تبیان، دستیار زندگی
نمایش «به خاطر یک مشت روبل» با آن که نام نیل سایمون آمریکایی را در مقام نویسنده با خود یدک می‌کشد، اما این نمایش برگرفته از قصه‌های کوتاه آنتوان چخوف است. شش اپیزود که اپیزود آخر آن را شهرام زرگر، مترجم نمایشنامه بر اساس یکی دیگر از قصه‌های کوتاه چخوف به
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

تلفیقی از گونه‌ها و سبک‌ها

تلفیقی از گونه‌ها و سبک‌ها

نمایش «به خاطر یک مشت روبل» با آن که نام نیل سایمون آمریکایی را در مقام نویسنده با خود یدک می‌کشد، اما این نمایش برگرفته از قصه‌های کوتاه آنتوان چخوف است. شش اپیزود که اپیزود آخر آن را شهرام زرگر، مترجم نمایشنامه بر اساس یکی دیگر از قصه‌های کوتاه چخوف به مجموعه اپیزودها اضافه کرده است. نویسنده ـ راوی با بازی سعید چنگیزیان اپیزود اول است که او نشان می‌دهد برای یافتن سوژه دارد قدم می‌زند و حالا در هر لحظه ایده نابی به سراغش می‌آید که یکی از این اپیزودهای پیش روی تماشاگر است.

در «عطسه» یک اتفاق پیش‌پا افتاده مثل عطسه زدن یک کارمند دون پایه بر پشت سر وزیر در تماشاخانه منجر به اتفاقات بارزتری می‌شود که از روی ندانستگی آن کارمند تا لحظات تراژیک پیش خواهد رفت. در انتخاب بازیگر بلاهت و سادگی دختری برای حضور در یک تئاتر چنین روندی را ممکن می‌سازد.

«به گزارش همشهری آنلاین ، عطسه»، «انتخاب بازیگر»، «ولگرد»، «معلم سرخانه»، و «در کلانتری» اپیزودهای بعدی این مجموعه هستند. در هر یک از این نمایش‌ها اتفاقی کمدی و در عین حال تلخ و گزنده به وقوع می‌پیوندد که در هر جایی می‌تواند ما به ازای بیرونی داشته باشد. همه این افراد بدون دانستگی و خردورزی در موقعیتی کمدی تراژیک غوطه‌ور می‌شوند.

در ضمن بستر موجود برای بازی خلق‌الساعه نیز متکی بر جنبه‌های امپرسیونیستی است که لحظاتی بارز و برجسته و خوش حس پیش‌روی مخاطب قرار می‌گیرد و از آنجا که کنش‌ها باید به گونه‌ای در ارتباط با تماشاگر باشد، چهره بازیگر واسطه چنین ارتباطی می‌شود. بنابراین بازیگر با اتکای به بیان کلامی و میمیک چهره و از همه مهم‌تر حرکت چشم چنین اتصال و رودررویی با حقیقت وجودی متن و شخصیت را سبب می‌شود.

در «عطسه» یک اتفاق پیش‌پا افتاده مثل عطسه زدن یک کارمند دون پایه بر پشت سر وزیر در تماشاخانه منجر به اتفاقات بارزتری می‌شود که از روی ندانستگی آن کارمند تا لحظات تراژیک پیش خواهد رفت. در انتخاب بازیگر بلاهت و سادگی دختری برای حضور در یک تئاتر چنین روندی را ممکن می‌سازد.

در «ولگرد»، جوانی بی‌آن‌که زنده و مرده ماندنش اهمیت داشته باشد و بدون آنکه شنا کردن بلد باشد، حاضر است بازی غرق شدن در دریا را برای سه روبل به نمایش بگذارد.

«معلم سرخانه» با آنکه توسط صاحبکارش از سکوت و سرخوردگی اش از سوی کارفرمایانش آگاه می‌شود، بازهم نمی‌خواهد تحرک و اعتراضی به این همه ظلم و فروپاشی و تحقیر اجباری نشان بدهد.

«در کلانتری» هم همه چیز با توجه به اینکه سگ ولگرد که انگشت دست هنرمند جواهر ساز را گاز گرفته و حالا سگ متعلق به ژنرال هست یا نه، شکل می‌گیرد. کلانتر برایش داوری درست به بودن یا نبودن سگ ژنرال بستگی دارد و اصلا اهمیت ندارد که چه اتفاقی و برای چه کسی و چگونه به وقوع پیوسته است. بنابراین یکبار سگ را مورد لطف و بار دیگر مورد خشم قرار می‌دهد که با شلیک گلوله مغز سگ از هم می‌پاشد و بعد از اینکه اطمینان خاطر از بودن سگ ژنرال کسب می‌کند، چون نمی تواند کاری از پیش ببرد، جواهرساز را مورد شماتت قرار می‌دهد. در تمام این موارد هم راوی بر آن است تا بعد از شکل گرفتن تراژدی همه‌چیز را با بیان یک روایت شیرین و خوش به گونه‌ای دیگر حل و فصل کند.

در اینجا بیان حسی و لحظه‌ای که مؤید امپرسیونیسم خاص چخوف است، در بازی و اجرا رکن می‌شود و البته اجرا به سمت تلفیق گونه‌ها و سبک‌ها می‌رود و خود را در یک وادی محدود نمی‌سازد. در طراحی صحنه یک دایره که به شکل شیبدار و معلق دیده می‌شود، به ایجازی لازم برای بیان تمام خرده موقعیت‌ها می‌رسد. دایره‌ای که می‌تواند سکه شانس تک‌تک آدم‌ها باشد که بین زمین و آسمان معلق است. همین خود بستر مشترکی را برای یکی شدن و پیوستگی اپیزودها علاوه بر بیان راوی ممکن می‌کند. بنابراین یک وجه دیگر هم همین مینی مالیسم موجود در صحنه است.

البته در متن هم نمی‌توان وجوه ناتورالیستی را منکر شد که در اجرا و بازی از این قضیه اصلا تبعیتی نشده است. اما رگه‌های آن همچنان در متن بارز و غیر قابل کتمان هست. از سوی دیگر برخورد راوی که پایان تلخ و تراژیک را پاک می‌کند و با بیانی شیرین از تلخی موجود می‌کاهد نگاه نسبی‌گرایانه موجود در آثار پست‌مدرنیستی را یادآور می‌شود. همین نمونه هم دلالت بیشتری به یکی شدن و تلفیق سبک‌ها و اندیشه‌های مختلف اجرایی را با هم تأکید می‌کند و دیگر هنر را به سمت فراتر رفتن از داشته‌های موجود و وفاداری به اصول و قواعد مشخص پیش خواهد برد.

پایان اجرا نیز به نوعی کودکانه و فانتزی تمام می‌شود چون نویسنده به خاطر ارثیه‌ای که معلوم نیست از کجا آمده، در زندان به سر می‌برد و حالا طبق همان قاعده مرسوم که همه چیز باید خوش و خرم به پایان برسد، پس بهتر است که نویسنده پروانه‌ای شود و در هوای آزاد بال بزند.

تنظیم برای تبیان : مسعود عجمی