تبیان، دستیار زندگی
اگر بدانیم فلان روز، حسینى ـ علیه‏ السّلام ـ و فلان روز یزیدى هستیم، بهتر از این است كه اصلاً ندانیم یزیدى هستیم یا حسینى.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

کلمات قصار

کلمات قصار

اهل محاسبه باشیم

علما و اهل علم

زعیم ما

عمل به قرآن کریم

اهل محاسبه باشیم

ما بايد اهل محاسبه باشيم، هر چند اهل توبه نباشيم و تدارك نكنيم، خود محاسبه مطلوب است. اگر بدانيم فلان روز، حسينى ـ عليه‏ السّلام ـ و فلان روز يزيدى هستيم، بهتر از اين است كه اصلاً ندانيم يزيدى هستيم يا حسينى.

سرانجام ممكن است روزى به خود بياييم و بخواهيم تدارك كنيم. با توجه به عيوب خويش و اصلاح آن‏ها، فرصت رسيدگى به حساب هر روز خود را نداريم، چه رسد به حساب مردم!

«أَفْضَلُ النّاسِ مَنْ شَغَلَتْهُ مَعايِبُهُ عَنْ عُيُوبِ النّاسِ.»(1) برترين مردم كسى است كه پرداختن به عيوب خود، او را از توجّه به عيوب مردم باز دارد. به فكر خود باشيم، خود را اصلاح كنيم. اگر به خود نرسيديم و خود را اصلاح نكرديم، نمى‏توانيم ديگران را اصلاح كنيم.

به فكر خود باشيم، خود را اصلاح كنيم. اگر به خود نرسيديم و خود را اصلاح نكرديم، نمى‏توانيم ديگران را اصلاح كنيم.

 

علما و اهل علم

غصّه ى ما از اين است كه رجالى را ديده ايم كه اهل علم و عمل بودند و در لباس، مسكن و خوراك و... ساده، بى آلايش و زاهد بودند.

بزرگانى از علما بودند كه از سهم امام ـ عليه السّلام ـ مصرف نمى كردند، و اهل علمى بودند كه از افاضل علما و صاحب مصنّفات بودند، ولى اصلاً لباس اهل علم را به تن نمى كردند.

از جمله مرحوم قاموسى كه ملبّس به لباس تجّار بود و تنها در وقت نماز لباس مى پوشيد و عدّه اى از مقدّسين به ايشان اقتدا مى كردند، و هيچ اعتنايى به جماعت هاى اطراف و جلو و عقب و چپ و راست نمى شد، در حالى كه جماعت ها در صحن مطهّر حضرت امير ـ عليه السّلام ـ به هم پيوسته بود، به طورى كه معلوم نمى شد، مأمومين به كدام امام جماعت اقتدا كرده اند و جزو كدام جمعيت و جماعت هستند.

 حسرت ما از اين است كه عدّه اى از علما را ديده ايم كه تفاوت ميان ما و آنها بسيار است، به حدّى كه گويى ميان ما و آنها به اندازه ى چند صد سال فاصله است.

قلب آباد به ايمان و ياد خدا پيدا كنيد، تا براى شما امضا كنيم كه امام زمان ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف ـ آن جا هست.

 

زعیم ما

امام ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف ـ در هر كجا باشد، آن جا خضراء است. قلب مؤمن جزيره ى خضراء است، هر جا باشد حضرت در آن جا پا مى گذارد. قلب ها از ايمان و نور معرفت خشكيده است. قلب آباد به ايمان و ياد خدا پيدا كنيد، تا براى شما امضا كنيم كه امام زمان ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف ـ آن جا هست.

همه مى دانيم زعيم ما در اين زمان غيبت، دست بسته و زندانى است و حق ندارد در ميان جمعيت، خود را معرّفى كند و نشان دهد.

آقايى گفته بود: در خواب ديدم گروهى آمدند از شهر عبور كنند، مخفيانه با هم وعده گذاشتند كه خود و جاى خود را پنهان كنند و پس از خريد از بازار و انجام كارهايشان، يكى يكى در محلّ و يا قهوه خانه اى خاصّ همديگر را ببينند. ـ نعوذُباللّه  ـ مثل قاچاقچى ها و دزدها كه از شهر و اهل آن در وحشتند، جدا جدا و يكى يكى در فلان محلّ يا قهوه خانه يكديگر را ملاقات كنند.

تا اين كه در خواب ديدم دور هم جمع شدند، همه آدم هاى نورانى بودند، به حدّى كه نمى شناختم رييس آن ها كدام است، و مُعَمَّم نبودند جز يكى از آن ها ولى از بس نورانى بودند تشخيص نمى دادم كه او رييس است. يكى از آن ها درباره ى من چيزهايى مى گفت، خبرهايى مى داد. يك مرتبه يكى از آن ها به او اشاره كرد كه ديگر نگو، و او ساكت شد، از اين جا فهميدم كه رييس همان شخص است و متوجّه شدم كه مُعَمَّم در ميان آن ها فقط او بود.

بله، كار صاحب ما ـ عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف ـ نعوذ باللّه  به جايى رسيده كه يقين داريم بسيارى از حكومت ها، او و يارانش را مفسد و جانى و اخلالگر مى دانند و اگر به آن ها دسترسى پيدا كنند، اعدام مى كنند!اگر ما او را نمى شناسيم، او همه ى ما را مى شناسد و مى داند و مى بيند.

بالاخره، در اين عصر بين ما و زعيم ما فاصله افتاده و او گرفتار است، خدا مى داند اگر نُوّاب اربعه زيادتر بودند چه بلاهايى بر سر آن ها مى آوردند! اگر چه علماى بزرگى هم چون شيخ مفيد ـ قدّس سره ـ بوده اند، ولى نوّاب اربعه از جهاتى راجح بوده اند.

براى نمونه در مجلسى در بغداد يكى از علماى عامّه از حسين بن روح سؤال كرد: خليفه ى بعد از پيغمبر ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ كيست؟

او گفت: صحيح پيش ما اين است كه خليفه ى بعد از رسول اللّه  ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ عبارت اند از: ابوبكر و عمر و عثمان و على!(2)

بعد گفتند: چه نسبت ها و تهمت ها به اين آقا مى زدند كه رافضى است، در صورتى كه خود صريحا اعلام مى كند كه مذهبش مثل ما است! اگر اين تقيه ها نبود، آن ها هم نبودند؛ ولى با تقيّه، آن چهار نُوّاب چهارصد تا شدند! عامّه خيلى از تقيّه ى ما ناراحتند و فحش ها نثار ما مى كنند.

آيا با وجود اين مى شود در اين زمان غيبت كارى كرد؟! آيا مقاتله و جهاد، بر ضرر مسلمانان تمام نمى شود؟! حال اگر مقاتله نشد و يا نكرديم، آيا راهى براى اصلاح خود و اصلاح ديگران و جامعه داريم يا نه؟ آيا راهى جهت حفظ خود از فساد و اصلاح فاسدهاى قابل اصلاح در جامعه وجود دارد يا خير؟

به گمان بنده اين يك راهى است كه هيچ كس نمى تواند انكار كند كه نشدنى است، و يا اين كه پيش نمى رود و بى نتيجه و بى فايده است. و در عين حال، اشكالاتى و معذوراتى را كه راه هاى ديگر دارند، ندارد.

آن راه اين است كه هر شخصى بايد برنامه ى اصلاحيّه اى براى خود تهيه كند؛ به اين صورت كه مشخّص كند اين ها اصول اعتقاداتى است كه من به آن ها يقين دارم، در زمينه ى توحيد و نبوت و امامت و... و اين ها معتقدات بنده است و از روى دليل بدان عقيده دارم خواه اظهار بكنم يا نكنم، و خواه چيزى اتفاق بيفتد، يا نيفتد، حتّى اگر حكومت، دست سفيانى بيفتد و من مجبور شوم كه از روى تقيه به او بگويم: «أَلْحَقُّ مَعَك»؛ (حق با تو است.) ـ چون اگر نگويم كشته مى شوم، و يا نزديكان و دوستانم كشته مى شوند ـ اشكالى نداشته باشد.

پس از آن كه انسان برنامه ى خود را درست كرد، بايد اوّل خودش به آن التزام عملى داشته و به آن متعهّد شود تا از ناحيه‌ى آخرتى خاطر جمع گردد، و پس از آن كه خود را با اين برنامه ى اصلاحى اصلاح كرد، مى تواند ديگران را، هر چند افراد مُنصِف را، با خود هم عقيده كند، و تدريجا به افراد بگويد كه اين عقيده ى من است و اين هم دليل من.

به اين ترتيب، هر كس مى تواند كم و بيش ديگران را در برنامه ى صحيح خود داخل كند. آن افرادى كه به اين برنامه عمل مى كنند اوّل خود را اصلاح مى كنند و بعد به نوبه ى خود با فرد سوّمى مطرح مى كنند، و مانند شخص اوّل او را به طريقه‌ى صحيح خود دعوت مى كنند.

بدين ترتيب، هر طالب اصلاحى از روى برنامه و ادلّه ى صحيحه وقتى خود را اصلاح كرد، دوّمى و سوّمى و چهارمى و... را اصلاح مى كند، و كار به جايى مى رسد كه محيط و افراد جامعه همه صالح مى شوند. آيا اين مطلب قابل تشكيك است؟!

با اين راه، اهل ايمان و عُقلا و اهل انصاف صالح مى شوند، و لازم نيست شمشير به دست بگيريم و با اهل باطل محاربه كنيم و يا با اهل حقّ محاربه كنيم؛ زيرا در جنگ شروط محاربه لازم است كه براى همه و هميشه ميسّر نيست؛ ولى ما با اين راه مى توانيم شرايطى را فراهم نماييم كه گروه هاى بسيار و جامعه را اصلاح كنيم و شرط آن چيزى جز اصلاح خود و اصلاح غير، نيست.

اگر كسى در اين كار جدّى باشد، گمان نمى كنم پشيمان شود، و اگر اين برنامه به دست افراد منصف افتاد، ديگرى را اصلاح مى كند و آن ديگرى هم همين طور، و در نتيجه، برخلاف امراض مُسرى، اصلاحات مسرى، تحققّ پيدا مى كند.

خداوند متعال مى فرمايد:

«وَمَنْ أَحْيَاهَا فَكَأَنَّمَآ أَحْيَا النَّاسَ جَمِيعًا»(3) هر كس يكى را احيا كند، گويا همه ى مردم را احيا كرده است.

منظور از حيات در اين آيه ى شريفه، نجات دادن از ضلالت و گمراهى در دين است.

اين راه اصلاح را نبايد كَالعَدَم و نشدنى حساب كنيم، و گرنه پشيمان مى شويم از اين كه مى توانستيم عادل و صالح فراهم كنيم و نكرديم، و در وُسع ما بود و قدرت داشتيم كه دنيا را به امن و امان و عدالت وادار كنيم و نكرديم.

انوشيروان از مزدك پرسيد: قاتل را مى كشى؟ گفت: نه. گفت: اگر او را نكشى ممكن است صد نفر ديگر را بكشد.

او را و صد هزار تابع او را در يك روز، در يك مجلس كشت.

عمل به قرآن کریم

اگر درست به قرآن عمل مى‏كرديم، با عمل خود ديگران را جذب مى‏كرديم؛ زيرا مردم غالبا ـ به جز عدّه‏ى معدود ـ خواهان و طالب نور هستند، و آنان كه به اسلام و قرآن نگرويده‏اند، قاصرند و نور به آن‏ها عرضه نشده است. اين گونه افراد به اعمال ما و رفتار ما نگاه مى‏كنند، كه در ظاهر خوب، و در باطن بد است و زير و روى آن با هم تفاوت دارد!

کلمات قصار

اگر راست مى‏گوييم كه قرآن سلاح است، پس چه احتياج به سلاح ديگر؟ اگر به قرآن عمل مى ‏شد، آيا اين همه بين مسلمانان جنگ و خونريزى واقع مى ‏شد؟!

با قيمت نفت سلاح تهيّه مى ‏كنيم و به جان هم مى‏افتيم و برادركشى مى‏كنيم! عمل به قرآن، يعنى اين كه از ظالم كناره‏گيرى كنيم و ظالم را لعن كنيم و از او تبرّى بجوييم ولى عموم ما مسلمانان، يا خود ظالم هستيم، و يا با ظالم هم‏پيمانيم!

اگر درست به قرآن عمل مى‏كرديم، با عمل خود ديگران را جذب مى‏كرديم؛ زيرا مردم غالبا ـ به جز عدّه‏ى معدود ـ خواهان و طالب نور هستند،

بنى اميه و بنى عباس حدود پانصد سال حكومت كردند، با آن همه جنايات و ظلم كه آن‏ها نسبت به على و اولاد على و ذرّيّه‏ى رسول اللّه‏ ـ صلّى‏اللّه‏عليه‏وآله‏وسلّم ـ روا داشتند باز هم ما مسلمانان آنان را قبول مى‏كنيم و دوستشان داريم، و با اين حال، مدّعى هستيم كه عمل به قرآن مى‏كنيم، و از «حَسْبُنا كِتابُ اللّه‏ِ»(4)؛ (كتاب خدا براى ما بس است) دم مى‏زنيم، لذا در زمان ظهور دولت حقّ و حضرت حجت ـ عجّل‏اللّه‏تعالى‏فرجه‏الشّريف ـ اول به حساب همين مدّعيان عمل به قرآن مى‏رسند؛ زيرا اين‏ها از كفار معاندترند. و نصارى چون مى‏بينند حضرت مسيح ـ عليه‏السّلام ـ به آن حضرت اقتدا مى‏كند، از آن حضرت متابعت مى‏كنند و زودتر از ديگران به اسلام و حضرت مهدى ـ عجّل‏اللّه‏تعالى‏فرجه‏الشّريف ـ مى‏گروند.


منابع:

1. مستدرك الوسائل، ج 11، ص 315؛ غررالحكم، ص 234.

2. ر.ك: بحارالانوار، ج 51، ص 356؛ الغيبة طوسى، ص 384.

3. سوره ى مائده، آيه ى 32.

4. بحارالانوار، ج 22، ص 473 و 474؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 2، ص 55؛ ج 6، ص 51؛ ج 11، ص 49؛ ج 12، ص 87.

پایگاه آیه الله بهجت

تهیه و تنظیم: محمد حسین امین - گروه حوزه علمیه تبیان