تبیان، دستیار زندگی
سریال «هوش‌ سیاه» چه در حوزه کارگردانی و چه از منظر فیلمنامه‌نویسی، از ملودرام بسیار ضربه خورده و هرجا به خانواده رسیده، ریتم اثر به صفر نزدیک و نزدیک‌تر شده است. یزدان سلحشور: از موقعی که سینما وارد ایران شده، دغدغه اصلی ما این بوده که چطور فیلمی بساز
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مجموعه هوش سیاه، ملودرامی ضربه خورده

گپی با کارگردان هوش سیاه

ما هنوز بسیار فاصله داریم با سینمای هند که توانسته با مدل‌سازی تر و تمیز و البته فیلمبرداری در معماری غربی (مثلاً نیوزیلند)، مدل‌سازی بی‌عیب و نقصی را ارائه دهد به گونه‌ای که اگر چهره بازیگران هندی را بازنشناسیم، ممکن است دچار این اشتباه شویم که با اثری آمریکایی یا اروپایی روبه‌روییم.

سریال «هوش‌ سیاه» چه در حوزه کارگردانی و چه از منظر فیلمنامه‌نویسی، از ملودرام بسیار ضربه خورده و هرجا به خانواده رسیده، ریتم اثر به صفر نزدیک و نزدیک‌تر شده است.

یزدان سلحشور: از موقعی که سینما وارد ایران شده، دغدغه اصلی ما این بوده که چطور فیلمی بسازیم که شبیه نمونه‌های موفق هالیوودی یا اروپایی باشد.

شاید هم این دغدغه به جا باشد. بالاخره وقتی شما یک «مدل» دارید، سعی می‌کنید ابتدای امر، هرچه بیشتر به این مدل نزد‌یک شوید تا کارتان شیک‌تر به نظر برسد. خب، از این مسئله می‌گذرم که این دغدغه اکثر جهان‌ سومی‌هاست و این وسط، در هشتاد سال اخیر، کوشش‌های جالب توجهی هم صورت گرفته که مدل خودمان را به دنیا ارائه دهیم.

«مدل بومی» در حوزه تریلر، مخصوصاً در این سال‌ها، در سینمای ایران کم نبوده و گاه، بسیار هم موفق بوده، گرچه مثل تریلرهای هنگ‌کنگی نتوانسته به یک «مکتب» بدل شود. حکایت تریلر تلویزیونی البته چیز دیگری است و در دودهه اخیر که تلویزیون ایران، علاقه ویژه‌ای به این ژانر نشان داده، اتفاق فوق‌العاده‌ای را در این حوزه شاهد نبوده‌ایم مگر همان شخصیت منفی‌ زن در مجموعه «خواب و بیدار» که شگفت‌آور نبود، اما به هر حال پیشنهاددهنده بود.

باید پذیرفت تا «هوش سیاه» ساخته مسعود آب‌پرور، کماکان ما در سروسامان دادن به صحنه‌های اکشن - مطابق با مدل اخذ شده- مشکل داشتیم. ساخت «هوش سیاه» از این نظر، قدمی به پیش است. برخی سکانس‌های این مجموعه، آنقدر به مدل اصلی شبیه‌اند که اگر تماشاگر ایرانی، بدون وقوف به اصل قضیه و ماهیت مجموعه، گیرنده خانگی‌اش را روشن کند، این تصور برایش پیش می‌آید که شاهد فیلم یا مجموعه‌ای غربی است.

این البته، هم موفقیت است هم شکست. «شکست» از این نظر که کارگردان نتوانسته چنین صحنه‌هایی را بومی کند و «موفقیت» از این لحاظ که به هر حال ما باید به این نقطه صفر می‌رسیدیم‌ تا بتوانیم از «بازتولید» به سمت «بازآفرینی» قدم برداریم.

از این نظر، ما هنوز بسیار فاصله داریم با سینمای هند که توانسته با مدل‌سازی تر و تمیز و البته فیلمبرداری در معماری غربی (مثلاً نیوزیلند)، مدل‌سازی بی‌عیب و نقصی را ارائه دهد به گونه‌ای که اگر چهره بازیگران هندی را بازنشناسیم، ممکن است دچار این اشتباه شویم که با اثری آمریکایی یا اروپایی روبه‌روییم.

چنین بازتولیدی توانسته با اتکا به مشابه‌سازی و بدل کردن زبان فیلم به زبان انگلیسی، در بازار فیلم غرب، جایگاهی برای خودش دست و پا کند. ما هنوز در ابتدای این راهیم و به گمان من بزرگترین مشکل، فیلنامه‌هایی است که در وجوه مختلفشان، دارای هماهنگی نیستند. نمونه‌اش همین «هوش سیاه» که در صحنه‌های اکشن با مدل یاد شده، هماهنگی زیادی دارد، اما در صحنه‌های غیراکشن (که به عنوان تنفس و مقدمه‌چینی برای ورود به «التهاب» وارد روایت می‌شوند) هنوز با ملودرام، آن هم از نوع غیرجذابش که چندین دهه است گریبان سینما و تلویزیون ایران را گرفته، مواجهیم.

گپی با کارگردان هوش سیاه

سینما و تلویزیون ایران، مشکل اساسی دارد با سکانس‌های خانوادگی و قادر نیست مثل آثار موفق هالیوودی یا اروپایی یا حتی ژاپنی، کره‌ای، چینی، «ریتم درست» را انتخاب کند. در آثار ملودرام، بالاخره یک جوری سروته قضیه را هم می‌آورند، اما در «تریلر»، به دلیل ناهماهنگی ریتم میان صحنه‌های اکشن و صحنه‌های ملودرام، همه‌چیز به هم می‌ریزد.

یادمان باشد این مشکل را تقریباً در همه مجموعه‌های پلیسی‌مان (غیر از «سرنخ» پوراحمد که اساساً «تریلر» نبوده و صرفاً «شکل روایی» این ژانر را به امانت گرفته) شاهدیم. دو مجموعه پلیسی حمید تمجیدی برای چه دلیل در حافظه جمعی ماندگاری نیافتند؟

آنها که در «معمامحوری»، «ارائه شخصیت منفی جذاب» و بالاخره حضور «التهاب» در صحنه، موفق بودند، نبودند؟ بله! مشکل آن مجموعه‌ها هم مربوط به صحنه‌های کشدار ملودرامی‌شان بود. سینما و تلویزیون ایران، کلاً در بازنمایی «خانواده» دچار مشکل‌ است.

در بهترین نمونه‌هایی که از تریلر ایرانی می‌شناسیم یا صحنه‌های خانوادگی پاشنه آشیل بوده‌اند یا فیلمنامه‌نویسان و قصه‌پردازان کلاً از خیر این صحنه‌ها گذشته‌اند یا... به شکلی غیرساختارمند کوتاهشان کرده‌اند. «هوش‌ سیاه» چه در حوزه کارگردانی و چه از منظر فیلمنامه‌نویسی، از ملودرام بسیار ضربه خورده و هرجا به خانواده رسیده، ریتم اثر، به صفر نزدیک و نزدیک‌تر شده است.

البته این مجموعه در نشان دادن توانایی‌های رایانه‌ای و اینترنتی نیروی پلیس و همچنین شخصیت منفی اثر، «شیک» و مطابق با لایه‌های رویی ارائه داده شده توسط «مدل» عمل کرده است. با این همه نباید از یاد برد که باورپذیری این‌گونه صحنه‌ها منوط است به ارائه جزئیات- چه توسط فیلمنامه‌نویسان چه کارگردان- یعنی «مسیر» باید نه مطابق با «واقعیت‌‌»، اما در حدی که «واقعی‌نمایی» صحنه کامل شود، به مخاطب عرضه شود.

به نظر می‌رسد گروه چند نفره فیلمنامه‌نویسان، نتوانسته‌اند در ساختارمند کردن «متن» به اجماع برسند و «ریتم» از روایت رخت بسته. خدایش بیامرزد!

تنظیم برای تبیان : مسعود عجمی