آمدنمان بهر چه بود؟
چگونه خداوند متعال انسان را از خاک آفرید و انسان چگونه مراحل رشد و تکامل را طی کرد از یک موجود تک سلولی بی ارزش شد اشرف مخلوقات شد. به قدری خداوند برای این موجود ارزش قائل شد که از روح خود در او دمید تا شد انسان ، انسانی که خلاصه ای از این عالم بزرگ است انسانی که شگفتی های وجودش چشمان عقلش را حیرت زده کرده انسانی که میتواند به دل آسمان ها و اعماق زمین نفوذ کند انسانی که می تواند بشود مظهر خدا (رسد آدمی بجایی که بجز خدا نبیند) یا بشود حیوانی پست حتی پست تر از خاکی بی ارزش که از آن آفریده شد ، و گفتیم که این موجود با عظمت این چنین آمد و باز به خاک رجعت خواهد کرد . خوب این چه آمدنی است و چه رفتنی؟ اصلا چرا باید بیاید که برود ؟ چه سرّی در میان است ؟ حتما غرضی عظیم است خدای حکیم که کار بیهوده نمیکند! پس چرایی و فلسفه آفرینش انسان چیست؟
ایمان به حکمت خداوند از یکسو، و توجه به فلسفه هاى اجزاى وجود انسان از سوى دیگر، ما را مطئمن مى سازد که هدفى بزرگ از آفرینش انسان در کار بوده است .
اکنون باید به دنبال این هدف بگردیم و تا آنجا که در توان داریم آنرا مشخص سازیم و در مسیرش گام برداریم .
توجه به چند مقدمه مى تواند چراغ هایی بسازد که این مسیر تاریک را براى ما روشن کند.
چرا عبادت؟
ما همیشه در کارهاى خود هدفى داریم که این هدف معمولا دفع کمبودها و نیازهاى ما است ، حتى اگر به دیگرى خدمت مى کنیم یا دست گرفتارى را مى گیریم ، و یا حتى ایثار و فداکارى مى کنیم ، آنها نیز نوعى کمبود معنوى ما را برطرف مى سازد، و نیازهاى مقدسى از ما را برآورده مى کند.
و چون در مورد صفات و افعال خدا غالبا گرفتار مقایسه با خویش مى شویم گاه ممکن است این تصور به وجود آید که خداوند چه کمبودى داشت که با خلقت ما مرتفع مى شد؟! و یا اگر در آیات قرآن مى خوانیم هدف آفرینش انسان عبادت است مى گوئیم او چه نیازى به عبادت ما دارد؟
خداوند چشمه اى است فیاض و مبدئى است نعمت آفرین که موجودات را در کنف حمایت خود مى گیرد، و آنها را پرورش داده ، از نقص به کمال مى برد، و این است هدف واقعى عبودیت و بندگى ما، و این است فلسفه عبادات و نیایش هاى ما که همگى کلاس هاى تربیت براى تکامل ما است .
«وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ»1 ؛ و جنّ و انس را نیافریدم جز براى آنکه مرا بپرستند.
در حالى که این طرز تفکرها ناشى از همان مقایسه صفات خالق و مخلوق و واجب و ممکن است.
ما به حکم اینکه وجودمان محدود است ، براى رفع کمبودهایمان تلاش مى کنیم ، و اعمالمان همه در این مسیر است ، ولى درباره یک وجود نامحدود این معنى امکان پذیر نیست ، باید هدف افعال او را در غیر وجود او جستجو کنیم.
او چشمه اى است فیاض و مبدئى است نعمت آفرین که موجودات را در کنف حمایت خود مى گیرد، و آنها را پرورش داده ، از نقص به کمال مى برد، و این است هدف واقعى عبودیت و بندگى ما، و این است فلسفه عبادات و نیایش هاى ما که همگى کلاس هاى تربیت براى تکامل ما است .
به این ترتیب نتیجه مى گیریم که هدف آفرینش ما پیشرفت و تکامل هستى ما است .
اساسا اصل آفرینش ، یک گام تکاملى عظیم است ، یعنى چیزى را از عدم به وجود آوردن و از نیست هست کردن ، و از صفر به مرحله عدد رساندن .
و بعد از این گام تکاملى عظیم ، مراحل دیگر تکامل شروع مى شود، و تمام برنامه هاى دینى و الهى در همین مسیر است.
چرا تکامل؟
در اینجا سؤالى پیش مى آید که اگر هدف خلقت جود بر بندگان است ، نه سود براى آفریدگار، و این جود از طریق تکامل انسان ها است ، چرا این خداوند جواد و کریم ، از آغاز بندگان را کامل نیافرید، تا همگى در جوار قرب او جاى گیرند، و از برکات نزدیکى به ذات پاکش بهره ور شوند؟
جواب این سؤال روشن است ، تکامل انسانى چیزى نیست که بتوان آن را به (اجبار) آفرید، بلکه راه طولانى و درازى است که انسان ها باید با پاى خود آن را طى کنند، و با اراده و تصمیم و افعال اختیارى خویش، طرح آن را بریزند.
آیا اگر از کسى به اجبار و با زور سرنیزه مبلغ هنگفتى براى ساختن یک بیمارستان بگیرند این عمل هیچ اثر اخلاقى و تکامل روحى براى او دارد؟ مسلما نه ، اما اگر به اراده و میل خویش ، حتى یک ریال به چنین هدف مقدسى کمک کند به همان نسبت راه کمال اخلاقى را پیموده است .
از این سخن چنین نتیجه مى گیریم که خداوند باید با اوامر و تکالیف و برنامه هاى تربیتى که وسیله پیامبران او و نیروى عقل ابلاغ مى شود، این مسیر را براى ما مشخص کند، و ما با اختیار و اراده خویش این راه را بپیمائیم .
هدف از تکامل چیست؟
باز در اینجا سؤال دیگرى مطرح است که: بسیار خوب ، هدف از آفرینش ما تکامل انسانى، یا به تعبیر دیگر قرب به پروردگار و حرکت وجودى ناقص به سوى وجودى بى نهایت کامل بوده است ، ولى هدف از این تکامل چیست؟
پاسخ این سؤال نیز با این جمله روشن مى شود که تکامل، هدف نهائى و یا به تعبیر دیگر ((غایة الغایات )) است .
توضیح اینکه : اگر از محصلى سؤال کنیم براى چه درس مى خوانى ؟ مى گوید: براى اینکه به دانشگاه راه یابم .
باز اگر سؤال کنیم دانشگاه را براى چه مى خواهى ؟ مى گوید: براى اینکه فى المثل دکتر یا مهندس لایقى شوم .
مى گوئیم: مدرک دکترا و مهندسى را براى چه مى خواهى؟ مى گوید: براى اینکه فعالیت مثبتى کنم و هم درآمد خوبى داشته باشم .
باز مى گوئیم: درآمد خوب را براى چه مى خواهى؟ مى گوید: براى اینکه زندگى آبرومند و مرفهى داشته باشم .
سرانجام مى پرسیم زندگى مرفه و آبرومند براى چه مى خواهى ؟
در اینجا مى بینیم لحن سخن او عوض مى شود و مى گوید: خوب ، براى اینکه زندگى مرفه و آبرومندى داشته باشم ، یعنى همان پاسخ سابق را تکرار مى کند.
این دلیل بر آن است که او به پاسخ نهائى ، و به اصطلاح به (غایة الغایات ) کار خویش رسیده که ماوراى آن پاسخ دیگرى نیست ، و هدف نهائى را تشکیل مى دهد. این در مسائل زندگى مادى .
در زندگى معنوى نیز مطلب همین گونه است ، وقتى گفته مى شود آمدن انبیاء و نزول کتب آسمانى ، و تکالیف و برنامه هاى تربیتى براى چیست؟ مى گوئیم: براى تکامل انسانى و قرب به خدا.
و اگر سؤال کنند تکامل و قرب پروردگار براى چه منظورى است؟ مى گوئیم براى قرب به پروردگار! یعنى این هدف نهائى است ، و به تعبیر دیگر ما همه چیز را براى تکامل و قرب به خدا مى خواهیم اما قرب به خدا را براى خودش (یعنى براى قرب به پروردگار).
قرب به خداوند براى خلق وسیله تکامل آنها است ، یعنى خداوند دوست داشت که فیض رحمتش همه جا را بگیرد، به همین جهت خلائق را آفرید ، و براى سیر کمالى آنها، راه و رسم معرفتش را به آنان آموخت، چرا که معرفت و شناخت خدا رمز تکامل بشر است .
آرى بندگان باید ذات خداوند را که منبع همه کمالات است بشناسند، خود را با کمالات او تطبیق دهند، و پرتوى از آن را در وجود خویش فراهم سازند، تا جرقه اى از آن صفات کمال و جلال در وجودشان بدرخشد که تکامل و قرب به خدا جز از طریق تخلق به اخلاق او ممکن نیست ، و این تخلق فرع بر شناخت است (دقت کنید).
با توجه به آنچه در فرازهاى بالا گفتیم به نتیجه گیرى نهائى نزدیک مى شویم و مى گوئیم عبادت و عبودیت خدا یعنى در مسیر خواست او گام برداشتن ، و روح و جان را به او سپردن ، عشق او را در دل جاى دادن ، و خود را به اخلاق او آراستن .
و اگر در آیات فوق «عبادت» به عنوان هدف نهائى آفرینش معرفى شده مفهومش همین است که به تعبیر دیگر به عنوان تکامل انسانى از آن یاد مى شود. آرى انسان کامل همان بنده راستین خدا است !
نظرى به روایات اسلامى پیرامون فلسفه آفرینش انسان:
اکنون نوبت آن است که از طریق روایات اسلامى این مسأله سرنوشت ساز را دنبال کنیم .
در حدیثى از امام موسى بن جعفر (علیه السلام) آمده که از حضرت سؤال کردند معنى این سخن پیامبر چیست که فرموده اعملوا فکل میسر لما خلق له؛ «تا مى توانید عمل کنید که همه انسانها براى هدفى که آفریده شده اند آمادگى دارند»؟ امام فرمود: «خداوند بزرگ جن و انس را براى این آفریده که او را عبادت و اطاعت کنند، براى این نیافریده است که نافرمانیش نمایند، و این همان است که مى فرماید و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون ، و چون آنها را براى اطاعت آفریده راه را براى رسیدن به این هدف براى آنان آسان و هموار ساخته ، پس واى به حال کسانى که چشم بر هم گذارند و نابینائى را بر هدایت ترجیح دهند.»
این حدیث اشاره پرمعنائى است به این حقیقت که چون خداوند انسان ها را براى هدف تکاملى آفریده وسائل آن را از نظر تکوین و تشریع فراهم ساخته و در اختیار او گذارده است .
در حدیث دیگرى از امام صادق علیه السلام مى خوانیم که امام حسین(علیه السلام) در برابر اصحابش آمد و چنین فرمود: ان الله عزوجل ما خلق العباد الا لیعرفوه ، فاذا عرفوه عبدوه ، فاذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة من سواه: خداوند بزرگ بندگان را نیافریده مگر به خاطر این که او را بشناسند، هنگامى که او را بشناسند عبادتش مى کنند، و هنگامى که بندگى او کنند از بندگى غیر او بى نیاز مى شوند.2
پاسخ به یک سؤال
سؤال دیگرى که در اینجا مطرح مى شود این است که اگر خداوند بندگان را براى عبودیت آفریده است پس چرا گروهى راه کفر را پیش مى گیرند؟ آیا ممکن است اراده خداوند از هدفش تخلف پذیرد؟
کسانى که این ایراد را مى کنند در حقیقت اراده تکوینى و تشریعى را با هم اشتباه کرده اند زیرا هدف، عبادت اجبارى نبوده ، بلکه عبادت و بندگى توأم با اراده و اختیار است ، و در چنین زمینه اى هدف به صورت آماده کردن زمینه ها تجلى مى کند، فى المثل هنگامى که گفته مى شود من این مسجد را براى نماز خواندن مردم درست کرده ام ، مفهومش این است آن را آماده براى این کار ساخته ام نه اینکه مردم را به اجبار به نماز وادارم ، همچنین در موارد دیگر مانند ساختن مدرسه براى تحصیل و بیمارستان براى درمان و کتابخانه براى مطالعه.
به این ترتیب خداوند این انسان را آماده براى اطاعت و بندگى ساخته و هرگونه وسیله را اعم از عقل و عواطف و قواى مختلف را از درون و پیامبران و کتب آسمانى و برنامه هاى تشریعى را از برون براى آنها فراهم نموده است.
مسلم است این معنى در مؤمن و کافر یکسان است هر چند مؤمن از امکانات خود بهره بردارى نموده و کافر ننموده است.
خلاصه موضوع مورد بحث را از هر منظری بررسی کنیم به یک نقطه منتهى مى شود و آن پرورش و هدایت و پیشرفت و تکامل انسان ها است که هدف نهائى آفرینش محسوب مى شود.
فاطمه محمدی - گروه دین و اندیشه تبیان
1 - سوره الذاریات آیه 56.
2 - بررسی تفسیر نمونه جلد 9،14،22 ذیل عنوان آفرینش انسان .