تبیان، دستیار زندگی
رهبرى، رهبر اركستر( قسمت دوم) امیدوارم هموطنان من روزى به گذشته رجوع كنند و یادشان بیاید كه على رهبرى مدال طلاى مسابقات فرانسه و ژنو را برد اما در ایران هیچ اتفاقى نیفتاد •در بیوگرافى شما دریافت شش جایزه معتبر جهانى به ثبت ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گفت وگو با على رهبرى، رهبر اركستر( قسمت دوم)

امیدوارم هموطنان من روزى به گذشته رجوع كنند و یادشان بیاید كه على رهبرى مدال طلاى مسابقات فرانسه و ژنو را برد اما در ایران هیچ اتفاقى نیفتاد


•در بیوگرافى شما دریافت شش جایزه معتبر جهانى به ثبت رسیده است. تاریخ اولین جایزه به سال 1354 و آخرین به سال 1383 بازمى گردد اما هیچ یك بازتابى در ایران نداشت. قضاوت شما درباره این سكوت خبرى آن هم نسبت به موفقیت هاى یك هنرمند ایرانى چیست؟

به هرحال در تاریخ موسیقى ثبت شده كه یك ایرانى دو بار مدال طلاى مسابقات جهانى فرانسه و ژنو را به دست آورده هرچند كه طى سه سالى كه من در مسابقات فرانسه و ژنو برنده شدم و اركستر فیلارمونیك برلین را رهبرى كردم، جریانات انقلاب در ایران اتفاق افتاد. بنابراین هیچ كس متوجه نشد كه من به عنوان یك ایرانى براى ایران چه كرده ام و در واقع آن موفقیت ها هیچ بازتابى در ایران نداشت. این دیگر بدشانسى من بود. فكر مى كردم كه موفقیت من براى ایرانى ها جالب است البته اگر آن زمان حواسشان به من هم بود! در مسابقات فرانسه تنها رقیب من از شرق یك اسرائیلى بود كه توانست تا راند دوم بیاید درحالى كه فینال راند ششم بود.امیدوارم هموطنان من روزى به گذشته رجوع كنند و یادشان بیاید كه على رهبرى مدال طلاى مسابقات فرانسه و ژنو را برد اما در ایران هیچ اتفاقى نیفتاد.هرچند كه در تاریخ فرانسه ثبت شده است. بد نیست مقایسه كنم زمانى كه «سیجى اوزاوا» رهبر اركستر مشهور ژاپنى 10 سال قبل از من مدال طلاى مسابقات فرانسه را برد دولت ژاپن و مردم ژاپن چگونه از او حمایت و استقبال كردند و كمپانى یاماها چه تبلیغ مفصلى را به اوزاوا اختصاص داده بود. من دچار بى وطنى شده بودم چون از من هیچ حمایتى نشد. همه اش تنهایى بود. من در ژنو برنده مدال طلاى مسابقه اى شدم كه تمامى رهبران اركستر جهان كه در مسابقات دیگر مدال طلا و نقره برنده شده بودند شركت داشتند. البته... امروز كه بعد از 30 سال به ایران بازگشتم احساس مى كنم كه همه مى دانند. همه با من بوده اند. همه یادشان است بچه ها مى گویند ما از رهبرى تو در «كلن» فیلم داریم. فیلمى كه خودم ندیده ام و ندارم. اجازه بدهید به یك چیز هم اعتراف كنم سال گذشته همین موقع بزرگترین افتخار من دو چیز بود: اركستر سمفونیك مالاگا به رهبرى من اپراى توراندخت را اجرا كرد و این اجراى زنده در استودیو ضبط شد و این ضبط امروز یكى از پرفروش ترین اجراهاى تورانداخت در بازارهاى موسیقى است.

اپرایى كه 26 نفر پشت صحنه مى نوازند، 120 نفر اعضاى كر و حدود 90 نفر نوازنده دارد. مهمتر آنكه با این اتفاق من به جمع چهار یا پنج نفره رهبران اركسترى پیوستم كه اپرا را با اركستر سمفونیك اجرا و به صورت استودیویى ضبط مى كنند.

معمول این است كه اپرا با اركستر اپرا اجرا شود. افتخار دوم این بود كه وقتى اركستر مالاگا در مونیخ، دوسلدورف و كلن كنسرت داد، بعد از اجرا تمام تماشاگران از جاى خود برخاسته و ایستادند. مى گویند كه این اتفاق در آلمان بى سابقه بوده است. اما آنچه كه در طول 30 سال براى من بى سابقه بود اینكه من وارد سالنى به نام «تالار وحدت» شدم و «پیش از اجرا» تمام مردم در مقابل من از جاى خود بلند شدند. این اتفاق براى اولین بار در عمرم رخ داد. من، بچه خاكى این مملكت بودم كه بعد از 30 سال برگشته ام و مردم هم مرا خوب نمى شناسند و من سیاستمدار هم نیستم اما وارد سالن شده ام و تمام سالن از جاى خود بلند مى شوند. فكر مى كنم كه حتى آقاى كارایان هم هیچ گاه چنین اتفاقى را نه در وین و نه در برلین تجربه نكرد.


•آقاى رهبرى، شما پس از 30 سال در مقابل اركسترى قرار گرفتید كه از كیفیت اجراى نوازندگان و از صدادهى اركستر اطلاع دقیقى نداشتید. با این حال دو قطعه را انتخاب كردید كه به دلیل حضور پررنگ سازهاى بادى برنجى و چوبى، از قطعات دشوار در رپرتوار كنسرت هاى جهان به شمار مى آید. پیش بینى شما از نتیجه كار با این اركستر كه 30 سال از آن دور شده بودید چه بود؟

من مایه را خیلى بالا گرفتم. در واقع دو قطعه اى كه اركستر سمفونیك تهران اجرا كرد به طور معمول در دو كنسرت اجرا مى شود. هرچند كه هر دو قطعه با یك اپراى واگنر قابل مقایسه نیست. اما مهم این بود كه بچه ها با شش تمرین كمتر از معمول پروگرام تمرینى اركستر به روى صحنه آمدند. به هر حال من فكر كردم كه به این ترتیب به بچه ها ثابت مى شود كه آیا مى توانند در مدت كوتاه، خیلى خوب اجرا كنند تا من هم بتوانم تقاضا كنم كه حقوق شان را زیاد كنند یا خیر. وقتى بچه ها سئوالى مى پرسیدند مى گفتم براى این جواب ها مدال هم مى دهند، حقوق زیاد هم مى دهند. بالاخره خود من هم از رهبران اركسترى بودم كه طى 20 سال گذشته حقوق بالایى داشتم. كار ما هم قیمت دارد. حقوق یك رهبر اركستر 5 هزار یورو است و براى یكى دیگر هزار یورو. حقوق من سال گذشته و در مادرید 15 هزار یورو بود. البته مثلاً حقوق آقاى آبادو 30 هزار یورو است. اما اگر امروز مى توانم این حرف ها را بزنم دلم هم مى خواهد بگویم كه 30 سال پیش، شروع كردن از اركستر فیلارمونیك برلین چه قدر دشوار بود.

قبل از برلین، مدیریت اركستر سمفونیك نورنبرگ را داشتم اما خیلى زود رهایش كردم. چون آقاى كارایان به من گفت كه اگر مدیریت نورنبرگ را ادامه دهم دیگر به اركستر فیلارمونیك برلین راه پیدا نمى كنم.


•و قصد شما هم فیلارمونیك برلین بود؟

آرزوى هر رهبر اركسترى است. زمانى كه شاگرد هنرستان ملى بودم و آقاى فخرالدینى كه استاد ما بودند قطعه اى براى ما پخش مى كردند و مى گفتند كه این قطعه را آقاى كارایان رهبرى كرده آرزو مى كردم كه آیا ممكن است در سن 50 ، ،60 یا 70 سالگى بتوانم در مقابل اركستر فیلارمونیك برلین، بایستم و رهبرى كنم؟ زمانى كه این آرزو تحقق یافت من 30 ساله بودم. حضور در اركستر فیلارمونیك برلین به خصوص زمانى كه آقاى كارایان رئیس آنجا بود آرزوى تمام رهبران اركستر دنیا بود. بالاتر از اسم آقاى كارایان در قرن بیستم وجود نداشت. هنوز هم نیست.


•اولین مدال طلاى شما مربوط به اثرى است كه براى گرسنگان و سیاهان آفریقا نوشتید و زمان دریافت این مدال كه نخستین جایزه شما هم بود به سال 1354 بازمى گردد؛ زمانى كه در ایران و در میان هنرمندان ایرانى نزاع فكرى بر سر مجاز شمرده شدن و الزام دخالت و حضور هنرمند در وقایع روز درگرفته بود. شما زمانى كه نوشتن این قطعه را آغاز كردید آیا از وضعیت سیاهان آفریقا اطلاعى داشتید و اصولاً با چه انگیزه اى دست به نوشتن این اثر زدید؟

آن زمان مسابقه اى ترتیب دادند و یادم هست كه اولین بارى بود كه سازمان ملل متحد این مسابقه را در كشورى برگزار مى كرد كه از نظر نقض حقوق بشر به شدت مورد انتقاد قرار داشت. عنوان مسابقه هم «تبلیغ در خدمت حقوق بشر» بود. با این هدف كه از بابت فروش آثار آهنگسازان شركت كننده در مسابقه براى سیاهان آفریقا صرف شود. خب این انگیزه بسیار خوبى بود. انگیزه مالى، انسانى، خیلى خوب بود. قطعه من رتبه اول را كسب كرد. من از وضعیت سیاهپوستان آفریقا خیلى كم مى دانستم اما به هر حال كنجكاو بودم. اما سال 1984 و در واقع 10 سال بعد، من به «سووتو» در آفریقاى جنوبى رفتم. جایى كه هیچ سفیدپوستى حق رفتن نداشت. نلسون ماندلا هم در زندان بود. آن زمان قطعه اى به مدت 40 دقیقه براى سیاهان آفریقا نوشتم؛ براى اركستر ژوهانسبورگ و با تركیب 240 نوازنده سیاهپوست و 100 نوازنده سفیدپوست. آن قطعه در شهرهایى اجرا شد كه حتى امروز هم آقاى ماندلا نمى تواند سفیدپوستان را به آن شهرها ببرد. من ایرانى بودم. نه سیاه بودم و نه سفید ولى محبوب بودم و چهره شناخته شده اى بودم.


•اجازه مى دهید كه این ابتكار شما را با اجراى سمفونى نهم بتهوون به رهبرى آقاى كارایان مقایسه كنم كه گروه كر، تركیبى از ملیت هاى مختلف جهان بودند كه پیام صلح را براى مردم دنیا سردادند؟

بله، این مقایسه بسیار زیبا است. اما من هم مقایسه مى كنم با آن زمانى كه «برنشتاین»، «هیروشیما» را نوشت هرچند كه آن اثر فاقد انگیزه سیاسى بود.


•وعده كردید كه مهرماه به ایران بازخواهید گشت. برنامه شما و در واقع برنامه اركستر سمفونیك تهران در مهرماه چه خواهد بود؟

سمفونى نهم بتهوون را به طور كامل با اركستر سمفونیك تهران اجرا خواهیم كرد. كنسرتى با یك برنامه.


•آقاى رهبرى، زمانى كه این گفت وگو چاپ مى شود شما احتمالاً در ایران نخواهید بود. شما را آن زمان در كدام نقطه از دنیا پیدا كنیم؟

من به وین بازمى گردم تا یك برنامه سالانه بنویسم. فكر مى كنم كه براى نخستین بار و پس از 25 سال اركستر سمفونیك تهران یك پروگرام سالانه خواهد داشت. اجراهایى در پراگ، براتیسلاوا و بارسلون خواهم داشت ضمن آنكه دو فرزند كوچك در خانه دارم و باید در كنار خانواده ام باشم...

بنفشه سام گیس