تبیان، دستیار زندگی
‏سیاست مطلوب در نظر ملا صدرا به معناى هدایت، تدبیر و اصلاح جامعه‏انسانى است تا در مسیر تكاملى خود دچار هرج و مرج نگردد.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

حكمت سیاسی متعاليه
حکمت، سیاسی ،ملا صدرا

‏سياست مطلوب در نظر ملا صدرا به معناى هدايت، تدبير و اصلاح جامعه‏انسانى است تا در مسير تكاملى خود دچار هرج و مرج نگردد.

كليد واژه‌ها: حكمت متعاليه، انديشه سياسي صدرالمتألهين، اجتهاد، سعادت انسان، دين و سياست.

مقدمه:

  1. فلسفه در دنياي اسلام در قالب سه مكتب مشاء، اشراق و حكمت متعاليه رد و بروز نموده است و هريك در محدوده خاص، گفتمان عمده عصر خويش بوده‌اند. حكمت متعاليه گفتمان عمده و تأثير گذار جهان اسلام در قرون اخير است كه توانست با جمع سالم ميان ديگر مشارب فكري، گام نويني را در جريان فكر فلسفي بوجود آورد. حضور فعال و اثر بخش حكمت متعاليه در جريان‌هاي علمي معاصر، موجب نوآوري‌هايي در علوم مختلف همچون كلام، ‌حديث، عرفان، تفسير و اصول فقه و سياست شده است.

حكمت متعاليه

حكمت متعاليه آخرين و كامل‌ترين نظام فلسفي در عالم اسلام، محصول انديشه‌ورزي فلسفي صدرالمتألهين شيرازي(متولد بين 978 تا980هـ . ق) است كه در ادامه جريان فلسفه اسلامي در دوران صفويه پديد آمد. صدرالمتألهين با استفاده از محضر دانشمندان بزرگ عصر خويش همچون ميرداماد، شيخ بهايي و ميرفندرسكي علوم عقلي و نقلي را آموخت.1 او با مطالعه و تحقيق در آثار حكما و متألهان و تعمق در عرفان نظري و ورود به عرصه مجاهدت نفس و عرفان عملي، به دنبال همگرايي و تلفيق مكاتب متقدم انديشه اسلامي بود وتوانست چهار راه، مشاء، اشراق، كلام و عرفان را با يكديگر تلاقي دهد و حكمت متعاليه را كه يك نظام خاص و مستقل فلسفي است با تأثير پذيري از روش‌هاي فكري گوناگون اسلامي تأسيس كند كه موجب جهشي عظيم در عالم فلسفه و پيدايش ابتكارات محوري در اركان حكمت گردد. نوآوري حكمت متعاليه در روش، منجر به هماهنگي ميان سلوك عقلي و سلوك قلبي شد.2

حكمت متعاليه بر پايه چند اصل محوري و مهم استوار است كه اين اصول نيز از ابتكارات فلسفي خود صدرالمتألهين است. از جمله ابتكارات صدرا، كه پايه نظام فلسفي او نيز محسوب مي‌شود به اين اصول مي‌توان اشاره كرد: اصالت وجود، تشكيك وجود، وحدت وجود، اشتداد وجودي، حركت جوهري، اتحاد عاقل و معقول، مثال متصل و تجرد قوه خيال.3

حكمت متعاليه در بدو تأسيس متأسفانه مورد بي‌مهري قرار گفت و چند صباحي مغفول واقع شد تا اينكه به همت آقا محمد بيدآبادي(متوفي1197) و آقا علي نوري(متوفي1246) احيا گشت4 و از ابتداي عصر قاجاريه به گفتمان قالب و رايج حوزه‌هاي علمي و فلسفي ايران و تشيع تبديل گشت و عرصه را بر حكمت مشاء و اشراق تنگ كرد و ديگر مشارب فكري را تحت الشعاع خود قرار داد.5

اين نظام فلسفي نه تنها داراي نوآوري‌هاي مابعدالطبيعي بود بلكه توسط خود ملاصدرا و پيروانش وارد عرصه‌هاي ديگر علوم اسلامي شد و در آنها نيز موجب تغييراتي گشت. نمونه‌هاي از اين تأثير گذاري در منطق، تفسير، كلام، شرح حديث و ... را مي‌توان در آثار خود ملاصدرا و تابعان ايشان مشاهده نمود.

يكي از حوزه‌هاي مهم فكري، كه نقش عمده و تعيين‌كننده‌اي در جريانات انديشه و حركت اسلامي داشته، علم اصول فقه است. جريان اصولگرايي در برابر جريان اخباري‌گري در تاريخ تشيع از مواقع مهم و حساس تاريخ است. در حفظ و تقويت و رشد اين جريان، حكماي اسلامي و حكمت متعاليه نقش بسيار مهم و اساسي داشته است به اين بيان زماني كه اخباريگري گفتمان قالب حوزه ها بود اين اصوليون و فقهاي حكيم و فيلسوف بودند كه اين جريان را حفظ و پرورش دادند و با دميدن روح فلسفي در كالبد علم اصول، آن را آماده ساختند تا در مكتب وحيد بهبهاني و شاگردان او بتواند قد علم كند و بر اخباريون چيره شود. بنابراين حكمت متعاليه در احياي جريان اجتهاد و فكر اصولي نقش مهم و بسزايي دارد.

از جمله ظرفيت‌ها و خصوصيات حكمت متعاليه در برابر ديگر مشارب فكري، توانايي در سنت شكني و قبول "تجدد" و پيشرفت و هضم آن براساس مباني و پايه‌هاي نظام فلسفي خويش است. اين ظرفيت مهم از سويي برآمده از ويژگي حكمت متعاليه در تلفيق و يك پارچه سازي مكاتب متقدم انديشه‌ اسلامي است كه در آن، اعتقادات وحياني، حقايق دريافت شده از طريق كشف و شهود روحاني، و الزامات موشكافانه منطق و برهان عقلي، به صورت امر واحد و يك پارچه درآمده‌اند.6

از سوي ديگر بر پايه اصل محوري حركت جوهري و اشتداد وجودي از ابتكارات فلسفي نظام فلسفي صدرا است. ملاصدرا معتقد است كه ذات جوهر خلقت در حركت است و در هر آن تجديد شده و كليه موجودات در حال قوس صعودي مي‌باشند. از اين رو موجودات در طلب كمالند و در هر مرحله از سير صعودي و تكاملي يكي از نقائص خود را سلب نموده و كمال جديدي كسب مي‌نمايد به نحوي كه تمام كمالات مراتب پيشين را دارا است و به تعبيري اين حركت "لبس بعد لبس" است.7 با اين بيان، «تجدد، بياني از حركت جوهري است كه شرط هر نوع حيات مادي و معنوي محسوب مي‌شود.»8

ملاصدرا نيز در ادامه سنت فلسفه سياسي اسلامي كه از فارابي آغاز شده و به اخوان صفا، ابن سينا و خواجه نصير رسيده، به سياست توجه نموده است. حكمت سياسي در نظام فلسفه صدرايي داراي جايگاه مهم است كه مبتني بر اصول هستي‌شناسانه و انسان شناسانه حكمت متعاليه است. مكتب حكمت سياسي متعاليه به لحاظ ابتناى بر مبانى هستي‌شناسانه فلسفىِ اصالت وجود، حركت جوهرى و سفرهاى چهارگانه، و زمينه‌هاي انسان شناسانه نفس و قواي نفساني و تكوين و كمال و معاد آن، مكتبى منحصر به فرد است كه مى تواند امروز نيز فلسفه سياسى اسلامى را پويايى ببخشد.

صدرالمتالهين در چارچوب ‏منظومه فكرى خود بر اين باور است ‏كه سياست، تدبير و تلاشى انتخابى و عقلايى و مبتنى بر كشش‌هاى فطرى و طبيعى انسان‌ها است كه به جهت اصلاح حيات جمعى براى نيل به سعادت وغايات الهى در پيش گرفته مى‏شود.9 او در «الشواهد الربوبيه‏» مى‏گويد:

السياسة حركه مبدئها من النفس الجزئيه تابعة لحسن اختيار الاشخاص‏البشريه ليجمعهم على نظام مصلح لجماعتهم. سياست عبارت است از حركت از نفس جزئى كه براساس حسن اختيار وانتخاب فرد انسانى است‏براى اينكه آنها را بر محور نظام‏مندى‏گردآورد و جماعتشان را اصلاح گرداند.10

او سياست را به دو قسم سياست‏ انسانى و سياست الهى تقسيم مى‏كند و سياست الهى را به مجموعه‏ تدابيرى كه از طرف شارع مقدس براى اصلاح حيات اجتماعى انسان در نظرگرفته شده است، اطلاق مى‏كند . همو در «شرح اصول كافى‏» در ذيل فلسفه امامت مى‏گويد:

انسان در وجود و بقايش ناگزير از مشاركت است و مشاركت تمام نمى‏شودجز به معاملت و معامله را ناگزير از سنت و قانون عدل است و سنت وعدل را ناچار از سنت گذار و قانونگذار عادل است و جايز نيست كه‏مردم را با آرا و هوسهايشان در آن حال رها كنند تا منجر به اختلاف‏گشته و هر كه آنچه به نفعش است عدل و آنچه به ضررش است ظلم و جور پندارد.11

بنابراين‏سياست مطلوب در نظر ملا صدرا به معناى هدايت، تدبير و اصلاح جامعه‏انسانى است تا در مسير تكاملى خود دچار هرج و مرج نگردد.

در انديشه ملاصدرا، انسان مسافري است به سوي خدا و به سوي او در حرکت است و دنيا يکي از منازل و مراحل سفر انسان مي باشد. پس دنيا هدف نيست، اصل بر آخرت است؛ چون دنيا وسيله‌اي براي رسيدن به آخرت است، از باب مقدمه بايد به آن توجه كرد وآن چه موجب حفظ حيات مي شود از افضل اعمال دنيوي به حساب مي‌آيد.12 رهبران الهي نيز، هدايت انسان را در زندگي دنيايي وي برعهده دارند. از اين رو دين و دنيا، دين و سياست، دنيا و آخرت. مکمل يکديگر و لازم و ملزوم هم هستند. سياست بدون شريعت هم چون جسد بي روح است.13

در حكمت متعاليه منشأ اجتماع  هم ذاتي و هم رواني است و نيازهاي متفاوت آدمي بدون اجتماع برآورده نمي‌شود، و اجتماع نيازمند قانون است و مشروعيت قانون نيز از خداوند و از طريق وحي است که در اختيار بشر قرار مي‌گيرد. اهداف قانون شرع عبارتند از: تنظيم معيشت انسان‌ها در دنيا، ارايه طريق وصول به جوار خدا، يادآوري معاد، هدايت مردم به صراط مستقيم. و غايت اصلي حكومت، به سعادت رساندن مردم است. ملاصدرا وظايف حكومت اسلامي را امور زيرمي داند: تنظيم امور معيشتي مردم، ـ تنظيم امور معنوي مردم، يادآوري امور اخرت، ـ هدايت مردم به صراط مستقيم، مجازات مجرمان، و تأمين امنيت.14

به اعتقاد ملاصدرا هر اجتماعي نظام سياسي متناسب با خودش را دارد، بنابراين امکان اينکه يک نظام برخلاف اکثريت جامعه حرکت کند ممکن نيست چون انسان‌ها مختار هستند پس خود تصميم مي‌گيرند که چگونه زندگي کنند.15 و خداوند از طريق ارسال انبيا و رهبران الهي راه صحيح و هدايت را براي انسان ها روشن مي‌کند و آن‌ها مي توانند اين راه را برگزينند.16 ملاصدرا معتقد است که پذيرش ولايت الله يا طاغوت خواست و اراده خود انسان‌ها است و طبيعي است که در ديدگاه وي، فقط صالحان به ولايت‌الله گردن مي‌نهند. بنابراين همانند ديگر فيلسوفان سياسي اسلام، نظام هاي سياسي را به دو گروه فاضله و غير فاضله تقسيم مي کند هر نظام فاضله در پيوند با امت، مدينه، رياست و اجتماع فاضله شکل مي گيرد که در همکاري و تعاون يکديگر به سوي کمال در حرکتند. در حالي که هر نظام سياسي غير فاضله اعم از جاهله، ظالمه و ... در پيوند با امت، مدينه، رياست و اجتماع غير فاضله شکل مي‌گيرد که در همکاري و تعاون يکديگر در پي سعادت‌هاي پنداري هستند.

ملاصدراي شيرازي به ضرورت و اهميت رئيس اول در جامعه معترف و بدان تصريح‌مي‌كند كه اجتماع را گريزي از وجود رئيس اول نيست.17 و به همين تحليل شخصيت نبي را به سبب دارا بودن صفات حميده لازمه رئيس اول مدينه فاضله دانسته كه سه وظيفه مهم دارد كه عبارتند از: 1- وضع قوانين براي همه امور فردي و اجتماعي، 2- آموزگار قوانين و هادي مردم، 3- مجري آنها و الزام كننده به آن. 18 همچنين وي بنده صالح خدا را كه همان رسول است را صاحب شريعت و دين كامل و رئيس خلايق و عهده دار سركوبي دشمنان خدا يعني كافران و ظالمان مي‌داند.19

وي در اشراق نهم از مشهد پنجم شواهد الربوبيه در ذكر مسئله ختم نبوت معتقد است كه نبوت به لحاظ نام و وحي مستقيم مخصوص نبي منقطع گرديده اما به لحاظ نبوت و رسالت از حيث ماهيت و حكم منقطع و نسخ نگرديده است بلكه توسط امام معصوم و مجتهدان همان حكم و رسالت ادامه مي‌يابد.20 و اين رسالت تشريعي ائمه معصومين(ع) و مجتهدان را غير از مسئله ولايت تكويني و سلوك معنوي مي‌داند21

صدرالمتألهين در موارد متعددي به ولايت سياسي امامان معصوم اشاره داشته و بدان معتقد بوده است. 22 وآن را ادامه جريان نبوت دانسته است به نظر او ائمه معصومين خليفه و واسطه نبي‌اكرم(ص) هستند ميان نبي و علماء و علما نيز واسطه ميام مردم و ائمه هستند.23

از عبارات ملاصدرا در شرح اصول كافي در بيان حقيقت امامت و رياست مطلقه و امت او در امر دين و دنيا خواه مردم بپذيرند يا نپذيرند24 و در رساله كسراصنام الجاهليه25 روشن مي‌شود كه ملاصدرا به نظريه انتصابي بودن رهبري در عصر غيبت معتقد است و مردم را در مقام اثبات و تحقق نقش‌آفرين مي‌داند. و تا زماني اين نظام مشروع است که بر طبق قانون الهي قدم بردارد و ضامن اين رفتار، سير و سلوک و مراقبت دايمي حکيم مجتهد است. از اين رو سه سفر از اسفار اربعه، مقدمات لازم براي رسيدن به مرحله رهبري مي‌باشد. پس از طي موفقيت آميز آن سه مرحله نوبت به مرحله چهارم و هدايت و راهبري مردم مي‌رسد.

بنابر اين، نظام مطلوب يک نظام ديني است که در زماني نبي رأس حکومت است و در زمان حضور امام معصوم، امام رأس حکومت است و در عصر غيبت وظيفه مجتهدان حکيم و جامع‌الشرايط است. و نظام سياسي فاضله مورد نظر ملاصدرا دو پايه و رکن دارد:26

1. رکن و پايه الهي که مربوط به مشروعيت و نصب حاکمان و رهبران از سوي خدا است؛

2. رکن و پايه مردمي که مربوط به تأسيس نظام سياسي و حکومت اسلامي است.


نوشته سيد مهدي موسوي گروه حوزه علمیه


منابع و مآخذ:

1 پيرامون شخصيت و آثار ملاصدرا و حكمت متعاليه، ر.ك: مرتضي مطهري، مجموعه آثار، ج13، تهران، صدرا، 1378، ص209 -283؛ سيد حسين نصر، صدرالمتألهين شيرازي و حكمت متعاليه، تهران، سهرودي، 1382؛ عبدالرسول عبوديت، درآمدي به نظام حكمت صدرايي، تهران، سمت، 1385.

2 مرتضي مطهري، مجموعه آثار ج13، ص 249 و 234 و 254.

3ر.ك: مرتضي مطهري، همان، ص254؛ همچنين عبدالرسول عبوديت، ص57.

4مرتضي مطهري، مجموعه آثار ج14، تهران، صدرا، 1378، ص 519-520؛ سيد حسين نصر، ص185.

5منابع پيشين.

6سيد حسين نصر، همان، ص152- 153.

7 ر.ك: عبوديت، همان، ص328.

8كريم مجتهدي، فلسفه و تجدد، تهران امير كبير، 1385، ص8.

9 ر.ك: نجف لك‌زايي، انديشه سياسي صدرالمتألهين، قم، بوستان كتاب، 1381، ص85؛ همچنين: محسن مهاجرنيا، انديشه سياسي ملاصدرا، فصلنامه قبسات، سال سوم و چهارم، ش 10 و 11، زمستان 1377.

10 صدرالمتألهين شيرازي، الشواهد الرّبوبيه، ترجمه و تفسير جواد مصلح، تهران، سروش، 1385، ص363.

12 صدرالمتألهين شيرازي، شرح اصول كافي، ترجمه محمد خواجوي، تهران مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1376، ج2، ص377.

13 الشواهد الرّبوبيه، ص470، مبدأ و معاد، ترجمه احمد بن محمد حسيني اردكاني، به كوشش عبدالله نواني، تهران، مركز نشر دانشگاهي، 1362، 572.

14 الشواهد الرّبوبيه، ص496.

15مبدأ و معاد، ص557.

16صدرالمتألهين شيرازي، تفسير القرآن الکريم، ج7 ص180.

17 همان، ج5 ص46.

18 مبدأ و معاد، ص561.

19الشواهد الرّبوبيه، ص495.

20 همان، ص510.

2 شرح اصول كافي، ج2، ص420، 461، 468، 469.

23 مبدأ و معاد، ص569.

24 شرح اصول كافي، ج2، ص468.

25 صدرالمتألهين شيرازي، عرفان و عارف‌نمايان(ترجمه كتاب كسر اصنام الجاهليه)، ترجمه محسن بيداد فر، قم، بيدار،  ص69.

26 لك‌زايي، ص144.