاخ جدا هستند، اين است كه اقتباس در علوم جايز است و در شعر غير جايز.

صدرالمتألهين سلوك عقلى فلسفى را با سلوك قلبى عرفانى هماهنگ كرده، و اين خود نوعى ابتكار است.

كتاب «اسفار اربعه» بر همين مبنا است و آن نام هم به همين منظور انتخاب شده است.

صدرالمتألهين به فلسفه خود نام «حكمت متعاليه» داده است. درباره اين نام دو احتمال مى توان داد :

يكى اينكه، مرادف حكمت عليا باشد، كه در مقابل رياضيات و طبيعيات است، بنابراين مفهوم حكمت متعاليه، همان فلسفه اولى به طور مطلق است.

احتمال ديگر، كه قرائن مورد استعمال اين كلمه در كلمات صدرا از آن حكايت دارد، اين است كه منظور وى از «حكمت متعاليه» مكتب خاص خودش در فلسفه اولى است.

[...] مسائلى كه اركان حكمت متعاليه صدرا و مشخص اين سيستم فلسفى شمرده مى شود {عبارتند از:}

1 - اصالت وجود.

اساسى ترين مسأله اى كه فلسفه ملاصدرا متكى به آن است و در واقع فلسفه او روى اين پايه است و مسائل ديگر از آن ناشى مى شود مسأله اصالت وجود است .

2 -وحدت وجود.

3 - حل اشكال از وجود ذهنى.

4 - تحقيق در حقيقت وجوب ذاتى ازلى و حقيقت امكان در ممكنات و كشف نوعى امكان به نام «امكان فقرى».

5 - تحقيق در مناط احتياج به علت.

6 - تحقيق در حقيقت عليت و نحوه ارتباط معلول به علت و اينكه اضافه معلول به علت اضافه اشراقى است و بازگشت معلوليت به تجلى و نشان است.

7 - اثبات حركت جوهريه.

8 - تحقيق در رابط ميان متغير و ثابت و حادث و قديم.

9 - اثبات اتحاد عاقل و معقول.

10 - اثبات حدوث زمانى عالم.

11 - اثبات نوعى وحدت كه آن را «وحدت حقه حقيقيه» مى نامد.

12 - اثبات اينكه تركيب جسم از ماده و صورت، تركيب اتحادى است.

13 - برهان «صديقين» براى اثبات واجب.

14 - برهان خاص مبتنى بر برهان صديقين بر توحيد واجب.

15 - تحقيق علم واجب به اينكه علم واجب به اشياء علم بسيط اجمالى در عين كشف تفصيلى است.

16 - تحقيق در قاعده بسيط الحقيقة كل الاشياء.

17 - اثبات اينكه نفس جسمانية الحدوث و روحانية البقاست.

18 - تحقيق در حقيقت ابصار و ساير ادراكات حسى.

19 - تجرد قوه خيال.

20 - اثبات اينكه «النفس فى وحدتها كل القوى».

21 - اثبات اينكه كلى به نحو تعالى است، نه صرف تجريد و انتزاع.

22 - اثبات معاد جسمانى.(4)


استاد شهید مرتضی مطهری


منابع:

1- اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقدمه جلد1.

2- مجموعه آثار، ج13، ص249.

3- مجموعه آثار، ج5، ص153.

4- مجموعه آثار، ج13، ص249 ،253