تبیان، دستیار زندگی
در دومین آیه مورد بحث،از صبر «حضرت یعقوب‏» كه اسطوره‏اى در صبر وشكیبایى است، سخن به میان آمده است. او به فراق فرزند دلبندش حضرت یوسف علیه السلام‏ كه سخت مورد علاقه‏اش بود گرفتار شد
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

صبر و شکیبایی

قسمت سوم

صبر

در شماره اول آیات صبر را برایتان خوانیدم

در شماره دوم به تحلیل اولین آیه نشستیم

و اکنون:

در دومین آیه مورد بحث،از صبر «حضرت یعقوب‏» كه اسطوره‏اى در صبر و شكیبایى است، سخن به میان آمده است. او به فراق فرزند دلبندش حضرت یوسف علیه السلام‏ كه سخت مورد علاقه‏اش بود گرفتار شد. سالیان دراز با چشمانى اشكبار صبر كرد تا سرانجام دیده‏اش نابینا شد، اما هرگز سخنى بر خلاف رضاى حق بر زبان نراند و پیوسته‏ شاكر و صابر بود، به تعبیر خودش‏ «صبر جمیل‏» داشت، چنان كه در آیه مورد بحث آمده‏است: "وَجَآؤُوا عَلَى قَمِیصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قَالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنفُسُكُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَاللّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُونَ " «(برادران یوسف) پیراهن او را با خونى دروغین(نزد پدر)آوردند،(حضرت یعقوب‏ خطاب به فرزندانش)گفت: هوس‏هاى نفسانى شما،این كار را در نظرتان زینت داده، من‏ صبر جمیل مى‏كنم و از خداوند در برابر آنچه شما مى‏گویید، یارى مى‏طلبم»1

برادران دروغگو و كم حافظه، از این غافل بودند كه اگر پیراهن حضرت یوسف علیه السلام‏ را به خون آغشته نموده و به عنوان سند حمله گرگ نزد پدرشان مى‏آورند، لااقل چند جاى پیراهن را پاره كنند تا دلیلى بر حمله گرگ باشد، در حالى كه آنها پیراهن برادر را خون آلود كرده، نزد پدر آوردند، به همین دلیل پدر از نیرنگ آنها با خبر شد و جمله «بل سولت لكم انفسكم امرا» را گفت، ولى چون در آن شرایط، كارى از دستش ساخته ‏نبود، در حالى كه بى‏اختیار اشكش جارى بود، گفت: «فصبر جمیل‏» ، صبر خواهم كرد، صبرى زیبا (كه توام با شكرگزارى و سپاس خدا باشد، آلوده به ناسپاسى و جزع و بى تابى‏نگردد).

درباره «صبر جمیل‏» ،مفسران تعبیرات مختلفى دارند، بعضى گفته‏اند: صبر جمیل، صبرى است كه نه بى تابى در آن باشد و نه شكایت نزد مردم. بعضى گفته‏اند: صبر جمیل ‏آن است كه براى خدا باشد.

پیامبر اكرم صلى الله علیه و اله نیز در برابر این سؤال كه صبر جمیل ‏چیست؟ فرمودند: «هو الذى لاشكوى معه، صبرى است كه شكایتى در آن نباشد.»2

بعضى نیز گفته‏اند: صبر جمیل آن است كه شكایت نزد خلق در آن نباشد، و از آن ‏جمیل‏تر این كه عرض حال خود به خالق كند و با این عرض حال و پناه آوردن به او،حق عبودیت را انجام دهد.

به همین دلیل وقتى كه فرزندان حضرت یعقوب علیه السلام بر آن حضرت خرده گرفتند، و گفتند: این قدر یاد یوسف مكن،حضرت فرمودند: «من غم و اندوهم را تنها به خدا مى‏گویم،نه به دیگران و از خدا چیزهایى مى‏دانم كه شما نمى‏دانید، قَالَ إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّی وَحُزْنِی إِلَى اللّهِ وَأَعْلَمُ مِنَ اللّهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ »3

در سومین آیه، ضمن اشاره به جمع دیگرى از پیامبران الهى كه همگى در برابر مشكلات صبر و شكیبایى پیشه كردند و به خاطر صبرشان غرق در رحمت الهى گشته و در زمره صالحان قرار گرفتند، مى‏فرماید: «و اسماعیل و ادریس و ذو الكفل را به یاد آور كه‏ همه از صابران بودند، و ما آنها را در رحمت‏ خود وارد كردیم، زیرا آنها از صالحان بودند، وَإِسْمَاعِیلَ وَإِدْرِیسَ وَذَا الْكِفْلِ كُلٌّ مِّنَ الصَّابِرِینَ  وَأَدْخَلْنَاهُمْ فِی رَحْمَتِنَا إِنَّهُم مِّنَ الصَّالِحِینَ »4

صبر اسماعیل روشن و آشكار است، زیرا اولا آماده شد كه پدر او را به قربانگاه برد و كارد بر گلویش بگذارد و قربانى شود، هر چند خداوند،بر آنها محبت كرد و گوسفندى به عنوان قربانى به جاى اسماعیل براى آنها فرستاد. ثانیا،در سرزمین خشك و سوزان مكه،كنار خانه خدا ماند تا تدریجا آنجا رونق ‏گرفت.

در مورد صبر ادریس گفته‏اند: نخستین كسى بود كه در میان قوم خویش مبعوث شد تا آنها را به سوى خدا دعوت كند، اما با وجود مرارت زیادى كه در این راه كشید، قومش دعوت او را اجابت نكردند.

گفت : جز این نیست که شرح اندوه خویش تنها با خدا می گویم زیرا آنچه من از خدا می دانم شما نمی دانید (سوره یوسف آیه 86)

نامیدن «ذو الكفل‏» به این نام و قرار گرفتن در زمره صابران بزرگى كه پیش از او به ‏نبوت رسیده‏اند، به این علت‏ بوده است كه او در میان بنى اسرائیل مى‏زیست، خداوند به ‏یكى از انبیاء كه حكومت‏ بنى اسرائیل را در دست داشت، وحى فرستاد كه مى‏خواهم ‏قبض روحت كنم، باید حكومت ‏خود را به دیگرى واگذارى، هر كس كه در برابر تو تعهد كند،تا هر شب به عبادت خدا برخیزد، و همه روز روزه گیرد، و در میان مردم‏ داورى كند،بى آن كه خشمگین گردد.

جوانى گفت: من متكفل همه اینها مى‏شوم. این سخن را گفت و تا پایان عمرش به هر سه عهدش(با تمام مشكلاتى كه داشت) وفا كرد، خداوند او را به مقام نبوت مبعوث ‏نموده و ذو الكفل نامیدش.5

حضرت یوسف (ع)

آرى،این سه بزرگوار،همه از اسطوره‏هاى صبر و شكیبایى بودند كه قرآن كریم به‏ عنوان سرمشقى براى مسلمین جهان، به زندگى آنها اشاره مى‏كند.

در چهارمین آیه، سخن از گفتگوى حضرت موسى علیه السلام و خضر علیه السلام است، در این ‏داستان پر از نكات آموزنده و انسان ساز،آمده است:حضرت موسى علیه السلام براى فراگرفتن‏ علوم تازه‏اى نزد حضرت خضر علیه السلام آمد و از او تقاضا كرد تا از علومى كه خدا در اختیارش گذارده، چیزى به ایشان بیاموزد، زیرا این علوم، غیر از «علم شریعت‏» بود كه ‏حضرت موسى علیه السلام بر آن آگاهى كامل داشت.

این علوم مربوط به اسرار تكوینى حوادث ‏مختلف جهان بود، ولى به هر حال حضرت خضر علیه السلام كه از بى‏صبرى حضرت موسى‏علیه السلام در برابر این آموزش نگران بود،به او چنین گفت: «تو هرگز نمى‏توانى با من شكیبایى كنى و چگونه مى‏توانى در برابر چیزى كه از رموزش آگاه نیستى شكیبا باشى، قَالَ إِنَّكَ لَن تَسْتَطِیعَ مَعِیَ صَبْرًا  وَكَیْفَ تَصْبِرُ عَلَى مَا لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْرًا » 6

حضرت موسى علیه السلام به حضرت خضر علیه السلام قول داد كه صابر و شكیبا باشد، ولى‏حوادث و پیش آمدها چنان عجیب و تكان دهنده بود كه پیمانه صبر حضرت موسى علیه السلام‏ كه از اسرار آن آگاه نبود، لبریز شد، و دو بار زبان به اعتراض بر حضرت خضر علیه السلام‏ گشود، حضرت خضر علیه السلام نیز پیمانش را در مورد صبر و شكیبایى یادآور گشت و موسى علیه السلام عذرخواهى كرد، ولى بار سوم، براى همیشه از او جدا شد.

این داستان عجیب، مطالب زیادى را به ما مى‏آموزد، كه تنها یك بخش از آن‏ مربوط به بحث ما است و آن این كه حضرت موسى علیه السلام صبر و شكیبایى بیشترى داشت، به اسرار تازه‏اى راه مى‏یافت و این ناشكیبایى او سبب شد كه تنها سه نكته مهم را در این‏زمینه بیاموزد، در حالى كه به گفته یكى از مفسران معروف،اگر صبر و حوصله بیشترى‏داشت،هزاران نكته از اسرار علم برایش فاش مى‏شد. 7

به این ترتیب صبر و شكیبایى یكى از كلیدهاى علم و آگاهى است.

صبر اسماعیـل روشن و آشكـار است، زیـرا اولا آماده شد كه پدر او را به قربانگاه برد و كارد بر گلویش بگذارد و قربانى شود، هـر چنـد خداونـد،بر آنها محبت كرد و گوسفندى به عنوان قربانى به جاى اسماعیل براى آنها فرستاد. ثانیا،در سرزمین خشك و سوزان مكه،كنار خانه خدا ماند تا تدریجا آنجا رونق‏گرفت

ممكن است‏ سؤال شود كه آیا پیامبران، آگاهترین افراد زمان خود نیستند؟ پس‏ چگونه حضرت موسى علیه السلام به خاطر فرا گرفتن علومى به دنبال حضرت خضر علیه السلام شتافت و قبل از این كه بیش از چند نكته بیاموزد، حضرت خضر علیه السلام او را از خویش جدا ساخت؟

پاسخ این سؤال روشن است، هر پیامبرى باید دانشمندترین و آگاه‏ترین فرد نسبت‏ به ‏قلمرو ماموریتش، در نظام شریعت ‏باشد و حضرت موسى علیه السلام چنین بود، ولى قلمرو ماموریت ‏حضرت خضر علیه السلام مربوط به عالم تكوین بود و كارهایش همچون ملائكه‏ «مدبرات امرا» (ماموران تدبیر در جهان آفرینش)بود. به همین دلیل كارهایى كه از حضرت خضر علیه السلام سر مى‏زد و به ظاهر با موازین شرع هماهنگ نبود، سبب شد، فریاد اعتراض حضرت موسى علیه السلام بلند شود و هنگامى كه حضرت خضر علیه السلام اسرارش را شرح داد،همه را پذیرفت.

اصولا قوانین حاكم بر جهان تكوین با آن چه در جهان تشریع است،گرچه سرانجام ‏به یك نتیجه منتهى مى‏شود، ولى در ظاهر،از هم جداست و از همین رو، دوستى و همراهى حضرت خضر علیه السلام و حضرت موسى علیه السلام مدت كوتاهى طول نكشید.

ممكن است‏ بعضى از پیامبران و هم چنین امامان علیهم السلام به اسرار تكوین نیز آگاه باشند (همانند پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و ائمه معصومین علیهم السلام كه از روایات استفاده مى‏شود، ولى این ‏امر در نبوت و رسالت پیامبران و امامت ائمه معصومین علیهم السلام ضرورتى ندارد،ز یرا یك‏ فضیلت است، نه شرط رسالت و امامت.

در ادامه بحث و شماره آتی بررسی چند آیه‌ی دیگر را تقدیم حضور شما خوانندگان محترم خواهیم کرد.

اخلاق در قرآن جلد دوم، آیت الله مكارم شیرازى

گروه دین و اندیشه تبیان - عسگری


1- یوسف/ 18.

2- تفسیر قرطبى،ج 5،ص 338.

3- یوسف/ 86

4- انبیاء/ 85- 86.

5- روح البیان،ج 5،ص 515.

6- كهف/ 67- 68

7- در روح البیان ج.5،ص‏287 چنین آمده است:در روایتى آمده است كه اگر موسى علیه السلام صبر مى‏كردهزار نكته عجیب،عجیب‏تر از آن چه آموخت از حضرت خضر علیه السلام فرا مى‏گرفت،به همین دلیل هنگامى‏كه موسى علیه السلام این سخن را از حضرت خضر علیه السلام شنید،گریه كرد.

مشاوره
مشاوره
در رابطه با این محتوا تجربیات خود را در پرسان به اشتراک بگذارید.