تبیان، دستیار زندگی
منظور از واقع نمایى یا صدق(realization)آن دسته از تمهیدات و تکنیکهاى ادبى است که باعث مى‏شوند انگاره‏اى را همچون واقعیت باور کنیم.با چنین تعبیرى بى‏شک«واقع نمایى»حوزه پایان‏ناپذیرى از ادبیات را در بر مى‏گیرد که حد و مرزى براى آن متصور نیست زیرا
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

واقع‏نمایى در رباعیات خیام

خیام

منظور از واقع نمایى یا صدق(realization)آن دسته از تمهیدات و تکنیکهاى ادبى است که باعث مى‏شوند انگاره‏اى را همچون واقعیت باور کنیم.با چنین تعبیرى بى‏شک«واقع نمایى»حوزه پایان‏ناپذیرى از ادبیات را در بر مى‏گیرد که حد و مرزى براى آن متصور نیست زیرا به اعتقاد بسیارى، هنر ادبیات چیزى جز باورپذیر کردن تخیلات هنرمندانه نیست.اما آنچه که حدود و چهارچوبهاى این مفهوم را مشخص مى‏کند، تعریف کاربردى و خاصى است که منتقدین از (واقع نمایى)دارند«مجموعه تکنیکهایى که موجب القاء پنهان باورپذیرى امور باورناپذیر مى‏شوند

با چنین تعریفى واقع‏نمایى چیزى شبیه حقه‏هاى بصرى در هنر سینماست.

صدق یا واقع‏نمایى یکى از کهن‏ترین مفاهیم ادبیات است که رد پاى آن را حتى تا کتاب«عهد عتیق» و دیگر متون باستانى مى‏توان دنبال کرد ولى در واقع بیش از هر زمان با ظهور اشکال تازه‏اى از رئالیسم - همچون رئالیسم ذهنى، رئالیسم شاعرانه، رئالیسم شهودى، رئالیسم جادوئى، رئالیسم فوق ذهنى وامثال آن-بود که به عنوان یک مبحث اساسى مورد توجه هنرمندان و منتقدین قرار گرفت، زیرا اینان مجبور بودند چیزى را القاء کنند که به طور متعارف اثبات‏پذیر نبود و با منطق روزمره سر ستیز داست.گابریل گارسیا مارکز در این باره توضیح مى‏دهد، اگر بنویسیم یک دسته فیل در آسمان پرواز مى‏کنند کسى آن را باور نمى‏کند.ولى اگر بنویسیم یکصد و چهل و سه فیل در آسمان ظاهر شدند مردم آن را بیشتر باور مى‏کنند.زیرا ذهن به یکباره متوجه گزاره عجیب‏ترى که عدد فیلها است مى‏شود و گزاره دوم که حضور فیلها در آسمان است مجال آن را مى‏یابد تا خود را در ذهن ما تثبیت کند.این یک تکنیک واقع نمایى است و نمونه‏هاى فراوان دیگرى نیز از آن وجود دارد.

ادبیات کهن فارسى گنجینه غنى و پایان‏ناپذیرى از این تکنیک هاست که در اشکال و موقعیتهاى گوناگون وجود دارند، چنانکه با استخراج آنها مى‏توان افقهاى تازه‏اى را به روى ادبیات معاصر گشود.رباعیات خیام یکى از ارزشمندترین این گنجینه‏هاست که جادوى کلمات او تاثیر عمیقى بر اندیشه بشرى باقى گذاشته است.

واقع‏نمایى در رباعیات خیام

از بارزترین ویژگى‏هاى رباعیات خیام حضور شدید «مفاهیم»است؛چنانکه در مقایسه با بسیارى از شاعران دیگر در اشعار خیام کمتر نشانى از آن بازى‏هاى کلامى و آرایه‏هاى ادبى مى‏بینیم.از سوى دیگر نوع مفاهیم مورد توجه خیام، اندیشه‏هایى فلسفى و هستى‏شناختى هستند که با خرد روزمره نزدیکى زیادى ندارند و دریافت آن به طور طبیعى باید دشوارتر از دیگر گونه‏هاى سخن باشد ولى خیام با به کارگیرى اشکال متنوعى از(واقعنمایى)چنان حسى عمیق را به ما القاء مى‏کند که مفاهیم مورد توجه او را چون حقیقت محض مى‏پذیریم.در اینجا خواهیم کوشید به چند نمونه از این تمهیدات اشاره کنیم.

1-غافلگیرى(surprise)

برخى از رباعیات خیام با یک ضربه شروع مى‏شوند.شروع غافلگیرانه یکى از تمهیداتى ست که باعث مى‏شود آماده پذیرش مفاهیم باورناپذیر شویم، زیرا ضربه‏اى که ناگهان وارد مى‏شود تعادل اولیه‏اى را که در لحظه آغازین خواندن داشته‏ایم مغشوش مى‏کند و به این ترتیب منطق ما در برابر گزاره‏هاى شگفتى‏زایى که بعد از آن خواهد آمد خلع سلاح مى‏شود، منطق نمى‏تواند واکنش تدافعى نشان دهد و ذهن آماده پذیرش شگفتى مى‏شود.با شکست منطق متعارف دروازه‏هاى ذهن به روى اندیشه‏هاى بدیع باز مى‏شود.

به چند نمونه از این آستانه‏هاى غافلگیرانه در رباعیات خیام توجه کنید.

گر بر فلکم دست بدى چون یزدان / برداشتمى من این فلک را ز میان!

شاعر گزاره‏اى محال را بیان مى‏کند و لحن خشم آلود آن نیز بر شدت ضربه مى‏افزاید.

این کوزه چون من عاشق زارى بودست!

عاشق بودن کوزه گزاره شگفتى‏زایى است که ما را براى پذیرش دیگر صفات انسانى براى اشیاء آماده مى‏کند.

مشنو سخن زمانه سازآمدگان!

به طور کلى تمام مصراعهایى که با حالت(نفى) آغاز مى‏شوند غافلگیرانه هستند.

این آنکه نتیجه چهار و هفتى!

مصراعهایى که با(خطاب)آغاز مى‏شوند نیز غافلگیرکننده هستند.

2-توازى میان مفهوم و مصداق

واقع‏نمایى در رباعیات خیام

یک مفهوم را زمانى مى‏پذیریم که مصداقى براى آن بیابیم یا به عبارت دیگر مفهوم موردنظر بر یک «واقعیت عینى»صدق کند.اما از سوى دیگر مصادیق بیرونى و واقعیات عینى را نیز تنها زمانى بازشناسایى و ادراک مى‏کنیم که جایگاه آن در ذهنمان مشخص شود، آن را در نظام ذهنى خود که انعکاسى از جهان بیرون است طبقه‏بندى کنیم.به عبارت ساده‏تر مفهومى براى آن فرض کنیم و آن را تعریف کنیم.

خیام با سود جستن از این فرایند یک مفهوم با یک مصداق توازى ایجاد مى‏کند و با استفاده از تاثیر متقابل این دو در یکدیگر باعث القاء معانى خاص مى‏شود.خیام براى یک مفهوم، مصداقى خاص فرض مى‏کند یا بر عکس و بدین وسیله فرایندى را ایجاد مى‏کند که شبیه فرایند شناخت ما از هستى است و این تمهید باعث مى‏شود ساختار فرضى او چونان«واقعیت» پنداشته و پذیرفته شود.

دسته اول، آن نمونه از اشعار است که ابتدا مصداقى را پیش مى‏افکند و سپس مفهومى را براى آن فرض مى‏کند.

این قافله عمر عجب مى‏گذرد / دریاب دمى که با طرب مى‏گذرد

چنانکه مى‏بینید ابتدا قافله‏اى تصویر شده است که چون عمر در حال گذر است و سپس مفهومى که هدف شاعر است در مصراع دوم بیان شده است.

اجرام که ساکنان این ایوانند

اسباب تردّد خردمندانند

مهتاب به نور دامن شب بشکافت

مى نوش دمى بهتر از این نتوان یافت

شاعر مهتاب را دلیل نوشیدن مى مى‏سازد.

دسته دوم آن نمونه از اشعارى‏ست که ابتدا مفهومى بیان مى‏شود و سپس مصداقى براى آن فرض مى‏شود که بدین وسیله موجب تصدیق مفهوم مى‏شود.

این یک دو سه روزه نوبت عمر گذشت / چون آب به جویبار و چون باد به دشت

مصادیق آب و باد براى اثبات مفهوم گذشت عمر آمده است.

چون عمر به سر رسد چه شیرین و چه تلخ / پیمانه چو پر شود چه بغداد و چه بلخ

تفاوت نداشتن شیرین یا تلخ بودن زندگى را با مصداق همانند بودن شهرها اثبات مى‏کند.

نتوان دل شاد را به غم فرسودن / وقت خوش خود به سنگ محنت سودن

مفهوم غم خوردن به سنگ سوهان که اجسام را مى‏فرساید تشبیه شده است.

به همین ترتیب که گفتیم جایگاه مفهوم و مصداق به اشکال مختلفى مى‏تواند تغییر کند و جا به جا شود.

مثلا مصداق در مصراع چهارم بیاید و سه مصراع دیگر مفهوم آن باشد، یا مفهوم در مصراع سوم بیاید و باقى شعر مصداق آن باشد و غیره که براى تمامى این حالات در رباعیات خیام مى‏توان نمونه‏هایى به دست داد.

3-استدلال

واقع‏نمایى در رباعیات خیام

آوردن دلیل منطقى براى اثبات یک مفهوم از رایج‏ترین شیوه‏هاى القاء اندیشه است، ولى در شکل ادبى این استدلالها الزاما نباید یک استدلال منطقى باشد، بلکه بیشتر شکل و اصول رایج استدلال را اقتباس مى‏کند و بر مبناى آن چیزى را اثبات مى‏کند که در تضاد با خرد متعارف است، به این ترتیب مى‏توان گفت چنین استدلالى در جهت معکوس با کارکرد متعارف خود عمل مى‏کند.این تکنیک ادبى از سویى با قدرتى که از ماهیت منطقى خود مى‏گیرد بر ذهن ما تاثیر مى‏گذارد و از سویى دیگر به علت غرابتى که دارد توجه ما را برمى‏انگیزد.به اصطلاح فرمالیستها این همان تمهید آشنایى‏زدائى(defamilarization)از واقعیت روزمره است.ما تلاش مى‏کنیم که از سد قرابت فرم بگذریم و معناى نهفته آن را کشف کنیم و همین تلاش باعث مى‏شود شگفتى آن را نیز در حین مکاشفه معنا بپذیریم.به این رباعى توجه کنید.

گویند هر آن کسان که با پرهیزند

ز انسان که بمیرند چنان برخیزند

ما با مى و معشوق از آنیم مدام

باشد که به حشرشان چنان انگیزند

مى‏دانیم که در باور متعارف جزاى مى و معشوق، دوزخ است ولى خیام با استدلالى دیگر که از همین منطق متعارف اخذ کرده رندانه باور اولى را نقض کرده است.به یک نمونه دیگر توجه کنید.

گویند بهشت و حور عین خواهد بود

آنجا مى و شیر و انگبین خواهد بود

گر ما مى و معشوق گزیدیم چه باک

چون عاقبت کار چنین خواهد بود

این نیز استدلالى است که منطق متعارف را معکوس مى‏کند.یا این نمونه:

از جمله رفتگان این ره دراز

باز آمده‏اى کو که به ما گوید راز

پس بر سر این دو راهه آز و نیاز

چیزى نگذارى که نمى‏آئى باز

در باور متعارف رفتن از جهان زندگان به جهان پسین چونان راهى فرضى مى‏شود که توالى آن آشکار است ولى خیام با استدلال که کسى راه را در جهت معکوس طى نمى‏کند و از راه رفته بازنمى‏گردد مفهوم خاص خود را اثبات مى‏کند.

اگر حتى تورقى کوتاه در رباعیات خیام کرده باشیم بى‏شک آشکار خواهد شد مطالبى که در بالا گفته شد تنها مى‏تواند مقدمه‏اى باشد که گوشه‏اى از این سرزمین جادویى را باز نمایانده است.تکنیکهاى بى‏شمار دیگرى در زمینه«واقع نمایى»و دیگر زمینه‏ها وجود دارد، انواع ساختارها و بافتهاى متنوع در شعر خیام که مقاله فوق تنها مى‏تواند آستانه‏اى براى ورود بر این گنجینه گرانقدر باشد.اما در این فرصت کوتاه هدف آزمودن نگاهى تازه‏تر بود، اینکه آیا مى‏شود به این میراث ملى از منظر«کاربردى»نیز نگریست؟

مطالب مرتبط:

حكیم عمر خیام

این قافله عمر عجب می‌گذرد

چارپاره های خیام از چه رو شهرت یافت ؟

خیام را دگرگونه باید دید ...

شاعر راز آلود

جلوه‌های رنگارنگ طبیعت در رباعیات خیام

تأثیر حافظ و خیام بر «مائده‌های زمینی»

علی رضا محمودی

تهیه و تنظیم برای تبیان: زهره سمیعی – بخش ادبیات تبیان