تبیان، دستیار زندگی
جناب حجت الاسلام دكتر محمد مسجدجامعی (سفیر سابق ایران در واتیكان)، در جمع تعدادی از محققان گروه علوم سیاسیِ پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی حضور یافت و ضمن سخنانی، به سؤالات حاضران درباره «كارویژههای روحانیت شیعی و كاتولیك» پاسخ گفت. آنچه پیش رو قرار دارد، ح
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مقايسه تطبيقي كارويژههاي روحانيت شيعي و كاتوليك در دنياي معاصر

روحانيت در شيعه و كاتوليسم

روحانیت ,مسیحیت ,تاریخ ,کارکرد

جناب حجت الاسلام دكتر محمد مسجدجامعي (سفير سابق ايران در واتيكان)، در جمع تعدادي از محققان گروه علوم سياسيِ پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي حضور يافت و ضمن سخناني، به سؤالات حاضران درباره «كارويژههاي روحانيت شيعي و كاتوليك» پاسخ گفت. آنچه پيش رو قرار دارد، حاصل اين گفتگوهاست.

معمولا در ايران در مورد مسيحيت اين تصور هست كه كليسا مجموعه اي يكپارچه است، اما عملا اينطور نيست. كليساي كاتوليك با كليساي ارتدوكس فرق دارند؛ از جمله سابقه و تجربه تاريخي اين دو متفاوت است.

  براي اينكه روحانيت كاتوليكي درست معنا شود، بايد تئولوژي و كلام مسيحي در مفهوم كاتوليكي اش معلوم بشود. مفهوم كشيش، چيزي غير از اهل علم در نزد ماست. اولا، انتخاب كشيش تابع ضوابط و مقرراتي است. ثانيآ، يك مسيحي نميتواند عبادتش را در هر جايي انجام بدهد؛ بلكه با حضور كشيش دستگذاري شده ميتواند عبادت كند، آنهم در مكان خاصي كه جنبه كليسا دارد و خصوصيات ديگر. آنچه مهم است، اين است كه تعريف و شناخت روحانيت كاتوليكي متكي بر بررسي دقيق بنيادهاي كلامي كاتوليسم است. پاپ هم داراي مفهوم كلامي است. اينطور نيست كه از رده بالا كسي را انتخاب كنند و او را واجب الاطاعه بگردانند.

در رأس اين مجموعه پاپ قرار دارد. واتيكان، تشكيلات اداري اين مجموعه به شمار مي رود كه كليسا را با توجه به تجربه تاريخي اش اداره ميكند. نقش روحانيت مسيحي كه در همه مناطق كاتوليكنشين حضور دارد و همه اين مجموعه كه به مثابه يك واحد و نهاد عمل ميكند، دقيقآ در مقدمات و اصول كلامي كاتوليك وجود دارد. در واقع تحقق تاريخي و اجتماعي، به اين نهاد روحانيت تبديل شده.

اجازه بدهيد به روحانيت خودمان برگرديم: همه ما تصور مشخصي از روحانيت شيعه داريم. در روحانيت ما به لحاظ طبقات اجتماعي موجود در ايران، تكثر وجود دارد؛ يعني از همه طبقات اجتماعي، روحاني هست و همانگونه كه در ميان مردم، روستايي، شهري، متجدد، سنتگرا، و به لحاظ اقتصادي ثروتمند، فقير و متوسط الحال هست، روحانيِ روستايي، شهري، فقير، ثروتمند و ... نيز وجود دارد. اينگونه تكثر تقريبآ در هيچ جاي دنيا به اين شكل وجود ندارد. پس روحانيت ايران، متكثر به تكثر طبيعي جامعه است. در نتيجه نميتوانيد براساس اصطلاحات علوم اجتماعي يا علوم ديگر، ما به ازاي ديگري براي آن معرفي كنيد. اين پديده اي منحصر به فرد است. در دنياي غرب هم نهادهايي شكل گرفته اند كه به دلايل مختلف اصلا ما به ازايي در اين طرف ندارد. بنابراين يك تفاوت نهاد و روحانيت شيعه با روحانيت كليسا، در همين نكته است.

اما جايگاه سياسي روحانيت شيعي و كاتوليك در دنياي جديد چيست؟ واقعيت اين است كه در درون دنياي كاتوليك هم تكثر وجود دارد. البته تكثرش كمتر از ايران است؛ مثلا نقش روحانيت كاتوليك معاصر در دو قرن اخير در جايي مانند ايرلند با جايي مثل اسپانيا كاملا فرق ميكند و همينطور است تفاوت ميان كاتوليك اسپانيا، فرانسه، كرواسي و پرتغال.

فرض كنيد در جايي مانند فيليپين كه مذهب اكثريت آنها كاتوليك است، همه عناصر مسيحي به معناي كامل با آنچه در اروپاست، فرق ميكند. ممكن است در فيليپين كشيش و اسقف يا كاردينال به معناي دقيق كلمه متعبد از نوعِ اخباريها در ميان ما باشند. آنها يك نوع التزام عملي سختگيرانه همراه با احتياط دارند، برخلاف جايي مانند فرانسه كه كشيش يا اسقف از ترس اينكه مبادا سخناني بگويد كه مردم نميپسندند، اصلا مصاحبه تلويزيوني نميكند.

يكي از ويژگيهاي روحانيت شيعه آن است كه تا 150 سال پيش، هر شهر و روستايي يك روحاني داشت كه ممكن بود آن روحاني به درجه اجتهاد هم رسيده باشد و حتي او گاهي حوزه اي داشت. اين روحاني بهصورت خودكفا همه چيز محل سكونت خود را در مسائل ديني و غيرديني مانند بهداشت، تغذيه و ... اداره ميكرد.

از زمان مرحوم ميرزاي شيرازي، به تدريج روحانيت متناسب با توسعه شهري و ارتباطات، از حالت پراكنده اي كه هر منطقه اي كه به صورت خودكفا خود را اداره ميكرد، خارج و به تدريج متمركز ميشود. اين تمركز ابتدا با تمركز در تصميمات مهم آغاز شد. به نظر من اولين جرقه تمركزگرايي در كل ساختار روحانيت، همين داستان تنباكو است كه يك تصميم كلي گرفته ميشود و متعلق به مجموعه روحانيت است. اين يك جريان جديد است كه به لحاظ تاريخي سابقه طولاني ندارد. در تاريخ معاصر روحانيت ايران، نقش تأثيرگذار و متمركز روحانيت را در قضيه تنباكو، داستان مشروطيت، واكنش در برابر اقدامات رضاشاه ميبينيم، به ويژه در دهه بيست كه خطر تجزيه ايران و توسعه انديشه هاي ماركسيستي وجود داشت. در اين موارد عمدتآ روحانيت و طبقات مذهبي نقش نجات دهنده اي در تاريخ ايران ايفا ميكنند؛ همچنين در ملي شدن نفت، قيام 15 خرداد و بالأخره انقلاب اسلامي بهمن 57 . اين حوادث مهمترين فرازهاي سياسي روحانيت ايران در تاريخ معاصر ايران است. حضور جامعه روحانيت كاتوليكي در تاريخ معاصر ايتاليا عملا به مثابه يك نهاد بوده است كه طبق منافع و مصالح يا ضرر و زيان عمل ميكند. به عنوان نمونه، در انقلاب فرانسه آشوب و بلوا همه فرانسه را فرا گرفت و كليساي غالب در جنگهاي قرن هاي هفدهم كليساي كاتوليك بود و همين كليسا بهعنوان يك نهاد در كنار سلطنت قرار گرفت.

تا پيش از سال 1971 كه شروع وحدت ايتالياست، اين كشور بهصورت ايالت بود و رم و اطراف آن تحت حاكميت ـ يعني پادشاهي ـ پاپ قرار داشت. در رأس موج وحدتخواهي هم گاريبالدي قرار داشت. وي بخشهاي مختلف ايتاليا را به كشور واحد تبديل كرد. گاريبالدي در مبارزه خود براي وحدت ايتاليا، با پاپ يعني پادشاه رم هم به مبارزه برخاست كه باعث شد، هم واتيكان و هم كاتوليك در انزواي بزرگ قرار گيرند. پاپ در مدت انزوا از واتيكان خارج نميشد. اين انزوا هم به لحاظ سياسي بود و هم از آن رو كه تفكر غالب آن روز وحدت ايتاليا بود و اينها در مقابل آن بودند؛ تا اينكه بين موسوليني و پاپ قراردادي منعقد ميشود كه پس از نزديك به پنجاه سال انزواي كامل تشكيلات ديني ايتاليا، پاپ هم ميتواند از واتيكان خارج بشود. در ايتالياي آن موقع، انديشه هاي راست گرايانه و فاشيستي اوج گرفته بود. البته فاشيستها و راستگرايان اروپا در آن زمان ضديت خاصي با كاتوليكها نداشتند، ولي اصولا براي كاتوليكها ارزش قائل نبودند؛ چون مصلحت مشترك بين آنها وجود نداشت. عملا تا پايان جنگ دوم، كليساي كاتوليك در حد زندگي روزمره خود حضور داشت و در واقع، اصلا معنا ندارد كه بگوييم گرايشهاي سياسي كليسا در آن دوره چه بوده؛ تا اينكه در سال 1945 جنگ به نفع متفقين تمام ميشود. از اينجا نقش و اجتماعي سياسي كليسا شروع ميشود. از سال 1945 تا حدود 1960 خطر بزرگي كه كل اروپا و مخصوصآ ايتاليا را تهديد ميكرد، خطر چپ بود و مهمترين چيزي كه در مقابل اين خطر وجود داشت، در واقع كليساي كاتوليك با همه امكاناتش بود و اين دو دليل داشت: اولا، خود كليساي كاتوليك خصلت محافظه كارانه و ضدترقي خواهانه اي دارد. البته برخي با گرايش ترقي خواه موافق اند، ولي اصولا ساختار تاريخي اش، ضدانديشههاي ترقيخواهانه است.

دليل دوم اين بود كه در آن موقع آمريكاييها و متحدان اروپاييشان، واقعآ خواهان حضور نيروهاي مذهبي در صحنه بودند و بي دريغ هم حمايت ميكردند. در اينجا بايد اين نكته را گوشزد كنم كه ماهيت روحانيت در ايران و اصولا ساختار جامعه ايران، به گونه اي است كه به راحتي مردم را به صحنه خيابان ميكشاند؛ اما در جاي ديگر اين سخن چندان قابل درك نيست و مقدور هم نيست. در نتيجه هرگاه كليسا يا تشكيلاتي ديگر بخواهد مقابله بكند، مجبور است از طريق سلسله نهادهايي مخالفت يا حضور سياسي خود را نشان دهد. بهترين نهادي كه كليسا ميتوانست از آن بهره بگيرد، همين حزب دمكرات مسيحي بود كه الآن هم وجود دارد. احزاب دمكرات مسيحي در كل اروپا به ويژه در آلمان و يا در خود ايتاليا خيلي قوي بود كه البته الآن قدرت آن كم رمق تر است. هدف اين حزب اين بود كه با كمك گرفتن از تمامي عناصر مذهبي يا متمايل به دين، در داخل جامعه ايتاليا در درجه اول نه تنها قدرت را به دست بگيرد، بلكه مانع از حضور و پيروزي گروههاي چپ يا متمايل به چپ بشود. پس از سال 1871 كه وحدت ايتاليا انجام گرفت، كليساي كاتوليك در ايتاليا با تأسيس حزب دمكرات مسيحي، نقش خود را احيا و بازسازي ميكند. بعدها هم مخصوصآ در سال 1960 اين شيوه را در كشورهاي ديگر اروپايي مثل اسپانيا و پرتغال كه خطر چپ كم و بيش براي آنها وجود داشت، اجرا كردند.

در اينجا باز يكي از تفاوتهاي روحانيت شيعه با كاتوليك را عرض ميكنم و آن اين است كه تقابل يا عدم تفاهمي كه بين طبقات مذهبي و بعضآ بين روحانيت ما با مسائل مدرن وجود داشته، اصولا در آنجا وجود نداشته است؛ چون مسيحيت محذوريتهاي كمتري دارد و به علاوه، خود كليسا در ايجاد تمدن جديد در مفهوم كاتوليكي نه پروتستاني، مشاركت خيلي فعالي داشته است. همه عناصر تمدن جديد اعم از هنر، نقاشي، معماري و جنبههاي ديگر در كليساي كاتوليك وجود دارد و بنابراين با تمدن جديد تعارضي نداشته است. لذا مفهوم سنتگرايي و مدرن گرايي به شكلي كه در ميان ماست، در آنجا مطرح نبود و نميتوانست هم مطرح باشد و اين نكته كليدي خيلي مهمي است براي درك اينكه چگونه اين دو در برابر مسائل جديد به دو شيوه عمل كردند.

به هر حال، در سال 1974 طرحي براي كنفرانس امنيت اروپا ارائه شد كه طراح آن يكي از اعضاي واتيكان بود. دهه شصت بسيار پرتنش بود و در بلوك شرق سختگيري زيادي وجود داشت. هدف اين طرح آن بود كه با استفاده از عناصر ديني، مفرهايي در آن طرف ديوارهاي آهنين، در آنجا كه مربوط به كليساي كاتوليك بود، ايجاد بكند. طرح اين بود كه در كشورهاي كاتوليكنشين شرق مثل: چك، اسلواكي و مجارستان و لهستان كه اكثرآ كاتوليك هستند، راهكاري براي كمك به آنها پيدا كنند. در اين طرح آزاديهاي انساني، حقوق بشر و آزاديهاي ديني را مطرح كردند كه البته دقيقآ ميخواستند كار سياسي انجام بدهند، نه كار ديني، و موفق هم شدند. اين طرح در دهه هفتاد پايهگذاري شد و در دهه هشتاد ثمره داد.

از اوايل دهه هفتاد، كليسا شروع كرد به ارائه خدمات اجتماعي؛ مانند ارائه خدمات به جوانان، مهاجران و بيبضاعتها. البته اين فعاليتها قبلا هم بهطور محدودتري وجود داشت. در حال حاضر هم عملا كليسا مهمترين عامل حفظ سلامت اخلاق و روحي و جلوگيري از فاسد شدن جامعه بهشمار مي رود. خليفهگري معمولا توجه خاصي به تربيت جوانان مسيحي دارد؛ بهطوري كه حتي افراد غيرمتعهد مسيحي هم اعتراف دارند كه ماليات نُه در هزار كه به كليسا مي دهند، در جهت حفظ فرزندانشان هزينه ميشود.

بنابراين از دهه هفتاد، اقدامات اجتماعي كليساي كاتوليك شروع شد. در دهه نود كارهاي مهمي انجام گرفت؛ از جمله تلاش كرد با كليساي ارتدوكس ارتباط بيشتري برقرار كند و با مشاركت آنها به مسائل بالكان، بوسني و آلباني پرداخت. مردم آلباني هيچ سنخيتي با اروپا نداشتند. بنابراين لازم بود تا اين جامعه تعديل و اروپايي بشود و بتواند ـ البته نه به لحاظ سرزميني، بلكه به لحاظ كلي ـ بهعنوان بخشي از اروپا باشد و كليساي كاتوليك در اين زمينه خيلي فعاليت كرد. تلاشهاي بعدي شان براي گسترش اروپا بسيار بود تا بتوانند اعضاي جديد يعني كشورهاي شرق اروپا را ضميمه اتحاديه بكنند. واقعيت اين است كه اين حركت مقدار زيادي متأثر از اهداف خاص كليساي كاتوليك بود، مخصوصآ پاپ سابق به آن اصرار زيادي داشت و كليسا را هم به دنبال خود كشيد. اين تلاشها براي اين است كه بنيانهاي اتحاديه اروپا را هر چه بيشتر مسيحي بكند، مخصوصآ كليساي ايتاليا اهتمام خاصي به اين كار دارد.

نكته ديگر در مورد كليساي كاتوليك در ايتاليا، دفاع آنها از وحدت ايتالياست؛ چون ايتاليا شرايط بدي دارد و زمينه گريز از مركزشان زياد است. كليسا به صورت خيلي آرام، ولي بسيار مؤثري يكي از اهداف مهم سياسي داخلي خود را وحدت ايتاليا قرار داده است كه الحق مؤثر بوده است. دفاع از دموكرات مسيحيها و مخالفت با قوانيني مانند سقط جنين و رفتارهاي جنسي هم از مسائلي است كه جزء سياستشان بوده و تاكنون ادامه داشته است. اگر بخواهيم موقعيت كليساي واتيكان را در اروپا در يك جمله بيان كنيم، بايد همان جمله اي را بگوييم كه يك اسقف كاتوليك ارمني گفته بود. ايشان حدود 35 سال در ايران زندگي كرد و چند سال پيش در گذشت. اين اسقف در مراسمي كه من هم حضور داشتم، گفته بود: ايران، ايتاليايِ آسياست و ايتاليا، ايرانِ اروپاست. اين جمله زيبا، نشان دهنده وجود شباهتهايي ميان شيعه و كليساي كاتوليك است.


نويسنده: حجت الاسلام و المسلمين دكتر مسجد جامعي

افق حوزه

تنظیم برای تبیان حسن رضایی گروه حوزه علمیه