تبیان، دستیار زندگی
در تابستان سال گذشته گروهى از فضلاى اهل قلم و فعالان ادبى حوزه، با دعوت معاونت پژوهشى حوزه علمیه قم، گرد آمدند تا درباره راهكارهاى عملى، در مسیر توسعه فرهنگ نوشتارى و بهینه‏سازى قلم حوزه تبادل نظر كنند.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

پيش‏نيازهاى نويسندگى در حوزه‏(2)
پیش‏نیازهاى نویسندگى در حوزه‏(2)

  1. در تابستان سال گذشته گروهى از فضلاى اهل قلم و فعالان ادبى حوزه، با دعوت معاونت پژوهشى حوزه علميه قم، گرد آمدند تا درباره راهكارهاى عملى، در مسير توسعه فرهنگ نوشتارى و بهينه‏سازى قلم حوزه تبادل نظر كنند. حاضران در اين گفت‏وگوى عالمانه، عبارت بودند از آقايان: محمد اسفنديارى، سيد حسن اسلامى، رضا بابايى، حميد بصيريان، عبدالله حسن‏زاده آملى، سيد ابوالقاسم حسينى(ژرفا) و محمدرضا موحدى.
  2. آنچه در ذيل مى‏آيد، خلاصه‏اى از مباحث و گفت‏وگوهاى نشست مزبور است. همچنين معاونت پژوهشى حوزه علميه قم، در نظر دارد اين سلسله گفت‏وگوهاى تخصصى را تا رسيدن به نتايج مطلوب علمى و عملى، ادامه دهد.

قسمت اول را اینجا بخوانید

سيد حسن اسلامى:

  به نظر من، حوزه پيش‏فرض‏هايى دارد كه تا به آن‏ها پايبند است، تغيير چندانى در وضع حاضر پيدا نمى‏شود. اگر بخواهيم وضع كنونى را دگرگون كنيم، بايد برگريديم و برويم سراغ آن پيش‏فرض‏ها. قبل از آن‏كه درباره آن پيش‏فرض‏ها و ثابتات حوزه، سخن بگويم، اين نكته را محتاج توضيح بيشتر مى‏دانم كه وقتى يك مركز آموزشى، اهداف و برنامه‏ها و پيش فرض‏هاى ويژه‏اى را پذيرفت و دنبال همان‏ها رفت، نبايد به محصولاتى غير از آنچه از آن برنامه‏ها بر مى‏آيد، بينديشد. اگر خواهان محصولات ديگرى است، بايد در مبانى و تعريف‏هاى نخستين خود، دست ببرد. ما ممكن است بتوانيم با برخى آموزش‏ها و فعاليت‏هاى خاص، تغييرى در فضاى عمومى حوزه بدهيم؛ ولى بايد توجه داشت كه اين تغييرات بسيار اندك است و تحول اساسى در پى نمى‏آورد. آن دگرگونى و تحولى كه ما انتظار داريم، محتاج تغييرات اساسى در برنامه‏ها و تعريف‏ها است. غير از اين هر تلاشى كه بكنيم، حركت در خلاف مسير آب است.

برخى پيش فرض‏هايى كه حوزه پذيرفته و بر مبناى آن‏ها تأسيس و تا كنون اداره شده است، بدين قرارند:

اولاً هدف از تحصيل در حوزه،كسب ملكه قدسى اجتهاد است.خيلى‏ها به صراحت مى‏گويند هدف از ورود به حوزه و درس خواندن، در درجه اول، فقيه شدن است. البته ممكن است بسيارى درس بخوانند، ولى فقيه نشوند؛ اين به پاره‏اى شرايط شخصى و عمومى بستگى دارد. مثلاً ممكن است استعداد نداشته يا خسته شده يا در وسط كار، رها كرده است. به هر حال غايت قصواى تحصيل در حوزه، تفقه در دين است.

اين تعريف از اساس حوزه، گاهى چنان افراطى مى‏شود كه حتى تفقهى را هم كه در قرآن آمده است به همين معنا مى‏گيرد و مى‏گويد اين‏كه خداوند فرموده در دين تفقه كنيد؛ يعنى همين استنباط احكام جزئى كه مربوط به عبادات و معاملات است. البته اين يك برداشت افراطى است. ولى كمابيش هدف از تحصيل در حوزه،چنين محدوده‏اى دارد. وقتى، هدف از تحصيل حوزوى، فقه شد، طبيعى است كه ديگر قالب‏ها خود به خود كنار مى‏روند. بنابراين، شما هيچ‏گاه نمى‏توانيد به يك فقيه يا كسى كه در اين مسير قرار گرفته است، بگوييد كه تو چرا ادبيات نمى‏دانى يا نخواندى. هيچ فقيهى، منكر ادب و ادبيات نيست؛ اما ادب و ادبيات را همان بحث‏هاى مغنى و مطوّل مى‏دانند و اگر از آنان بخواهيد كه مثلاً سبك‏هاى فارسى يا مقررات علمى ادب فارسى را بخوانيد، مى‏توانند بگويند كه اين‏ها در ماهيت اجتهاد و استنباط، به كار نمى‏آيند و فقيه را بدان نياز نيست. حق هم دارند!چون حوزه، چنين تعريف و برنامه‏اى را براى خود برگزيده است. بنابراين، اگر شما بخواهيد براى ادبيات فارسى - كه آشنايى با آن مقدمه لازم براى نگارش است - جايگاهى در حوزه درست بكنيد با يك مشكل اساسى روبه رو هستيد كه همان تعريف حوزه و حوزوى است.

ما در حوزه پذيرفته‏ايم كه فقيه، يعنى كسى كه حكم خدا را براى مردم بيان مى‏كند و احكام خدا عبارتند از حرام و حلال و مباح و... . بيان اين تكاليف شرعيه پنج‏گانه، چه نيازى به ادبيات دارد؟ چرا فقيه براى بيان حكم اباحه در مورد يك شى‏ء، بايد برود و با قالب‏هاى ادبى آشنا بشود؟ همان طور كه فقيه در فقه خود، هم در مرحله استنباط و هم در مرتبه بيان، نيازى به جغرافيا دانى ندارد، نيازى هم به آشنايى با بنيان‏هاى ادبى ندارد.

ثانياً (پيش فرض دوم) سنت شفاهى يا مشافهه، در حوزه جاى خود را چنان باز كرده است كه به اين آسانى، به ديگر رقبا (مثل قلم) ميدان نمى‏دهد. اين سنت، حتى به صورت عملى بر روى نوع نوشتن و طريقه سلوك نوشتارى حوزويان، اثر گذاشته است؛ يعنى ما گاهى كه داريم مى‏نويسيم، در واقع نمى‏نويسيم، سخنرانى مى‏كنيم؛ منتها جاى زبان از قلم استفاده مى‏كنيم.

يك طلبه تحصيل كرده و فاضل در حوزه، كسى است كه بتواند خوب القاى مطلب بكند و قدرت بيان داشته باشد، نه كسى كه خوب بنويسد.

استاد خوب، استادى است كه بتواند مطلب را خوب تدريس كند؛ يعنى به بيان آورد، نه به قلم. وقتى در تعريف ما، استاد مبرز فقط كسى باشد كه چند صد طلبه،پاى درسش حاضر باشند، به طور طبيعى سنت كتابت را محدود مى‏كند و از قدر و ارج آن مى‏كاهد.

آثار كتبى مهم ما، همان‏هايى است كه قدما نوشته‏اند. الان، قالب‏هاى ادبى در رتبه‏هايى بسيار پايين‏تر از قالب‏هاى علمى قرار دارند.

حالا بايد ديد كه مى‏توانيم در اين پيش فرض‏ها دست ببريم يا نه؟ من اين را نمى‏دانم؛ ولى مى‏دانم كه تا اين سايه بر سر حوزه گسترده است، درخت نونهال نويسندگى، برگ و بار نمى‏گيرد و همچنان در حاشيه‏ها و كناره‏ها، براى خود حركت مى‏كند. آيا وقت آن رسيده است كه تعريف ديگرى از حوزه و حوزوى به دست بدهيم؟ آيا مى‏توان سنت شفاهى را در حوزه از حالت اقتدار و انحصار، بيرون در آورد و به غير آن هم ميدان داد؟ بايد نخست براى اين پرسش‏ها، پاسخ پيدا كنيم.

رضا بابايى:

به گمان من، اول بايد ديد مشكل كجا است. پيدا كردن محل نزاع،در اين گونه مباحث خيلى مهم است. در حل مشكل هم نبايد خيلى آرمان‏گرايى كرد. همه مشكلات عالم،گام به گام حل و فصل مى‏شوند. اين‏كه بايد تعريف حوزه را تغيير داد يا نخست به مسئله پژوهش بپردازيم و بعد به سراغ نگارش برويم، حرف‏هاى درست و قابل تأملى است؛ ولى آيا اين گونه راه حل‏هاى كلى، موجب خلع سلاح ما در اين روزها و ماه‏ها نيست؟ يعنى ما صبر كنيم تا عده‏اى يا نسل‏هاى ديگرى بيايند و تعريف حوزه را تغيير بدهند و بعد موضوع را مطرح كنيم؟ شايد حل اساسى مسئله همين باشد؛ ولى وقتى اولياى حوزه، همگى به اصل مسئله‏توجه دارند و مشكل را پذيرفته‏اند و حاضر به هزينه كردن هر گونه امكاناتى هستند - البته در وُسع مالى و فرهنگى حوزه - باز بايد به آرمان‏ها بينديشيم؟ من گمان مى‏كنم، مسئله نويسندگى مثل هر مسئله ديگرى، دو گونه راه حل دارد: يكى راه حل كوتاه مدت و عاجل و ديگر راه حل اساسى و آجل. راه دوم فعلاً به روى ما بسته است و نياز به پيش زمينه‏ها و زمان بيشترى دارد؛ اما اين دورى و ديرى، نبايد ما را از انديشيدن به راهكارهاى مناسب اين روزگار، غافل كند. من، دو سه نكته‏اى كه در اين باره به ذهنم مى‏رسد، عرض مى‏كنم و توجه به اين نكات را براى بهبود وضع قلمى حوزه لازم مى‏دانم.

تصوّر من اين است كه فضاى عمومى و ذهنيت مشترك حوزويان، در مسئله نويسندگى بسيار مهم است.اين فضا، به اين زودى‏ها قابل تغيير كلى نيست؛ ولى نشانه‏ها و علايمى پيدا شده است كه خبر از آمادگى براى تغييرات تدريجى مى‏دهد. اگر دقيقا بدانيم كه سرچشمه مشكلات ما در اين مسئله چيست، شايد بتوانيم فضا را در جهت حل آن‏ها، تغيير بدهيم. البته اين گونه تغييرات، نياز به اراده كسانى دارد كه تصميمات رسمى و غير رسمى حوزه، بايد به امضاى آن‏ها برسد.

مشكل اساسى در پرورش نويسندگان ماهر و آزموده، به فضاى عمومى حوزه بر مى‏گردد. نويسنده و اهل قلم، اساساً بايد يك موجود ادبياتى باشد؛ يعنى با ادبيات كما بيش انس داشته باشد و چيزهايى از شعر و نثر و آرايه‏ها و شگردهاى ادبى بداند. كما بيش با زبان حافظ و سعدى آشنا باشد و چند متن كهن و اصيل را خوانده باشد. از همه مهم‏تر اين‏كه حتى اگر هم خود ذوق ادبى ندارد، از آثار سرآمدان ذوق و هنر لذت ببرد.

زمينه كنونى در حوزه، طلبه را به اين سمت و سو نمى‏كشاند و مى‏شود گفت كه زمين حوزه به همين جهت، براى پرورش اهل ذوق و قلم، چندان حاصل خيز نيست. براى حل چنين مشكلى راه ممكن و شدنى همين است كه اولياى حوزه به كمك عده‏اى از اهل فن اين روح را در حوزه بدمند و اين فضا را ايجاد كنند. در فضاهاى ادبى، خود به خود، اهل قلم پرورش مى‏يابند؛ بدون اين‏كه حتى برنامه يا هزينه‏اى در كار باشد. وقتى آب و هوا مساعد بود، زمين سرسبز مى‏شود؛ ولى در محيطهاى كويرى، براى پرورش يك نهال هم بايد سعى بسيار به كار بست.به نظر مى‏رسد اگر با برنامه‏هاى جهت دار و ممتد، بتوانيم اين روح ادبى را در فضاى حوزه، بدميم، به صورت خودكار نويسندگان بسيارى تحويل خواهيم گرفت.

نكته ديگرى كه بايد افزود اين است كه آنچه تاكنون تحت عنوان كلاس‏هاى نويسندگى برگزار شده و هر برنامه ديگرى كه تا كنون بوده است، جواب نداده است. دليلش هم براى همه روشن است. فعاليت‏هايى كه تا به حال بوده، مبتنى بر پيش زمينه‏ها نيست. اولاً آن فضاى عمومى و كلى كه گفتم، هنوز پيدا نشده است. بنابراين، هر تلاشى كه مى‏شود، مثل پاشيدن بذر در زمين نامساعد است. ثانياً ما در كلاس‏هاى نويسندگى، تجربه‏هاى نخست را از سر مى‏گذرانيم. براى همين، سرفصل‏ها گاهى بسيار ناشيانه است. بسيارى از طلاب، گلايه‏اى كه از اين گونه كلاس‏ها دارند، ناهماهنگى برنامه و سرفصل‏ها با اهداف است. ما هنوز يك برنامه مفيد و عملى تدوين نكرده‏ايم و مثلاً نمى‏دانيم در اين كلاس‏ها چقدر ضرورت دارد كه به دستور بپردازيم. يا مثلاً آرايه‏ها چه اندازه در تقويت ادبى قلم، موثر است. هر استادى كه به اين كلاس‏ها مى‏رود، برنامه خود را - يا بهتر بگويم:برنامه‏اى كه از دستش بر مى‏آيد - اجرا مى‏كند.

مشكل عمده ديگرى كه در كلاس‏هاى آموزش نويسندگى وجود دارد،كمبود استاد است. از ميان چندين نويسنده با ذوق و هنرمندى كه در حوزه داريم، تعداد معدودى از آن‏ها قادر به تدريس هستند. استادى كه عهده‏دار تدريس نويسندگى مى‏شود، حداقل بايد دو شرط را حائز باشد: اولا خود نويسنده باشد؛ ثانياً نويسنده پرور باشد.

استادانى كه ما سر كلاس‏ها مى‏فرستيم، نوعاً خود نويسنده نيستند. تئورى مى‏دانند؛ از عهده بحث‏هاى نظرى هم خوب بر مى‏آيند، ولى چون خوداهل قلم نيستند، ظرافت‏هاى لازم را در تدريس ندارند؛ مثلاً من كلاً مخالف تدريس دستور در كلاس‏هاى نويسندگى هستم؛ چون مى‏دانم كه اين بحث - خصوصاً اگر در ابتداى مباحث بيايد - جز خستگى و دلزدگى سودى ندارد. دستور زبان فارسى غير از صرف و نحو عربى است. ما در دستور، مشكلاتى داريم كه هيچ كدام حل نشده‏اند. استاد درس نويسندگى، اگر خود نويسنده باشد، خوب مى‏داند كه تدريس دستور، در اين حجم و اندازه، هيچ گرهى از كار فروبسته ما نمى‏گشايد؛ سهل است كه گره‏هايى نيز مى‏اندازد.

حوزه بايد روى همين چند نفرى كه توان و تجربه تدريس نويسندگى را دارند، سرمايه‏گذارى كند و نگذارد وقت و نيروى آن‏ها به هدر برود. ما هزار گونه سعى و هزينه به كار مى‏گيريم كه چند تا نويسنده تربيت كنيم؛ اما همين تعداد نويسنده‏اى هم كه داريم، رها كرده‏ايم و هيچ‏گونه حمايت و دلالتى، در حق آنان به كار نمى‏گيريم.

خلاصه عرض من اين شد كه گام نخست دميدن روح ادبى و ذوق به حوزه است كه اگر با برنامه و مستمر باشد، حتماً نتيجه خواهد داد. گام‏هاى ديگر سامان بخشى به برنامه‏هاى دروس ادبى است كه واقعاً وضع اسفناكى دارند.


منبع:  فصلنامه پژوهش و حوزه ـ ش 15

تنظیم:امید واضحی آشتیانی.حوزه علمیه تبیان