تبیان، دستیار زندگی
به فیلم محبس درد یا قفسه رنج (The Hurt Locker) كه اواخر سال گذشته با اجحاف هرچه تمام‌تر و به شكلی كاملا سیاسی، اسكار بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه و بهترین كارگردانی را گرفت بیش از هر چیز باید از همان منظر اندیشه‌ سیاسی نگاه كرد و وجوه مضمونی این فیلم موه
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

عناد با نام صلح، سیاست با نام سینما

محبس درد

به فیلم محبس درد یا قفسه رنج (The Hurt Locker) كه اواخر سال گذشته با اجحاف هرچه تمام‌تر و به شكلی كاملا سیاسی، اسكار بهترین فیلم و بهترین فیلمنامه و بهترین كارگردانی را گرفت بیش از هر چیز باید از همان منظر اندیشه‌ سیاسی نگاه كرد و وجوه مضمونی این فیلم موهن را از این حیث مورد بررسی قرار داد. گفتیم موهن چراكه محبس درد نه فقط نوك پیكان انتقادش را اسلام و مسلمین قرار داده بلكه در این راه از مرز انصاف و حتی بیان غیرمستقیم و تلویحی كه اغلب لازمه‌ بیان هنری است هم خارج می‌شود و به شكلی كاملا شعاری، بیانیه‌ای و سیاست‌زده، همان‌قدر كه به تفكر اسلامی حمله می‌كند نظامی‌گری سلطه‌جویانه آمریكا را تحسین و تأیید و حتی تقدیس می‌نماید. آكادمی اسكار این‌بار حتی آنقدر هوشمندی به خرج نداد كه اغراض سیاسی‌اش را پشت پرده‌ آزاداندیشی و بی‌طرفی پنهان كند و قضاوتی كند كه برای آیندگان فریبنده و رونشدنی باشد. از این حیث آنچه در مراسم اسكار گذشت، با همه‌ تلخی و ناامیدكننده بودنش این ویژگی مثبت را داشت كه ماهیت پنهان و پشت پرده‌ این مهم‌ترین رقابت جهانی فیلم را برای همگان بخصوص سینماشناسان آشكار و روشن ساخت و خود سندی تاریخی شد برای قضاوت‌های درست و به‌حقی كه پیش از این متهم می‌شدند به بدبینی و بی‌اعتمادی و دیگر دشمن‌پنداری.

محبس درد فیلمی است معمولی كه جز معدودی شگردهای بدیع مربوط به فن كارگردانی هیچ ارزش داستانی، روایی و تصویری دیگری ندارد. حتی تماشای دوباره‌اش هم اگر فارغ از پیش‌فرض‌هایی كه با آن 6 اسكار مختلف ـ كه به عمد برایش ساخته‌اند ـ انجام شود، بشدت ملال‌آور و تحمل‌ناپذیر خواهد بود. نه چون دروغ می‌گوید و واقعیات را وارونه به نمایش می‌گذارد، بلكه چون اغراق‌آمیز است و سطحی و ناتوان از باوراندن مضمون مورد نظرش به مخاطب. بحث زیبایی‌شناسی و تكنیكی در این خصوص مجالی دیگر می‌طلبد و مناسبت چندانی با این صفحه و منظر نگاه نگارنده در اینجا ندارد. در این نوشته می‌خواهیم با ذكر نمونه‌های مصداقی از فیلم، به همان اغراقی بپردازیم كه پیشتر اشاره شد. اغراق دروغینی كه به جرات می‌توان گفت خلاصه‌ همه‌ مضمون فیلم محبس درد است و حتی موضوع به‌ظاهر اصلی اثر كه جنگ نظامی و سیاسی است، در برابر آن بسیار فرعی و حاشیه‌ای می‌نماید.

محبس درد، سربازان ارتش آمریكا را ایثارگر معرفی می‌كند. نه چون سربازند و جانشان در خطر است، بلكه چون آمریكایی‌اند و به اصرار باورناپذیر سازنده‌ فیلم، به قصد نجات بشریت به عراق آمده‌اند نه از سر تهدید و تطمیع یا فریب و غفلت!

محبس درد، سربازان ارتش آمریكا را ایثارگر معرفی می‌كند. نه چون سربازند و جانشان در خطر است، بلكه چون آمریكایی‌اند و به اصرار باورناپذیر سازنده‌ فیلم، به قصد نجات بشریت به عراق آمده‌اند نه از سر تهدید و تطمیع یا فریب و غفلت! این فیلم برخلاف آثار جنگی ارزشمند سینمای هالیوود همچون «جوخه» اولیور استون، نگاهی وهمی و ساختگی و تخیلی نسبت به نظامیان آمریكایی دارد و ذره‌ای خود را وفادار به حقیقت یا دست‌كم واقعیت نمی‌داند. شاید این به تنهایی نقص یك اثر سینمایی نباشد، چرا كه راست‌نمایی و قدرت باوراندن دروغ‌های مسلم، خود یكی از امكانات ماهوی هنر و بخصوص سینماست، اما وقتی این راست‌نمایی به اغراق آمیخته می‌شود، دیگر نه فقط از مرز تعهد به حقیقت، كه از مرز تقید به نفس اصول هنری هم می‌گذرد و تبدیل می‌شود به دروغی شاخدار و طنزگونه و غیرقابل‌باور از جنس «امروز، شب است» و «ماست، سیاه است» و «قیر، صورتی است!»

در فیلم محبس درد، سربازان آمریكایی یك نفر را هم بی‌گناه نمی‌كشند. در حالی كه خودشان مدام در معرض كشته شدن قرار دارند. این ناجیان بشری آنقدر انسان‌دوست، فهیم و بردبار و فداكار هستند كه در برابر عراقی‌های مسلمانی كه به‌غایت، خیره‌سر و زبان‌نفهم و احمق جلوه داده ‌شده‌‌اند، با انسانیت هرچه تمام‌تر رفتار می‌كنند. در برابر راننده‌ عراقی لجبازی كه تاكسی‌اش را بدون هیچ دلیل موجهی وسط جمع آنها پارك كرده و حاضر نیست از جایش تكان بخورد آنقدر صبوری به خرج می‌دهند كه كوتاه بیاید و حركت كند.

نه فقط عراقی‌ها را بی‌دلیل نمی‌كشند كه برای نجات جان یكی از آنها كه دانسته یا ندانسته به خود مواد منفجره بسته و برای نابودی آنها آمده و حالا پشیمان است و از آنها امان می‌خواهد و كمك می‌طلبد، جان خود را كف دست می‌گذارند و به یاری‌اش می‌شتابند. آنقدر مهربان هستند كه حتی اجازه نمی‌دهند كودك ساكن در محبس دردشان یعنی عراق، سیگار بكشد و از این طریق سلامت آینده خود را به خطر بیندازد.

محبس درد

قهرمان بمب خنثی‌كن آمریكایی فیلم، آنقدر شجاع و خودساخته و ‌دلباخته كارش (نجات بشریت) است كه حاضر نیست موقع خنثی كردن بمب، همه جوانب ایمنی لازم را مراعات كند و تمركز بر كارش را به حفظ جان خود ترجیح می‌دهد. حتی در صحنه‌ای شاهدیم كه همین قهرمان (كه شخصیت اول فیلم است) در عین تشنگی مفرط، آبمیوه‌ای را كه دستش داده‌اند به طور كامل به همرزمش ـ كه چه بسا از او تشنه‌تر هم نیست ـ می‌دهد و خودش حتی یك قطره از آن را هم نمی‌خورد. سربازان آمریكایی در فیلم محبس درد برای شلیك به دشمنشان از مافوق اجازه می‌گیرند و سرِ خود كاری نمی‌كنند و... .

براستی چه كسی این‌ دروغ‌های مسلم را باور می‌كند؟ چه كسی باور می‌كند عامل درد و رنج بی‌اندازه این ناجیان فداكار، اسلام باشد و مسلمانی. سازندگان این فیلم براستی چه انگیزه‌ای داشته‌اند از این‌ كه سكانس آغازین فیلمی را كه عنوانش هست «محبس درد» و سكانس خشن و استثنائا بسیار تاثربرانگیزی نیز هست با صدای اذان شروع كرده‌اند؟ چه دلیلی داشته دیوار خانه‌ای را كه از همه جایش خون و نفرت و سیاهی می‌بارد به جملات مقدس «الله‌اكبر» و «محمد رسول‌الله» منقوش كنند و این نوشته‌ها را درست در بك گراند سربازان رنجور آمریكایی مورد تاكید قرار بدهند؟ آیا برای فضاسازی كار لازم بوده است؟ مگر نمی‌دانیم اینجا عراق است و یك كشور مسلمان؟ كدام فضاسازی؟ كدام ضرورت؟ شاید به طور مثال در فیلم «نفوذی» مایكل مان بشود برای آن سكانسی كه گویا در لبنان می‌گذرد این توجیه را وارد دانست و مساله را حمل بر سیاسی‌كاری و غرض‌ورزی نكرد یا كمتر كرد، اما در محبس درد این قبیل اشاره‌ها فقط می‌توانند نمودهای دشمنی و غرض‌ورزی مشهودی باشند كه انگار سازندگان فیلم ابایی هم از رو شدن آن نداشته‌اند. حتی خود انتخاب موضوع جنگ و خشونت در یك كشور اسلامی به خودی خود جای تامل دارد؟ آیا واقعا در حال حاضر مساله اساسی برای آمریكا عراق است یا نه مقابله با اسلام؟ دیدیم كه با «آواتار»، فیلم ارزشمند جیمز كامرون كه اساسا همین تقابل كفر تمدن غرب با ایمان تمدن‌های دیگر را مورد بحث قرار داده بود چه رفتاری شد. البته او پاداش كارش را از مخاطب خود گرفت، اما اگر مراسم اسكار واقعا سینمایی بود نه سیاسی، فیلم كامرون بی‌تردید در این رقابت ظاهری هم بهترین بود.

ممكن است موافقان این فیلم بگویند انتقاد این فیلم به اسلام وارونه و غلطی است كه نماد آن تروریست‌هایی همچون طالبان والقاعده و به‌طور خاص حزب بعث عراق هستند. بیایید صحت و سقم این نظر را بررسی كنیم. آیا ممكن است منظور فیلم چنین گروه‌هایی باشد؟ می‌دانیم كه مقوله هنر بخصوص رسانه و سینما یك ویژگی مهم دارد و آن قدرت تعمیم‌بخشی به مصادیق است چراكه اصلا فیلم ماهیتا نمادی عینی و مصداقی جزئی است برای بیان مفهوم و تفكری كلی كه به تصویر كشیدن آن جز با توسل به نمونه‌های موردی ممكن نیست.

چه خوب كه قالب این خصومت این بار آشكارتر و روتر از آن در آمده كه بخواهد فریبنده و اغواگر باشد. گویا آمریكا نتیجه‌ای را كه انتظار داشته نتوانسته از فریب بگیرد و خسته و دلزده از تلاش‌های مذبوحانه تاریخی‌اش، این بار ناگزیر شده به زور 6 جایزه اسكار و به بهانه برگزیدن نخستین بار یك زن به عنوان بهترین كارگردان دنیا، توجه جهانیان را به فیلمی جلب كند

از این رو اگر فیلمسازی «بدمن» یا همان شخصیت منفی فیلم خود را یك پزشك قرار بدهد، فیلم او اثری در رد پزشكی تلقی خواهد شد یا اگر شخصیت منفی فردی مذهبی باشد، اثر در راستای ایده مذهب‌ستیزی قرار خواهد داشت مگر آن كه در كنار آن پزشك خطاكار، پزشك درستكاری هم در فیلم وجود داشته باشد و نیز علاوه بر آن فرد مذهبی منفی، نمونه مثبتی هم باشد كه از افتادن فیلم در ورطه اطلاق و تعمیم جلوگیری كند. یا این كه به هر شكل دیگر، فیلم اشاره‌ای به این مساله داشته باشد. تنها در این صورت است كه می‌توان مضمون فیلم را «نقد» دانست نه «تخریب».

حال آیا در محبس درد كوچك‌ترین تلاشی برای این اطلاق‌گریزی دیده می‌شود یا نه؟ اتفاقا همه جهد و همت سازندگان در راستای اطلاق‌آفرینی اغراق‌گونه و به دور از واقعیت است؟ از این گذشته این گزینه‌ها اصلا وقتی مطرح می‌شوند كه پای خوشبینی و اعتماد در میان باشد نه برعكس، خصومتی دیرینه كه هر بار به شكلی نو و با قالبی تازه و حتی گاهی فریبنده خودنمایی می‌كند.

چه خوب كه قالب این خصومت این بار آشكارتر و روتر از آن در آمده كه بخواهد فریبنده و اغواگر باشد. گویا آمریكا نتیجه‌ای را كه انتظار داشته نتوانسته از فریب بگیرد و خسته و دلزده از تلاش‌های مذبوحانه تاریخی‌اش، این بار ناگزیر شده به زور 6 جایزه اسكار و به بهانه برگزیدن نخستین بار یك زن به عنوان بهترین كارگردان دنیا، توجه جهانیان را به فیلمی جلب كند كه دروغ‌های آمریكایی را حتی خیلی بدتر و ناشیانه‌تر از سیاستمداران آمریكا تكرار می‌كند و اگر نبود این همه سر و صدا و جایزه و تحسین، شاید به اندازه كم‌فروش‌ترین فیلم‌های هالیوود هم مورد اعتنا قرار نمی‌گرفت و دیده نمی‌شد.


آزاد جعفری / جام جم

تنظیم برای تبیان: محمد نبوی