تبیان، دستیار زندگی
«حكمت الهى به وسیله صدرالمتألهین دگرگونى یافت كه مى توان آن را یك جهش نامید، جهشى در فلسفه اسلامى. این جهش مسبوق به یك سلسله دگرگونى هاى تدریجى بود كه قبلا به وسیله دیگران انجام یافته بود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

ملاصدرا از دیدگاه بزرگان

اهمیت فلسفه صدرا در منظر امام خمینی

امام خمینی

امام خمینی در نامه به گورباچف می نویسد:

«اگر جنابعالي ميل داشته باشيد در اين زمينه ها تحقيق کنيد مي توانيد دستور دهيد که صاحبان اين گونه علوم علاوه بر کتب فلاسفه غرب ، در اين زمينه ها به نوشته هاي فارابي و بوعلي سينا (رحمت الله عليهما) در حکمت مشا مراجعه کنند تا روشن شود که قانون عليت و معلوليت که هر گونه شناختي بر آن استوار است، معقول است نه محسوس، و ادراک معاني کلي و نيز قوانين کلي که هرگونه استدلال بر آن تکيه دارد معقول است نه محسوس. و نيز به کتابهاي سهروردي (رحمت الله عليه) در حکمت اشراق مراجعه نموده و براي جنابعالي مشخص کنند که جسم هر موجود مادي ديگر، به نور صرف که منزه از حس مي باشد نيازمند است و ادراک شهودي ذات انسان از حقيقت خويش مبرا از پديده حسي است و از اساتيد بزرگ بخواهيد تا به حکمت متعاليه صدر المتألهين (رضوان الله تعالي عليه و حشرت الله مع النبيين و الصالحين) مراجعه نمايند تا معلوم گردد که حقيقت علم همانا وجودي است مجرد از ماده و هرگونه انديشه از ماده منزه است و به احکام ماده محکوم نخواهد شد.»

مطهری

بررسى شخصيت  علمى ملاصدراى شيرازى از دیدگاه مرتضی مطهری

((ملا صدراى شيرازى )) كه امروز تازه بعد از حدود سيصد و پنجاه سال كه از مرگش مى گذرد (مرگش در سال 1050 هجرى قمرى بوده و الان 1398 است  ) دارد شناخته مى شود , تا صد و پنجاه سال بعد از مرگش اصلا در حوزه هاى علميه هم كتابهايش تدريس نمى شود . فقط يك  عده شاگرد داشت. كم كم كه حكماى بعد از او آمدند , به ارزش افكارش پى بردند و افكار او به تدريج افكار امثال بوعلى را عقب  زد و پيش افتاد . دنياى مغرب  زمين هم تازه اكنون دارد با افكار اين مرد آشنا مى شود .  اين , معناى اينست  كه اشخاص خيلى بزرگ, افرادى هستند كه در زمان خودشان موجى , جنجالى آنچنانكه شايسته خود آنهاست  , ايجاد نمى كنند , ولى در زمانهاى بعد تدريجا مثل گنجى كه از زير خاك  بيرون بيايد , بيرون مى آيند و شناخته مى شوند . (حماسه حسينى ج2 صفحه : 237)

«محمدبن ابراهيم قوامى شيرازى معروف به صدرا و صدرالمتألهين. حكيم الهى و فيلسوف ربانى بى نظير كه حكمت الهى را وارد مرحله جديدى كرد. صدرا در آنچه علم اعلى يا علم كلى يا فلسفه اولى يا حكمت الهى خوانده مى شود، و تنها همين بخش است كه به حقيقت، فلسفه است و فلسفه حقيقى خوانده مى شود، زيرا ساير بخشها اعم از رياضى و طبيعى در قلمرو علوم است تمام فلاسفه پيشين را تحت الشعاع قرار داد، اصول و مبانى اوليه اين فن را تغيير داد و آن را بر اصولى خلل ناپذير استوار كرد.

فلسفه صدرا از نوع ( سهل ممتنع ) است، به ظاهر بسيار ساده است، عبارتش اديبانه و منشيانه است، اما يك فرد بسيار مستعد سالها بايد كار كند تا به مرحله اول برسد يعنى بفهمد كه آنرا نمى فهمد، تا بار ديگر با ديد ديگرى وارد شود.

فلسفه صدرا از يك نظر به منزله چهار راهى است كه چهار جريان يعنى حكمت مشائى ارسطوئى و سينائى، و حكمت اشراقى سهروردى، و عرفان نظرى محيى الدينى، و معانى و مفاهيم كلامى با يكديگر تلاقى كرده و مانند چهار نهر سر به هم برآورده رودخانه اى خروشان به وجود آورده اند. از نظر ديگر به منزل ( صورتى ) است كه بر چهار عنصر مختلف پس از يك سلسله فعل و انفعالها اضافه شود و به آنها ماهيت و واقعيت نوين بخشد، كه با ماهيت هر يك از مواد آن صورت متغاير است.

فلسفه صدرا يك نوع جهش است كه پس از يك سلسله حركتهاى مداوم و تدريجى در معارف عقلى اسلامى رخ داده است.

فلسفه صدرا از نوع ( سهل ممتنع ) است، به ظاهر بسيار ساده است، عبارتش اديبانه و منشيانه است، اما يك فرد بسيار مستعد سالها بايد كار كند تا به مرحله اول برسد يعنى بفهمد كه آنرا نمى فهمد، تا بار ديگر با ديد ديگرى وارد شود.

بسى افراد سالها عهده دار تدريس فلسفه صدرا بوده اند در حالى كه به عمق آن نفوذ نكرده اند، از اينرو توصيف و تحليل كار صدرا كار هر فلسفه خوانده اى نيست.

صدرا شاگرد شيخ بهائى و ميرداماد بوده است، در شرحى كه بر اصول كافى نوشته از شيخ بهائى به عنوان استاد علوم نقلى و از ميرداماد به عنوان استاد علوم عقلى ياد مى كند. كتابهاى صدرا معروفتر از آن است كه در اينجا ما بخواهيم معرفى كنيم. وى در سال 1050 ضمن هفتمين سفر حج كه پياده مى رفت در بصره درگذشت.»(مجموعه آثار ج14)

«حكمت الهى به وسيله صدرالمتألهين دگرگونى يافت كه مى توان آن را يك جهش ناميد، جهشى در فلسفه اسلامى. اين جهش مسبوق به يك سلسله دگرگونى هاى تدريجى بود كه قبلا به وسيله ديگران انجام يافته بود.

مسلم آن است كه در گذشته حكمت مشاء و حكمت اشراق دو روش مختلف تلقى مى شدند و عرفان هم راه جدائى داشت، همچنانكه كلام كه ناظر به حقايق اسلامى است، مستقل از همه اينها بود. به وسيله صدرالمتألهين اختلاف مشاء و اشراق حل شد و مكتبى به وجود آمد كه نه تقيد به گفته هاى مشاء داشت و نه به گفته هاى اشراق، در برخى مسائل با اين مكتب موافق بود و در بعضى مسائل با آن مكتب. و همچنين بسيارى از موارد اختلاف نظر فلسفه و عرفان حل شد و چهره بسيارى از حقايق اسلامى روشن گشت، بدون آنكه از راههاى كلامى متعارف آن روزگار بهره گرفته شود. اين بود كه فلسفه صدرالمتألهين به منزله يك چهار راه تلقى شد كه در آنجا راههاى چهارگانه مشاء اشراق، عرفان و كلام با يكديگر تلاقى مى كردند.

اين چهار جريان در جهان اسلام ادامه يافتند تا در يك نقطه به يكديگر رسيدند و جمعا جريان واحدى را به وجود آوردند. نقطه اى كه اين چهار جريان در آنجا با يكديگر تلاقى كردند «حكمت متعاليه» ناميده مى شود. حكمت متعاليه به وسيله صدرالمتألهين شيرازى ( متوفا در سال 1050 هجرى قمرى ) پايه گذارى شد. كلمه «حكمت متعالى» وسيله بوعلى - نيز در اشارات - به كار رفته است ولى فلسفه بوعلى هرگز به اين نام معروف نشد.

صدرالمتألهين رسما فلسفه خود را حكمت متعاليه خواند و فلسفه وى به همين نام مشهور شد. مكتب صدرالمتألهين از لحاظ روش شبيه مكتب اشراقى است يعنى به استدلال و كشف و شهود توأما معتقد است، ولى از نظر اصول و از نظر استنتاجات متفاوت است. در مكتب صدرالمتألهين بسيارى از مسائل مورد اختلاف مشاء و اشراق، و يا مورد اختلاف فلسفه و عرفان، و يا مورد اختلاف فلسفه و كلام براى هميشه حل شده است. فلسفه صدرالمتألهين يك فلسفه التقاطى نيست، بلكه يك نظام خاص فلسفى است كه هر چند روشهاى فكرى گوناگون اسلامى در پيدايش آن مؤثر بوده اند بايد آن را نظام فكرى مستقلى دانست. »(مجموعه آثار ج13، ص249»

گشتی در كتابخانه شخصی رهبر انقلاب- قسمت اول

مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای در پيام به كنگره‌ى بزرگداشت صدرالمتألهين (ملاصدرا) 01/03/1378 می نویسند:

«از تشكيل اين مجمع بزرگ علمى و فكرى كه بر گرد انديشه و شخصيّت فيلسوف نامدار ايرانى، حكيم صدرالمتألّهين شيرازى فراهم آمده، احساس افتخار و مسرّت ميكنم و خداى سبحان را سپاس ميگويم.

اگرچه دانسته‌هاى دنياى غرب و حتى بخشهايى از دنياى اسلام از اين شخصيّت كم نظير چندان وسيع نيست، ولى حوزه‌هاى فلسفى ايران لااقل در سه قرن اخير - يعنى تقريباً از صد سال پس از تأليف كتاب اسفار تاكنون - يكسره از آراء فلسفى صدرالمتألّهين تغذيه شده و كتابها و آراء مهمّ او - كه بسيارى از آنها حداقل در قالب استدلالى و عقلانى‌اش از ابتكارات اوست - محور درس و تحقيق و شرح و تنقيح بوده است. از طرفه‌هاى زمانه اين است كه صدرالمتألّهين، هم بيشترين پيروان و منتحلان فلسفى و هم بيشترين منتقدان و مخالفان را در مدت چهار قرن گذشته داشته است. در اين مدت بيشترين مشعلداران فلسفه‌ى الهى در ايران، دنباله روان و شارحان فلسفه‌يى بشمار ميروند كه او با نبوغ و ابتكار خود همچون ناسخ شيوه‌هاى معروف مشايى و اشراقى، و مشتمل بر همه‌ى برجستگيهاى آن، بنيان نهاد و مبانى آن را در هزاران صفحه با تقرير رسا و پر جاذبه‌ى خويش، تبيين كرد. و باز در همين مدّت كسان زيادى از منتحلان عقايد او در ابواب وجود و الهيات خاص و معاد و غيره، به همان سرنوشتى دچار شدند كه وى در دوران زندگى‌اش آن را بتلخى آزموده و موطن مألوف را بخاطر آن ترك كرد. البتّه نقد علمى و تحقيقى آراء او بدور از توسّل به طعن و جنجال نيز از دوران يكى از دو شاگرد بلافصل و مقرّبش تا امروز ادامه داشته و نام‌آورانى چند از حكماى متأله، در برخى از اصليترين مبانىِ دستگاه فلسفى شامخ صدرايى، مناقشات جدّى وارد كرده‌اند. ترديد نبايد كرد كه هم آن تاثير خاضع كننده بر روى بزرگانى از سرآمدان فلسفى، و هم اين برانگيختگى عقيدتى يا علمى از سوى منتقدان و مخالفان، به نقطه‌ى يگانه‌يى اشاره ميكند كه همانا جز عظمت فكرى، و نيروى ابداع، و بنيان رفيعِ فلسفه‌ى اين حكيم بزرگ، چيز ديگرى نيست.

مكتب فلسفى صدرالمتألّهين همچون شخصيت و زندگى خود او، مجموعه‌ى در هم تنيده و به وحدت رسيده‌ى چند عنصر گرانبها است. در فلسفه‌ى او از فاخرترين عناصر معرفت يعنى عقل منطقى، و شهود عرفانى، و وحى قرآنى، در كنار هم بهره گرفته شده، و در تركيب شخصيّت او تحقيق و تأمّل برهانى، و ذوق و مكاشفه‌ى عرفانى، و تعبّد و تديّن و زهد و انس با كتاب و سنّت، همه با هم دخيل گشته، و در عمر علمىِ پنجاه ساله‌ى او رحله‌هاى تحصيلى به مراكز علمى روزگار، با مهاجرت به كهك قم براى عزلت و انزوا، و با هفت نوبت پياده اِحرامىِ حج شدن، همراه گرديده است. همان‌گونه كه فلسفه‌ى صدرايى - كه خود او بحق آن را حكمت متعاليه ناميده - در هنگام پيدايش خود، نقطه‌ى اوج فلسفه‌ى اسلامى تا زمان او و ضربه‌يى قاطع بر حملات تخريبى مشكّكان و فلسفه‌ستيزان دورانهاى ميانه‌ى اسلامى بوده است، امروزه پس از بهره‌گيرى چهار صد ساله از تنقيح و تحقيق برجستگان علوم عقلى، و نقد و تبيين و تكميل در حوزه‌هاى فلسفه، و وَرز يافتن با دست تواناى فلاسفه‌ى نامدار حوزه‌هاى علمى بويژه در اصفهان و تهران و خراسان، نه تنها استحكام بلكه شادابى و سرزندگى مضاعفى گرفته و ميتواند در جايگاه شايسته‌ى خود در بناى فرهنگ و تمدن، بايستد و چون خورشيدى در ذهن انسانها بدرخشد و فضاى ذهنى را تابناك سازد.

مكتب فلسفى صدرالمتألّهين همچون همه‌ى فلسفه‌ها در محدوده‌ى مليت و جغرافيا نمى‌گنجد و متعلق به همه‌ى انسانها و جامعه‌ها است. همواره همه‌ى بشريت به يك چهارچوب و استخوان بندى متقن عقلانى براى فهم و تفسير هستى نيازمندند. هيچ فرهنگ و تمدنى بدون چنين پايه‌ى مستحكم و قابل قبولى نميتواند بشريت را به فلاح و استقامت و طمأنينه‌ى روحى برساند و زندگى او را از هدفى متعالى برخوردار سازد. و چنين است كه بگمان ما فلسفه‌ى اسلامى بويژه در اسلوب و محتواى حكمت صدرايى، جاى خالى خويش را در انديشه‌ى انسان اين روزگار ميجويد و سرانجام آن را خواهد يافت و در آن پابرجا خواهد گشت.

ما ايرانيان بيش از همه به اين فلسفه الهى وامدار و بيش از همه در برابر آن مكلّفيم. دوران ما با دميدن خورشيدى چون امام خمينى كه يگانه‌ى دين و فلسفه و سياست و خود يكى از صاحبنظران برجسته در حكمت متعاليه بود، و نيز با حوزه‌ى درسى و تحقيقى پربركت حكيم علامه‌ى طباطبايى كه استاد يگانه‌ى مبانى ملاصدرا در طول سى سال در حوزه‌ى قم به شمار ميرفت، و تلاش تلامذه و همدوره‌هاى آنان، بيشك دوره‌ى با بركتى براى فلسفه الهى است. و اكنون بر پايى اين گردهمايى بزرگ از فرزانگان ايرانى و غير ايرانى مژده‌ى آگاهيهاى ژرفتر و گسترده‌ترى در باب فلسفه ملاصدرا ميرساند. شايد اين يكى از موجباتى شود كه مسير مستقيم و تكاملى و نامتناقض فلسفه كه از مميّزات فلسفه‌ى اسلامى بويژه پس از روشن شدن مشعل حكمت صدرايى است، در ذهن انديشوران و فيلسوفان غرب، با مسير پر تقاطع و پرتناقض و پرنشيب و فراز فلسفه‌ى غربى در همين چهار صد سال مقايسه شود و فرصت تازه‌يى براى نقد و بحث در باشگاه جهانىِ‌معرفت و استدلال عقلانى، فراهم آيد.»

همچنین مقام معظم رهبری در گفت و شنود با رئيس جمهور اندونزى در تاریخ 26/03/1379 می گویند:

«امروز درباره‌ى ملاصدرا، در سطح فرهنگهاى جهانى و فلسفه‌هاى مطرح دنيا، بحثهاى زيادى است. سال گذشته در تهران يك كنگره‌ى بزرگ بين‌المللى درباره‌ى ملاصدرا تشكيل شد؛ امسال هم يك كنفرانس بزرگ در لندن درباره‌ى ملاصدرا تشكيل شد و از همه جاى دنيا درباره‌ى فلسفه‌ى ملاصدرا و مبانى بسيار مهم فلسفى او مقاله نوشتند و حرفهاى مهمى زدند. همين‌طور افكار فلسفى و قرآنى علّامه‌ى طباطبايى و نظرات و افكار دينى و سياسى و فقهى امام هم جزو برجسته‌ترين است.

الان ترجمه‌ى آثار ملاصدرا به زبانهاى انگليسى و فرانسوى و غيره در دست اجراست. بايد بگوييم هرچه فراهم شد، براى ايشان - در درجه‌ى اوّل - بفرستند. اسفار چاپ نشده؛ منتها بعضى از كتابهاى ديگرش چاپ شده است. حالا اگر ترجمه‌ى انگليسى وجود داشت كه آنها را در اختيار شما و بعد هم در اختيار مراكز فرهنگى اندونزى مى‌گذاريم. البته ترجمه‌ى انگليسى و فرانسوى، در دست اجراست و اگر آنها آماده نشده بود، يك دوره از اصل آثار را كه به زبان عربى است و شما هم خوب مى‌توانيد از آن استفاده كنيد، ان‌شاءاللَّه برايتان مى‌فرستيم. اين‌جا ان‌شاءاللَّه به سفير شما خواهيم داد كه برايتان بياورند.»

سید محمد خامنه  ای

آیت الله سید محمد خامنه ای رئیس بنیاد حکمت اسلامی صدرا می گوید:

«ملاصدرا فيلسوفي بودکه به تمام مکاتب فلسفي و عرفاني و کلامي زمان خود تسلط  کامل داشت و از طرف ديگر چون يک مفسّر عاليقدر و يک محدث و حديث شناس ماهر بود به قرآن و حديث و سنت پيامبر (ص) نيز مسلط بود. دانش بسيار و نبوغ  و استعداد ويژه اين فيلسوف و دانشمند سبب گرديد که بسبب تسلط به فلسفه و ابتکار و خلاقيتي که در وي بود اساس همه مکاتب زمان خود را درهم بريزد و از ميان آن, مکتبي فلسفي عرفاني بسازد که کاملاً مستقل ولي جامع  و دارنده همه جنبه‌هاي مثبت آن مکاتب پيشين بود.

وي هنگامي به برپايي مکتب فلسفي خود پرداخت که فلسفه ـ بجز در ايران, ـ تقريباً در سراسر کشورهاي اسلامي به فراموشي سپرده شده و جاي آنرا کلام اشعري گرفته بود. در ايران نيز در بيشتر حوزه ها و دوره ها فلسفه مشائي رواج داشت که ابن سينا بر خرابه‌هاي فلسفه يوناني بنا کرده بود و در برخي حوزه ها (مثلاً شيراز مرکز استان فارس) فلسفه قديم ايران باستان معروف به فلسفه اشراقي نيز تدريس مي‌شد و عرفان و علم کلام هم در برخي از نقاط کشور مورد توجه بود, ولي هيچيک از اين مکاتب قصد آشتي با ديگر مکاتب را نداشت و هيچکس گمان نمي کرد که فيلسوفي پيدا شودکه با استفاده از ابزار فلسفه و منطق و عقل, اين مکاتب بظاهر مختلف را بنوعي منطقي آشتي دهد؛ ولي ملاصدرا کسي بود که اين معجزه را انجام داد و حکمت متعاليه نتيجه همين اعجاز اوست.

ملاصدرا يک انقلابگر بود و انقلابي فکري و فلسفي به وجود آورد و آنرا  زير و رو کرد. با مکتب او برخي ديدگاههاي بظاهر استوار فلسفه‌هاي مشائي بر هم خورد و بجاي آن نگاهي جديد و جامع نشست که هم با عقل و هم با طبيعت جهان خارج هماهنگي و سازگاري بيشتري داشت.»


تنظیم برای تبیان سید مهدی موسوی گروه حوزه علمیه