تو والشمسی، تو واللیلی، تو والفجری، تو والعصری
در مدح و مصیبت حضرت زهرا سلام الله علیها
بند اول:
نبوت ناتمام است و علی تنهاست بی زهرا |
ولایت کشتی گم گشته در دریاست بی زهرا |
چنان که بی علی زهرا ندارد کفو و همتایی |
علی آری علی یکتای بی همتاست بی زهرا |
به قدر قدر و کوثر می خورم سوگند نزد حق |
که قدر قدر و کوثر هر دو ناپیداست بی زهرا |
نه جنت را نه کوثر را نه غلمان را نه حورا را |
نه دنیا را نه عقبی را نخواهم خواست بی زهرا |
مبادا ناقة او پا گذارد دیر در محشر |
که حتی انبیا را بانگ وانفساست بی زهرا |
به آیات شفاعت می خورم سوگند در محشر |
شفاعت را نه مفهوم است و نه معناست بی زهرا |
به پیشانی اهل جنت این مصراع بنوشته |
که جنت دوزخ رنج و عذاب ماست بی زهرا |
محبت آب داده لاله های بوستانش را |
شفاعت می کشد در حشر ناز دوستانش را |
بند دوم:
را محمد جان جان عالم و زهرا بود جانش |
از آن می گفت ای جان پدر بادا به قربانش |
زمین و آسمان مهمان سرا و میزبان زهرا |
ملک در عرش و جن و انس در فرشند مهمانش |
چگونه، کی، کجا از خلق آید وصف بانویی |
که ذات حق ثناگو باشد و احمد ثنا خوانش |
به قرآن می خورم سوگند بی جا نیست گر گویم |
محمد خاتم پیغمبران زهراست قرآنش |
اگر بی مهر او سلمان گذارد پای در محشر |
مسلمان نیستم بالله اگر خوانم مسلمانش |
مناز اینقدر بر عیسای خود ای مادر عیسی |
دو عیسی آفرین پرورده این مادر به دامانش |
نه جن و انس و حوری و ملک گشتند مبهوتش |
که علم کل امیر المومنین گردیده حیرانش |
ثناها گفته و خواندند در امکان بسی او را |
به جز آنکس که خلقش کرده نشناسد کسی او |
بند سوم:
تو زهرایی تو زهرای محمد پروری زهرا |
رسول الله را هم دختری، هم مادری زهرا |
نبی را پارة تن روح مابین دو پهلویی |
امیرالمومنین را رکن و کفو و همسری زهرا |
گواهی می دهم ای روح احمد هستی حیدر |
که تو هم مصطفی، هم فاطمه، هم حیدری زهرا |
گهی گویم امیرالمومنین برتر بود از تو |
گهی بینم تو از او در جلالت برتری زهرا |
تو والشمسی، تو واللیلی، تو والفجری، تو والعصری |
تو نوری، هل اتایی و الضحایی کوثری زهرا |
تو از مریم، تو از هاجر، تو از حوا، تو از ساره |
نه، تو از انبیا جز احمد مرسل سری زهرا |
امید رحمة للعالمین محبوبة داور |
پناه انبیا در گیر و دار محشری زهرا |
تو سر ناشناس ذات پاک حق تعالایی |
نمی دانم که هستی آنقدر دانم که زهرایی |
بند چهارم:
سلام الله ای جان محمد، بر تن و جانت |
که پیغمبر کند تعظیم و بوسد همچون قرآنت |
تویی آن سرمدی بحر و تویی آن احمدی کوثر |
که جوشد تا قیامت گوهر عصمت ز دامانت |
خدا خود بر محمد کرد ابلاغ سلامت را |
محمد گفت جانان منی جانم به قربانت |
تو از روز نخستین میزبان خلقتی زهرا |
تمام آفرینش تا صف حشرند مهمانت |
تویی انسیه الحورا تویی حوراء الانسیه |
همه در حیرتم حوریه خوانم یا که انسانت |
تو نوراللهی و نور علی? نورند اولادت |
تو الرحمانی و حق داده لؤلؤ داده مرجانت |
نه تنها خواجة لولاک برخیزد به تعظیمت |
که جبرییل امین آرد سلام از حی سبحانت |
تو روحی، روح مابین دو پهلوی رسول استی |
بتول استی، بتول استی، بتول استی، بتول استی |
بند پنجم:
تو امام یازده عیسای عیسی آفرین استی |
تو سرتا پا تمام رحمة للعالمین استی |
تو از صبح ازل منصورة اهل سماواتی |
تو تا شام ابد عرش الهی در زمین استی |
امیرالمومنین دست خدا بود و یقین دارم |
که تو یا فاطمه دست امیرالمومنین استی |
علی حبل المتین باشد به قرآن حی سرمد را |
یقین دارم تو حبل محکم حبل المتین استی |
شنیدم بعد احمد جبرئیلت هم سخن بودی |
چه می گویم تو خود استاد جبریل امین استی |
تو منصوره، تو صدیقه، تو راضیه، تو مرضیه |
تو توحیدی، تو قرآنی، تو ایمانی، تو دین استی |
تو هم روح الفؤاد استی، تو هم باب المراد استی |
تو هم عین الحیات استی، تو هم حق الیقین استی |
اگر چه در ثنایت در فشاندم یا گهر سفتم |
تو بالاتر از آنی من به قدر فهم خود گفتم |
بند ششم:
قیامت روز قدر و اقتدار توست یا زهرا |
عذاب و عفو هم در اختیار توست یا زهرا |
شفاعت می کنی در حشر کل دوستانت را |
کرامت تا ببخشی بی قرار توست یا زهرا |
نه تنها آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی |
رسول الله هم چشم انتظار توست یا زهرا |
رها کردن، گرفتن، عفو کردن، حکم فرمودن |
به تو تفویض از پروردگار توست یا زهرا |
تو کوثر بودی و گشتی عطا بر احمد مرسل |
که این سوره فقط در انحصار توست یا زهرا |
تمام آفرینش در مزارت گشته گم آری |
کجا از دیده ها پنهان مزار توست یا زهرا |
میان دشمنان تنها حمایت از علی کردن |
به دست و سینه مهر افتخار توست یا زهرا |
مدینه خواست از نفرین تو زیر و زبر گردد |
فداکاریت باعث شد که حیدر زنده برگردد |
بند هفتم:
تو در بیت ولایت شمع سوزان علی بودی |
تو جانان محمد بودی و جان علی بودی |
چگونه حرمتت پامال شد ای سورة کوثر |
چرا نقش زمین گشتی تو قرآن علی بودی |
علی حق داشت گر از هجر تو سرو قدش خم شد |
تو سرو و باغ و بستان و گلستان علی بودی |
نه در شام عروسی، نه ز صبح روز میلادت |
تو پیش از خلقتت در عهد و پیمان علی بودی |
تو تا رفتی علی تنهای تنها شد، که تو تنها |
شریک درد و غم های فراوان علی بودی |
تو با دست شکسته، دست حیدر بودی ای زهرا |
تو با اشک پیاپی چشم گریان علی بودی |
ندارد شیر حق بعد از تو همتایی و هم شانی |
تو همتای علی بودی و هم شان علی بودی |
علی می دید مرآت الهی را به دیدارت |
چگونه پیش چشم او جسارت شد به رخسارت |
بند هشتم:
شگفتا اهل دوزخ باغ رضوان را زدند آتش |
شیاطین بیت ذات حی سبحان را زدند آتش |
الهی جسمشان در نار قهر کبریا سوزد |
که هیزم جمع کرده کعبة جان را زدند آتش |
به دین کردند با شمشیر دین از چار سو حمله |
ز قرآن دم زدند و بیت قرآن را زدند آتش |
گلی را که نبی پرورد با ضرب لگد چیدند |
به غنچه حمله کردند و گلستان را زدند آتش |
به قرآن می خورم سوگند سوزاندند قرآن را |
به ایمان می خورم سوگند ایمان را زدند آتش |
مسلمان نیستم گر کذب گویم، نامسلمانان |
از این بیداد قلب هر مسلمان را زدند آتش |
به ناموس الهی حمله ور گشتند نامردان |
همان قومی که بیت شاه مردان را زدند آتش |
نمی گویم که تنها دخت احمد را زدند آنجا |
محمد را، محمد را، محمد را زدند آنجا |
بند نهم:
خدای من بهشت و شعله های نار یعنی چه؟ |
خطا کاران و بیت عصمت دادار یعنی چه؟ |
جسارت های دیو و صورت انسیه الحورا |
گل بی خار و باغ وحی و نیش خار یعنی چه؟ |
نگاه شیر حق و تازیانه خوردن زهرا |
طناب خصم و دست حیدر کرار یعنی چه؟ |
امیرالمومنین تنها میان آن همه دشمن |
یگانه حامیش بین در و دیوار یعنی چه؟ |
مگر نه سینة زهرا، بهشت مصطفی بودی |
بهشت مصطفی و صدمة مسمار یعنی چه؟ |
فشار در، غلاف تیغ، قتل طفل شش ماهه |
به ناموس الهی این چنین رفتار یعنی چه؟ |
مدینه زیر و رو شد از صدای نالة زهرا |
خدایا بی تفاوت بودن انصار یعنی چه؟ |
نه تنها سوختند از آتش کین بیت مولا را |
مسلمانان به پیغمبر قسم کشتند زهرا را |
بند دهم:
تو طوبای علی بودی، چرا بشکست پهلویت |
تو مرآت خدا بودی، چرا شد نیلگون رویت |
تو روح مصطفی بودی، چرا پشت در افتادی |
تو دست مرتضی بودی، چرا بشکست بازویت |
خدیجه کو که گیرد در بغل چون جان شیرینت |
محمد کو که در بر گیرد و چون گل کند بویت |
اگر چه در پس در، حبس شد در سینه فریادت |
صدای یا علی سر می کشید از تار هر مویت |
تو با دست شکسته لب گشودی تا کنی نفرین |
امیرالمومنین با دست بسته شد دعاگویت |
مصیبت های تو از آسمان ها بود سنگین تر |
که در سن جوانی این چنین خم گشت زانویت |
چرا در هم شکستی ای محمد در قد و قامت |
چه با مهر رخت شد ای قمر شرمنده از رویت |
چه شد با تو چه پیش آمد که با آن صبر بسیارت |
طلب کردی هماره مرگ خود از حی دادارت |
بند یازدهم:
تو در راه امیرالمومنین خود را فدا کردی |
تو با ایثار جان حق ولایت را ادا کردی |
تو بر حفظ علی با طفل معصومت سپر گشتی |
تو حتی بین دشمن چار کودک را رها کردی |
تو زینب داشتی ای بانوی خلقت چه پیش آمد |
که چون نقش زمین گشتی کنیزت را صدا کردی |
مدال روی بازویت گواهی می دهد آری |
که جان دادی طناب از دست حبل الله وا کردی |
تو از دور علی، روبه صفت ها را پراکندی |
تو در یک شهر دشمن، یاریِ شیر خدا کردی |
تو برگرداندی از مسجد امامت را سوی خانه |
تو دختر تربیت بهر قیام کربلا کردی |
تو با نطق رسایت خطبه خواندی از علی گفتی |
تو ما را با علی تا صبح محشر آشنا کردی |
ولایت زنده از نطق رسای توست یا زهرا |
غدیر دوم ما خطبه های توست یا زهرا |
بند دوازدهم:
سلام ما به سوز و گریه و تاب و تبت مادر |
سلام مرغ شب بر ذکر یا رب، یا ربت مادر |
سلام ما به پایان غروب درد انگیزت |
سلام ما به غسل و کفن و تشییع شبت مادر |
سلام ما به غم هایی که کردی از علی پنهان |
سلام ما به اشک بی صدای زینبت مادر |
سلام ما به آن آخر نگاه و آخرین ذکرت |
که وقت دادن جان، گشت جاری بر لبت مادر |
سلام ما سلام ما سلام ما بر آن بانو |
که درس عصمت و ایمان گرفت از مکتبت مادر |
سلام ما به فرزندان پاکت تا صف محشر |
که تو خود آسمان استی و آنان کوکبت مادر |
سلامی پاک همچون آیة تطهیر از میثم |
به سبطین و دو دخت و شوهر و ام و ابت مادر |
به هر جا رو کنم شهر و دیار توست یا زهرا |
دل هر شیعه تا محشر مزار توست یا زهرا |
غلامرضا سازگار
تهیه و تنظیم برای تبیان: زهره سمیعی – بخش ادبیات تبیان