شرح واقعه ای غمگین
طبری در تاریخ خود مینویسد: عمر بن خطاب با گروهی از مهاجران به در خانهی علی(علیه السلام ) رفت و خطاب به اهل خانه گفت:اگراز خانه بیرون نیایید وبا ابوبکر بیعت نکنید.قسم به خدا که خانه را آتش میزنم.
زبیر در حالی که شمشیر به دست داشت از خانه بیرون آمد که ناگهان پایش لغزید و شمشیر از دستش به زمین افتاد.
شهاب الدین احمد معروف به ابن عبد ربه اندلسی مالکی از علمای اهل سنت در کتاب "العقد الفرید" تحت عنوان کسانی که با ابوبکر نکردن چنین مینویسد: علی و عباس و زبیر در خانه فاطمه بودند تا اینکه ابوبکر، عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون بیاورد تا با او بیعت کنند.و گفت: اگر بیرون نیامدند، با آنان نبرد کن و عمر بنخطاب با مقداری آتش به سوی خانه فاطمه رفت تا خانه را بسوزاند، در این موقع با فاطمه روبرو شد. دختر پیامبر( ص ) گفت: ای فرزند خطاب آمدی خانه ما را بسوزانی، او در پاسخ گفت: بله مگر این که شما هم مثل بقیه با ابوبکر بیعت کنید.
علامه مجلسی (ره) در بحارالانوار روایتی نقل میکند: عمر بنخطاب با گروهی از مهاجران هیزم زیادی را بر در خانه علی(علیه السلام ) گردآورد و در خانه را آتشزد. فاطمه(سلام الله علیه ) پشت در ایستاد و آنان را به خدا و پدرش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم ) سوگند داد که با ایشان کاری نداشته باشند و منصرف شوند. عمر تازیانه را از دست قنفذ، "غلام ابوبکر" گرفت و به بازوی فاطمه(سلام الله علیه ) زد آنچنانکه جای تازیانه مثل بازوبند به دور بازوی مبارک خانم حلقه زد. سپس لگدی به در زد و آن را به طرف فاطمه(سلام الله علیه ) انداخت. ایشان که بار دار بودند، مجروح شدند و فرزند شان محسن را سقط کردند(فرزندشان را قبل از تولد از دست دادن).و در اثر همان جراحت ها به شهادت رسیدند.
ابوبکر در آخرین لحظات عمرش، در جمع پیروانش چنین می گوید:
سه چیز است که من تأسف میخورم که ای کاش انجام نداده بودم ... ای کاش دستور حمله به خانه فاطمه را نداده بودم، ای کاش این جنگ راعلیه دودمان فاطمه شروع نکرده بودم.
جلالالدین سیوطی از علمای اهل سنت درستی آنرا تأیید کردهاست.
اهل سنت منکر چنین اتفاقی هستند و میگویند اگر چنین اتفاقی افتاده باشد هم با غیرت و مردانگی علی (علیه السلام ) تضاد دارد،که همسرشان مورد ضرب و شتم قرار گیرند و ایشان برای دفاع از همسرشان کاری نکند.و بعد از شهادت هیچ اقدامی نکنند.
شیعه این چنین پاسخ می دهد:
سلیم بن قیس هلالى یکی از یاران مخلص امیرمؤمنان (علیه السلام)می گوید:
عمر با آتش به در خانه حضرت آمد و در را به آتش کشید و با ضربه پا در را باز كرد و داخل شد!حضرت زهرا(سلام الله علیه ) به طرف عمر آمد و فریاد زد: یا ابتاه، یا رسول اللَّه!(ای پدر ای رسول خدا) عمر شمشیر را در حالى كه در غلافش بود بلند كرد و بر پهلوى فاطمه(سلام الله علیه) زد. آن حضرت ناله ای كردند: یا ابتاه! عمر تازیانه را بلند كرد و بر بازوى حضرت زد. آن حضرت صدا زد: ، یا رسول اللَّه!
ببین ابوبكر و عمر با بازماندگانت چه رفتاری مىكنند!
در آن هنگام علی (علیه السّلام) گریبان عمر را گرفت و او را به شدت بر زمین زد و به قصد هلاکت اورا زد ، ولى به یاد سخن پیامبر (صلى الله علیه وآله) و وصیتى كه به او كرده بود افتاد، فرمود: اى پسر خطاب! قسم به آنكه محمّد(صلی الله علیه و آله و سلم ) را به پیامبرى مبعوث نمود، اگر وصیت پیامبر نبود، مىدانی كه نمىتوانستى داخل خانه من بشوى (كتاب سلیم بن قیس الهلالی، ص568 )
و چنین بود وصیت نبی خدا(صلى الله علیه وآله):
امام كاظم( علیه السلام) مىفرماید: از پدرم امام صادق (علیه السلام) پرسیدم: پس از به هوش آمدن رسول خدا (صلى الله علیه وآله وسلم) چه اتفاق افتاد؟ فرمود: ایشان به حضرت علی(علیه السلام ) فرمودند:برادرم، این مردم مرا فراموش خواهند كرد و به دنیاى خودشان مشغول می شوند؛ ولى تو و هر که با تو بیعت می کند از من جدا نیستید، مثل تو در بین این امت مثل كعبه است كه خدا آن را نشانه قرار داده است تا از راههاى دور نزد آن بیایند... پس وقتی از دنیا رفتم و بدنم را در قبر گذاشتی، در خانهات بنشین و قرآن را آنگونه كه دستور دادهام، جمع آورى كن، تو را به بردبارى در برابر ظلمی كه این گروه به تو و فاطمه زهرا (سلام الله علیها ) خواهد کرد سفارش مىكنم. (خصائص الأئمه)
علی(علیه السلام ) همیشه مطیع محض فرمانهاى الهى و پیامبرش بوده،هرگز به خاطر تعصب، غضب و منافع شخصى از خود واكنش نشان نمىداد.
آن حضرت از جانب خدا و رسولش مأمور به صبر و شكیبائى در برابر این مصیبتهاى عظیم بوده است و برای اطاعت از فرمان پیامبر بود كه دست به شمشیر نبرد.