تبیان، دستیار زندگی
علاّمه مجلسى از شیخ بزرگوار و ثقه، صدوق(ره)، روایت كرده است كه در دوران شدت و غلبه بیمارى حضرت زهرا(علیهاالسلام)، زنان مهاجران و انصار به عیادت ایشان رفتند، و جویاى احوال ایشان شدند و پرسیدند: در این حال بیمارى، چگونه سر مى‏كنید؟ حضرت بدین‏گونه پاسخ
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

خطبه فدكیه تفسیرى بر آیات قرآن كریم

حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

علاّمه مجلسى از شیخ بزرگوار و ثقه، صدوق(ره)، روایت كرده است كه در دوران شدت و غلبه بیمارى حضرت زهرا(علیهاالسلام)، زنان مهاجران و انصار به عیادت ایشان رفتند، و جویاى احوال ایشان شدند و پرسیدند: در این حال بیمارى، چگونه سر مى‏كنید؟ حضرت بدین‏گونه پاسخ گفت: «به خدا سوگند! روزگارم سر مى‏شود و حالم به گونه‏اى است كه از دنیاى شما ناخشنود و از مردان شما خشمگین و ناراحتم ... «لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ أَن سَخِطَ اللهُ عَلَیْهِمْ وَ فِی الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُون»(مائده:80) و بد چیزى است آنچه كه نفوسشان مقدّم داشته؛ چرا كه موجب خشم و غضب الهى شده و در عذاب جاودانه‏اند.

... واى بر آنها! چگونه خلافت را از پایگاه استوار رسالت و پایه‏هاى محكم نبوّت و محل نزول وحى امین و انسان آگاه به امر دین و دنیا منحرف كرده، دور ساختند؛«أَلَا ذَلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِین»(زمر: 15) آگاه باشید كه این همان زیان و خسران آشكار است.

در امر شفّاف‏سازى سیاسى و بازشناسى حق خلافت، حضرت زهرا(علیهاالسلام) هر محملى را براى این ادعا برمى‏گزیند تا بتواند از تحریف و انحرافى كه به وسیله حكومت تازه روى كار آمده پرده برداشته، اتمام حجّت نماید و مسئولیت خود را در یارى دین و كیان و مركزیت آن یعنى حضرت على(علیه‏السلام) ادا نماید و این مسئله را در خطبه «فدك» در مسجد و خطبه «عیادت» تصریح نموده، بدون ابهام و پیچیدگى، نظریاتش را بیان مى‏كند.

... پس اى كاش بینى مردمى كه «یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعا» (كهف: 104) مى‏پندارند كار نیك انجام مى‏دهند، به خاك مالیده شود. «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَـكِن لایَشْعُرُون»(بقره: 12)؛ آگاه باشید كه آنان تبهكارند و خود نمى‏فهمند. «أَفَمَن یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن یُتَّبَعَ أَمَّن لایَهِدِّیَ إِلاَّ أَن یُهْدى فَمَا لَكُمْ كَیْفَ تَحْكُمُون»(یونس: 35)؛ آیا آن كس كه به درستى و راستى هدایت مى‏كند براى پیروى شایسته‏تر است، یا آن كس كه خود هدایت نیافته باشد؟ پس شما را چه شده است؟ چگونه قضاوت مى‏كنید؟

حضرت موسى بن جعفر علیهما‏السلام نیز پس از آن كه هارون‏الرشید اصرار كرد كه «فدك» را از او بپذیرد، فرمود: من آن را از تو نمى‏گیرم، مگر با تمام حدود و مرزهایش. هارون‏الرشید پرسید: حدودش چیست؟ فرمود: حد اول عدن، حد دوم سمرقند، حد سوم آفریقیّه، حد چهارم كناره دریا از خزر تا ارمنیّه. هارون گفت: دیگر چیزى براى ما باقى نماند. حضرت فرمود: من به تو گفتم كه اگر حدودش را مشخص سازم، تو پس نخواهى داد.

سوگند به خداوندگارت كه شتر این فتنه آبستن شده، به همین زودى خواهد زایید و شما قدح خونین و سمّ مهلك آن را خواهید دوشید. در آن هنگام «یَخْسَرُ الْمُبْطِلُون»(جاثیه: 27) یاوه‏سرایان و تبهكاران زیان خواهند دید، و آیندگان پیامد سنّت‏هاى گذشتگان را خواهند دید و در آن هنگام، به خاطر رضایت خاطر جمعى، خود را آماده فتنه و آشوب كنید و به شمشیرى برّان و هرج و مرج فراگیر و خودكامگى ستمگران نوید دهید! سهمیه‏هایتان را اندك خواهند داد و محصولات كشاورزى‏تان را خود درو خواهند كرد. واى بر شما! كه در آن هنگام در چه شرایطى به سر مى‏برید! دل‏هایتان كور گشته‏اند. آیا ما شما را الزام و اجبار نماییم، در حالى كه خود اكراه دارید؟ «فَعُمِّیَتْ عَلَیْكُمْ أَنُلْزِمُكُمُوهَا وَ أَنتُمْ لَهَا كَارِهُون.»(هود: 28)1

حضرت زهرا (س)

حضرت زهرا(علیهاالسلام) با اصرار و پافشارى نسبت به «فدك»، هدفش آن بود كه زمینه را براى حضرت على(علیه‏السلام) در مطالبه حق پایمال شده‏اش آماده سازد و در واقع، «فدك» و خلافت با یكدیگر همراه و در یك مسیر قرار گرفته بودند؛ چنان ‏كه بعدها كلمه «فدك» عنوان بزرگ‏ترى پیدا كرد كه منحصر به یك سرزمین مزروعى كه در زمان رسول خدا محدود و معیّن بود، نمى‏شد، بلكه موضوع فدك هم‎پاى خلافت و تمام دفترچه و پرونده اسلام شد.

ابن ابى الحدید و طبرى از عمر بن خطّاب روایتى آورده‏اند كه متضمّن این موضع‏گیرى نسبت به حضرت على (علیه‏السلام) و حضرت زهرا(علیهاالسلام) مى‏باشد. عمر بن خطّاب به ابن عبّاس مى‏گوید: «آیا مى‏دانید كه چه چیز باعث شد پس از محمد، قومتان(قریش) توجهى به شما نكنند؟ آنان از این كه نبوّت و خلافت در شما جمع شود و بدین‏وسیله، بر قوم خود فخر و مباهات كنید خوششان نمى‏آمد. بنابراین، قریش براى خود فكرى كرد و به نتیجه رسید.»2

سوگند به خداوندگارت كه شتر این فتنه آبستن شده، به همین زودى خواهد زایید و شما قدح خونین و سمّ مهلك آن را خواهید دوشید. در آن هنگام «یَخْسَرُ الْمُبْطِلُون»(جاثیه: 27) یاوه‏سرایان و تبهكاران زیان خواهند دید، و آیندگان پیامد سنّت‏هاى گذشتگان را خواهند دید و در آن هنگام، به خاطر رضایت خاطر جمعى، خود را آماده فتنه و آشوب كنید و به شمشیرى برّان و هرج و مرج فراگیر و خودكامگى ستمگران نوید دهید! سهمیه‏هایتان را اندك خواهند داد و محصولات كشاورزى‏تان را خود درو خواهند كرد.

و پیداست كه حزب حاكم بر تمام حقوق سیاسى بنى هاشم دست گذارده، تمام امتیازات مادى و معنوى آنان را لغو ساخته بود و نسبت به اموال نیز بنى‏هاشم را از فدك و میراث و خمس(سهم ذوى‎القربى) محروم ساخته، آنان را مانند دیگر مردم به شمار آوردند. بنى‏هاشم و در رأس آنان، على ابن ابى‏طالب (علیه‏السلام) نمى‏توانستند خود نسبت به مطالبه حقوق مغضوب خود اقدامى كنند. حضرت زهرا (علیهاالسلام) رأسا اقدام به مطالبه حق خود و دیگر افراد بنى‏هاشم نمود. حضرت زهرا(علیهاالسلام) با اصرار و پافشارى نسبت به «فدك»، هدفش آن بود كه زمینه را براى حضرت على(علیه‏السلام) در مطالبه حق پایمال شده‏اش آماده سازد و در واقع، «فدك» و خلافت با یكدیگر همراه و در یك مسیر قرار گرفته بودند؛

در دوران شدت و غلبه بیمارى حضرت زهرا(علیهاالسلام)، زنان مهاجران و انصار به عیادت ایشان رفتند، و جویاى احوال ایشان شدند و پرسیدند: در این حال بیمارى، چگونه سر مى‏كنید؟ حضرت بدین‏گونه پاسخ گفت: «به خدا سوگند! روزگارم سر مى‏شود و حالم به گونه‏اى است كه از دنیاى شما ناخشنود و از مردان شما خشمگین و ناراحتم ...
حضرت زهرا(س)

عمر بن خطّاب به ابن عبّاس مى‏گوید: «آیا مى‏دانید كه چه چیز باعث شد پس از محمد، قومتان (قریش) توجهى به شما نكنند؟ آنان از این كه نبوّت و خلافت در شما جمع شود و بدین‏وسیله، بر قوم خود فخر و مباهات كنید خوششان نمى‏آمد. بنابراین، قریش براى خود فكرى كرد و به نتیجه رسید.»

چنان ‏كه بعدها كلمه «فدك» عنوان بزرگ‏ترى پیدا كرد كه منحصر به یك سرزمین مزروعى كه در زمان رسول خدا محدود و معیّن بود، نمى‏شد، بلكه موضوع فدك هم‎پاى خلافت و تمام دفترچه و پرونده اسلام شد. دلیل بر این مطلب آن كه ائمّه اطهار(علیهم‏السلام) هنگام تحدید و تعیین مرزهاى «فدك»، آن را منحصر به آن روستا و مزرعه نكردند، بلكه ـ مثلاً ـ امیرالمؤمنین على علیه‏السلام آن را در زمان خود، به این عبارت تحدید نمود: «یك مرز فدك كوه اُحد است و مرز دیگرش عریش مصر، حدّ دیگر كناره دریا و مرز دیگر دومة‏الجندل» كه اینها حدود تقریبى جهان اسلام در آن دوران بودند و حضرت موسى بن جعفر علیهما‏السلام نیز پس از آن كه هارون‏الرشید اصرار كرد كه «فدك» را از او بپذیرد، فرمود: من آن را از تو نمى‏گیرم، مگر با تمام حدود و مرزهایش. هارون‏الرشید پرسید: حدودش چیست؟ فرمود: حد اول عدن، حد دوم سمرقند، حد سوم آفریقیّه، حد چهارم كناره دریا از خزر تا ارمنیّه. هارون گفت: دیگر چیزى براى ما باقى نماند. حضرت فرمود: من به تو گفتم كه اگر حدودش را مشخص سازم، تو پس نخواهى داد.

از این‏رو، در امر شفّاف‏سازى سیاسى و بازشناسى حق خلافت، حضرت زهرا علیهاالسلام هر محملى را براى این ادعا برمى‌‏گزیند تا بتواند از تحریف و انحرافى كه به وسیله حكومت تازه روى كار آمده پرده برداشته، اتمام حجّت نماید و مسئولیت خود را در یارى دین و كیان و مركزیت آن یعنى حضرت على علیه‏السلام ادا نماید و این مسئله را در خطبه «فدك» در مسجد و خطبه «عیادت» تصریح نموده، بدون ابهام و پیچیدگى، نظریاتش را بیان مى‏كند و استحكام این كلام را در استناد پى در پى به آیات قرآن كریم پى‏ریزى مى‏نماید و فصاحت و بلاغت و شیرینى بیان، روانى عبارت، نیرومندى استدلال و انسجام در گفتار، آوردن انواع و اقسام استعارات و كنایات، والایى سطح مطلب، تمركز نسبت به اصل هدف و در عین حال، تنوّع مباحث با پیچیدگى با آیات خدا، سخنش را جاودان و كلامش را درخشان و نبوغ و بینشش را پیش از پیش اظهار مى‏دارد.

تنظیم: هدهدی، گروه دین و اندیشه تبیان


1- محمّدباقر مجلسى، پیشین، ج 8، ص 109ـ 112.

2- ابن ابى الحدید، پیشین، ج 12، ص 53 / طبرى، پیشین، ج 5، ص 31.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.