آشنایی با اصطلاحات ادبی!(2)
بخش اول ، بخش دوم :
استتباع :
در علم بدیع، استتباع به سخنی در مدح یا ذم کسی گفته می شود که در آن سخن، شاعر صفتی از ممدوح یا مذموم را به گونه ای بیان کند که در ضمن توضیح آن، صفت دیگری هم از او گفته شود، مانند:
از آن به طلعت زیباش روی اهل دل است / که نیست روی دل الا به سوی یزدانش (ربّانی)
استثنا :
استثناء به صنعتی میگویند که با آوردن یکی از الفاظ استثناء (مانند مگر، به جز، الا و غیره) و سخنی که در پی آن میآید، بر لطف سخن پیشین و تمامی آن افزوده گردد. مانند:
کس از فتنه در پارس دیگر نشان / نبیند مگر قامت مهوشان (سعدی)
استعاره :
استعاره به معنی عاریه خواستن ِ لغتی است به جای لغتی دیگر. زیرا شاعر در استعاره، واژهای را به دلیل مشابهت به جای واژهی دیگری به کار میبرد. اگر از جملهی تشبیهی، "مشبه" و "وجه شبه" و "ادات تشبیه" ( به علم بیان نگاه کنید) را حذف کنیم به گونه ای که تنها "مشبه به" باقی بماند، به این مشبهٌبه استعاره میگویند.
استعاره در حقیقت تشبیه فشرده است. یعنی تشبیه را آنقدر خلاصه و فشرده میکنیم تا فقط مشبهٌبه از آن باقی بماند. هنگامی که میگوییم «خورشید همانند گلی زرد بر باغ آسمان جلوهگر است». خورشید را به گل زرد تشبیه کردهایم. در تشبیه، دستکم مشبه و مشبهٌبه باید حضور داشته باشند و در این جا هم خورشید که مشبه است وجود دارد و هم گل زرد که مشبهٌبه است. اما وقتی میگوییم:
هزاران نرگس از چرخ جهانگرد/فرو شد تا برآمد یک گل زرد
مشبه (خورشید) را نیز حذف کردهایم و تنها مشبهٌبه (گل زرد) را باقی گذاشتهایم، لذا در این بیت، گلزرد استعاره از خورشید است. به واسطهی همین حذف مشبه. درک استعاره اغلب دشوارتر از درک تشبیه است.
استعاره مرده :
استعارهی مرده به استعارهای گفته میشود که به سبب کاربرد مدام، رسانگی و برجستگی خود را از دست داده است. مانند "کمان" که در وصف ابروی یار گفتهاند و یا "سرو" که در وصف قد و بالای بلند گفتهاند. یعنی از این قسم استعاره آنقدر استفاده شده است که شنونده یا خواننده، دیگر کمتر توجهی به مستعار و مستعارمنه آن میکند. در عین حال، در بسیاری موارد وقتی زمینهی زبانی این گونه استعاره تغییر میکند، استعارهی مرده بار دیگر تشخص و تازگی مییابد.
اسم صوت :
اسم صوت لفظی است مرکب که اغلب از طبیعت گرفته شده و خود بیانگر صداهایی از قبیل صوت خاص انسان یا حیوان، صوت راندن و یا خواندن حیوانات و صوت به هم خوردن چیزی به چیز دیگر است، مانند:
هنّ و هنّ، مِنّ و مِنّ، میو میو، شالاپ شولوپ، خش و خش و ...
اضراب :
اضراب (epanorthosis) در لغت به معنی روی گردانیدن و رخ تافتن است و در علم بدیع آن است که گوینده کلام خود را که در مدح یا هجو یا غیر آن است به حرف اضراب (بل، بلکه) عطف کند. حرف اضراب یا اعتراض سبب ابطال یا تصحیح یا تشریح جمله ی قبل از خود می شود. برای مثال:
ای میوه دل من لا، بل دل/وی آرزوی جانم لا، بل جان
در مصراع اول و دوم حرف عطف "بل" عبارت های قبل از خود را تصحیح کرده اند.
همچنین در:
"نبود دندان لا، بل چراغ تابان بود"
شاعر با استفاده از حرف عطف بل، جمله ی اول را تصحیح و باطل کرده است.
افسانه ی تمثیلی :
افسانه ی تمثیلی نوعی افسانه و قصه است که می تواند منظوم یا منثور باشد و شخصیت های اصلی آن ممکن است از بین خدایان ، موجودات انسانی، حیوانات و حتی اشیاء بی جان برگزیده شود. در این گونه افسانه، موجودات مطابق با خصلت طبیعی خود رفتار می کنند و تنها تفاوتی که با وضعیت واقعی خود دارند آن است که به زبان انسان سخن می گویند و در نهایت نکته ای اخلاقی را بیان می کنند.از این رو افسانه ی تمثیلی را حکایت اخلاقی هم نامیده اند.
در ادبیات فارسی، نخستین افسانه تمثیلی شعر "درخت آسوریک" به زبان پهلوی است که شرح مناظره ی یک درخت و یک بز است.
حکایات کلیله و دمنه که اصل آن هندی است نیز مجموعه قصه هایی به زبان حیوانات است و از جمله نمونه های افسانه های تمثیلی در ادبیات فارسی به شمار می آید. از دیگر نمونه های معاصر شعر "گوهر و اشک" (پروین اعتصامی) و شعر "روباه و کلاغ" (ایرج میرزا) را می توان نام برد که شعر اخیر با بیت زیر آغاز می شود:
کلاغی به شاخی شده جایگیر / به منقار بگرفته قدری پنیر
در این قصه، روباه حیله گر به انگیزه ی صاحب شدن قالب پنیری که کلاغ به دست آورده است، شروع به تعریف و تمجید از زیبایی قد و بالا و پر و بال او می کند و در آخر، آرزو می کند صدای کلاغ هم به زیبایی ظاهرش باشد. کلاغ ساده لوح و زود باور دهان باز می کند تا آواز بخواند که قالب پنیر از منقارش فرو می افتد و ...
در ادبیات غرب ، نخستین مجموعه ی افسانه های تمثیلی را به "ازوپ" یونانی نسبت داده اند. بعدها "فدروس" و "بایروس" افسانه های تمثیلی دیگری خلق کردند.
یکی دیگر از مشهورترین نمونه های افسانه های تمثیلی "قلعه حیوانات" نوشتهی "جورج اورول" است که طنزی است سیاسی در قالب افسانه ی تمثیلی.
اقوا :
اقوا یکی از عیب های قافیه است. هر گاه در هجای قافیهی صامت + مصوت + صامت، همسانی ِ مصوتها رعایت نشود، مثل قافیه شدن tar با ver در کلمات معطر و مجاور.
انگارش :
انگارش در اصطلاح نقد ادبی، واقعی پنداشتن جریان داستان از سوی خواننده و تماشاگر است. در این حالت، خواننده یا تماشاگر چنان تحت تأثیر دنیای داستان قرار میگیرد که با وجود علم به فرضی بودن رویدادها، خود را در تجربیات حسی و عاطفی داستان سهیم مییابد و بر این توهم که گویی همه چیز برای خودش رخ میدهد، گردن مینهد.
تدوین : آریا ادیب
تهیه و تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی - بخش ادبیات تبیان