وفا نکردی و کردم!
چند شعر از مهرداد اوستا*
شیدایی
با من بگو تا كیستی, مهری بگو, ماهی بگو؟ |
خوابی؟ خیالی؟ چیستی؟ اشكی؟ بگو, آهی؟ بگو |
راندم چو از مهرت سخن گفتی بسوز و دم مزن |
دیگر بگو از جان من, جانا چه میخواهی بگو؟ |
گیرم نمیگیری دگر, زآشفته عشقت خبر |
بر حال من گاهی نگر, با من سخن گاهی بگو |
ای گل پی هر خس مرو, در خلوت هر كس مرو |
گویی كه دانم, پس مرو گر آگه از راهی بگو |
غمخوار دل ای می نیی, از دردو من آگه نیی |
ولله نیی, بالله نیی, از دردم آگاهی بگو |
بر خلوت دل سرزده یك ره درآ ساغر زده |
آخر نگویی سرزده, از من چه كوتاهی بگو؟ |
من عاشق تنهاییام سرگشته شیداییام |
دیوانهای رسواییام, تو هرچه میخواهی بگو |
*****
بازآ که ...
بازآ كه چون برگ خزانم رخ زردیست |
با یاد تو دم ساز دل من دم سردیست |
گر رو به تو آوردهام از روی نیازیست |
ور دردسری میدهمت از سر دردیست |
از راهروان سفر عشق درین دشت |
گلگونه سرشكیست اگر راهنوردى ست |
در عرصه اندیشه من با كه توان گفت |
سرگشته چه فریادی و خونین چه نبردى ست |
غمخوار به جز درد و وفادار به جز درد |
جز درد كه دانست كه این مرد چه مردی است |
از درد سخن گفتن و از درد شنیدن |
با مردم بیدرد ندانی كه چه دردی است؟ |
چون جام شفق موج زند خون به دل من |
با این همه دور از تو مرا چهره زردی است |
*****
من
من
باری ای مردم آسوده! کسی داند |
که درافتاده بدین ورطه ام آیا من!؟ |
ناگه از دور فراگوش، مرا آید |
کامدم، های...! دمی پای، دمی تا من... |
برنیاید دگرش بانگ و فرو مانم |
همچنان خسته و فرسوده و دروا من |
زان سپس ناله و فریاد ِ مرا گویی |
نشنیده ست دگر هیچ کس، الاّ من |
چو نگویند دریغای مرا اینان، |
از چه رو زار ننالم که دریغا من!؟ |
بس نه دیر ای سحری مشعل تابنده |
بینم از مهر تو گیتی همه زیبا من |
لاله را سبزه زده پرده به پیرامون |
سبزه را لاله شده خیمه به پیرامن |
یک ره ای دوست شنو نالهّ من، یک ره |
که همین غرّش طوفانم و دریا من |
در فسونگر نگهت زندگی ام گوید |
با تو بدرود کنم با تو اوستا! من |
واپسین شعلهّ امید و جوانی را |
دیدم افسرده در آن نرگس شهلا من |
*****
وفا
وفا نكردی و كردم، خطا ندیدی و دیدم |
شكستی و نشكستم، بُریدی و نبریدم |
اگر ز خلق ملامت، و گر ز كرده ندامت |
كشیدم از تو كشیدم، شنیدم از تو شنیدم |
كی ام، شكوفه اشكی كه در هوای تو هر شب |
ز چشم ناله شكفتم، به روی شكوه دویدم |
مرا نصیب غم آمد، به شادی همه عالم |
چرا كه از همه عالم، محبت تو گزیدم |
چو شمع خنده نكردی، مگر به روز سیاهم |
چو بخت جلوه نكردی، مگر ز موی سپیدم |
بجز وفا و عنایت، نماند در همه عالم |
ندامتی كه نبردم، ملامتی كه ندیدم |
نبود از تو گریزی چنین كه بار غم دل |
ز دست شكوه گرفتم، بدوش ناله كشیدم |
جوانی ام به سمند شتاب می شد و از پی |
چو گرد در قدم او، دویدم و نرسیدم |
به روی بخت ز دیده، ز چهر عمر به گردون |
گهی چو اشك نشستم، گهی چو رنگ پریدم |
وفا نكردی و كردم، بسر نبردی و بردم |
ثبات عهد مرا دیدی ای فروغ امیدم؟ |
* به مناسبت درگذشت او در 17 اردیبهشت
مطالب مرتبط:
حالا آدرس این مرد هندی را دارید؟
جواب سوال را در اینجا بیابید!
تهیه و تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی - بخش ادبیات تبیان