تبیان، دستیار زندگی
در مدرسه به پسرم گفته اند درباره غدیر نقاشی بکش. پسرم دو تا آدم بلند کشیده که دو تا توپ نورانی جای سرشان است( دقیقا دو تا توپ) و دستهای همدیگر را به قول خودش اندازه برج میلاد برده اند بالا. توپ های نورانی را که می بینم یاد بچگی هایش می افتم. تصویر چهارده
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

زیر مقنعه لامپ روشن بود

دوستی با امام علی

در مدرسه به پسرم گفته اند درباره غدیر نقاشی بکش. پسرم دو تا آدم بلند کشیده که دو تا توپ نورانی جای سرشان است( دقیقا دو تا توپ) و دستهای همدیگر را به قول خودش اندازه برج میلاد برده اند بالا. توپ های نورانی را که می بینم یاد بچگی هایش می افتم. تصویر چهارده معصوم در تصویرهای برنامه کودک، یکی از مشکلات بزرگ ذهن منطقی او بود. می گفت: «مامان این قدر نور اونجا هس آقاهه جایی را می بینه» می گفت: «مامان! حضرت چشم هم دارن یا اون زیر فقط نوره». وحشت غمگینی را که وقت پرسیدن این سئوال در چشمهای کوچکش بود هیچ وقت فراموش نمی کنم. در تمام مدتی که ما و برنامه کودکیها در این خیال بودیم که بچه ها دارند خیلی احساس مقدس و خوبی می کنند پسر من در ترس از موجودی بوده که مثل فیلم های علمی تخیلی به جای صورت، آن زیر فقط نور دارد نه لب نه دهان نه چشم و تازه بدون همه اینها حرف هم می زند.

گاهی ساده لوح می شویم. گاهی خیلی ساده لوح می شویم. این قدر شتاب داریم برای اینکه بچه مان به اندازه کافی مذهبی و مقدس بشود که داستانها را زودتر از موقعی که بچه درک و تصوری از وقوع آنها داشته باشد برایشان می گوییم. به پسر من می گویند حضرت جهاز شتران را گذاشت روی هم و رفت روی آنها و گفت علی مولای شما است. پسر من از کجا باید بداند جهاز یعنی چه؟ در خیال او حضرت خود شترها را گذاشته روی هم . بچه ها هم حیوانات را دوست دارند و از حضرتی که برود روی چند تا شتر بدبخت روی هم سوار شده، حرف بزند خوششان نمی آید.

یادم هست آن وقتها در تئاترهای مدرسه، با یک فرآیند پیچیده لامپ می گذاشتند زیر مقنعه تا حضرت بیاید روی سن، و عظمت آن روز مجسم شود و ته خنده بود روزی که یک جای کار لنگید و ناگهان از زیر ردای سبز علی وار، دختری با موی بلند و چتری های سوخته بیرون پرید و صحنه غدیر را ترک کرد.

کی می خواهیم باور کنیم کارهای دیگری هم می شود کرد؟

کی می خواهیم باور کنیم تجسم و تصویر دادن، نازل ترین شکل ارتباط گرفتن با این ارواح بلند است.؟

کی می خواهیم یاد بگیریم صبور باشیم تا وقت گفتنش برسد؟

گاهی کارهای ساده تری می شود کرد که اندازه سریال های پر خرج فایده دارند. یکی اش همین که جمله ای را که از حضرتش در اول آرم اخبار می آوریم اندکی ویرایش کنیم تا کمی بهتر خوانده شود و طرف را گیج نکند.

کی می خواهیم باور کنیم میراٍث و بهترین نخ ارتباط با این بزرگواران، هنوز که هنوز است کلمه است نه حتی داستان تاریخی.

گاهی کارهای ساده تری می شود کرد که اندازه سریال های پر خرج فایده دارند. یکی اش همین که جمله ای را که از حضرتش در اول آرم اخبار می آوریم اندکی ویرایش کنیم تا کمی بهتر خوانده شود و طرف را گیج نکند

پسر من وقتی عاشق علی(ع) می شود که سرش به سنگ های بسیار خورده باشد بعد کلمات نهج البلاغه را پیدا کند و ناگهان فکر کند همه این مدت، دنبال همین می گشتم. دقیقا همین.

شاید من نباشم و نبینم ولی می دانم که یک روز پسرم این کتاب را جایی پیدا می کند. می توانم او را خیال کنم که انگشتش جایی روی صفحه مانده و اشک توی چشمهایش جمع شده. شاید حتی نفس کم بیاورد . مثل رویایی که زیادتر از تصور آدم خوب است شاید باور نکند و کتاب را ببندد و بعد دوباره باز کند و کلمات را بلند بخواند انگار که بخواهد به خودش بگوید خواب نیستم. می دانم که وقتی بلند می شود که برود کارهای دیگر روزش را بکند که من الآن نمی دانم آنها چی هستند دارد با خودش فکر می کند من آدمی که این حرف ها را زده دوست دارم. من این مردی که اینها را گفته، دوست دارم. شاید حتی وقتی دارد بند کفشهایش را می بندد یا از پله ها می رود پائین یا سوار آسانسور است ، کلمات هنوز از ذهنش نرفته باشند . شاید با خودش این جمله ها را تکرار کند:

پس بگذارید، بگذارید سرسپردگی به خداوند لباس درونتان باشد نه نمایش بیرون.

در پنهان ترین لایه های روحتان باشد نه آواز آشکار لبهایتان.

بگذارید سرسپردگی به خداوند در میان استخوان دنده هایتان باشد.*

شاید نباشم و نبینم اما ایمان دارم روزی او کلمات را، یا شاید کلمات او را، پیدا می کنند و بعد عشق ، خودش خواهد آمد. ایمان دارم عشق سراغش خواهد آمد. باید صبور بود.

نوشته ی : نفیسه مرشد زاده

شکوری_گروه دین و اندیشه تبیان


*نهج البلاغه، خطبه 198

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.