تبیان، دستیار زندگی
من دنبال همان «آدم» می‌گردم! دکتر و فیلسوف و حجهْْ الاسلام و آیهْْ الله فراوان است. می‌گویند: در محضر مرحوم آیت الله العظمیََ، آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری‌، مؤسّس حوزه‌ی علمیّه ی قم، این سخن به میان آمد: ملّا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل! ایشان فرم
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

آدم شدن چه مشکل؟!
'f3'f

لازمه‌ی محبّت، به رنگ محبوب درآمدن است

اگر دستور تشکیل مجالس ذکر فضایل اهل بیت (ع)  داده‌اند به این منظور است که آن بزرگواران را به داشتن فضایل و مکارم بشناسید و سپس آنها را محبوب خود قرار بدهید و سرانجام به رنگ آنها درآیید؛ چون لازمه‌ی محبّت به معنای واقعی‌اش، فانی شدن مُحِبّ در محبوب است. دیده شده است کسی که کسی را دوست می‌دارد آنچنان مجذوب او می‌شود که به طور ناخودآگاه، مثل او راه می‌رود و مثل او حرف می‌زند و مثل او لباس می پوشد و می‌نشیند و برمی‌خیزد. در تمام حرکات و سَکَناتش به رنگ او در می‌آید.

یاری مولا منوط به رعایت تقوا

این امام و مولای محبوب ما، امیرالمؤمنین (ع)  است که می‌گوید:

(...ألا وَ إِنَّ لِکُلِّ مَأمُومٍ إِمَاماً یَقْتَدِی بِهِ وَ یَسْتَضِی‏ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ...)(نهج البلاغه‌ی فیض، نامه‌ی 45 )

«توجّه؛ که هر مأمومی امامی دارد و از او پیروی می‌کند و از نور دانش او روشنی می‌طلبد.»

آنگاه می‌فرماید:(... أعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ ...)؛

«کمکم کنید تا بتوانم به شفاعت شما برخیزم و به مقصد نهاییتان برسانم، با ورع و پرهیزکار باشید.»

پاکدامن و پاک چشم و پاک زبان باشید، در دینتان محکم و قرص و استوار باشید تا من بتوانم شما را شفاعت کنم! من نمی‌توانم هر آدم ناپاک و بی‌تقوایی را بهشتی کنم. ما می‌گوییم: آقا تعارف کرده، او خودش همه کاره است!! عجیب است. او خودش می‌گوید: (اَعینُونى)؛ «کمکم کنید» تقویََ و عفاف از خود نشان بدهید تا زمینه‌ی کار من فراهم گردد.

خدا هم می‌گوید:

... إنْ تَنْصُرُوا اللهَ یَنْصُرْکُمْ ... (سوره‌ی محمد، آیه‌ی 7 .)

اگر می‌خواهید من شما را یاری کنم باید دین من را یاری کنید. شما که تخریب دین می‌کنید؛ چه توقّع یاری از من دارید! می‌گوییم: ما اسلام داریم؛ ما دین داریم؛ اگر تمام دنیا هم علیه ما برخیزند ما پیروزیم! می‌گوییم: ثَبِّتِ الْعَرْشَ ، ثُمَّ انْقُشْ؛ شما اوّل اسلام و دین و احکام خدا را در سیمای زندگی بالعیان نشان بدهید، آنگاه با دلگرمی تمام بگویید: اسلام و ایمان داریم و چه غم داریم!

خدا می‌گوید: اگر یاری دین من کردید، من هم یار و یاور شما خواهم بود. علیّ امیر (ع)  می‌گوید:

(... أعِینُونِی بِوَرَعٍ وَ اجْتِهَادٍ وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ ...)؛

«با ورع و عفت و سداد و تقوی کمکم کنید.»

تا من هم به کمک شما بشتابم و شما را به سعادت ابدی برسانم! تا اذن خدا نباشد که ما قادر بر شفاعت نخواهیم بود؛ چنانکه خودش فرموده:

 ... مَنْ ذَا الَّذِی یَشْفَعُ عِنْدَهُ إلاّ بِإذْنِهِ...

(سوره‌ی بقره، آیه‌ی 255)

اذن خدا همین است که تشریع شریعت کرده و دستور تدیّن و تخلّق به اخلاق فاضله و اتبّاع و پیروی از اولیای خود داده است وگرنه گوشه‌ای بنشینیم و ذکر فضایل و مصایب بکنیم و بهشتی بشویم؛ این که دین نیست و قابل عرضه‌ی به دنیا نیست!

سفارش اولیای دین، ترقّی و تعالی است

هر چه درباره‌ی اولیای خدا گفته‌اند برای «شدن» گفته‌اند، نه برای «شنیدن». ما چون «شنیدن» را هدف گیری کرده‌ایم نه «شدن» را، وقتی مکرّر شنیدیم، مطالب برای ما کهنه می‌شود! امّا اگر هدف «شدن» باشد چون هنوز نشده‌ایم، هرچه مکرّر بشنویم، می‌بینیم باز تازه است. مریض تا خوب نشده است، طبیب روی نسخه می‌نویسد: تکرار شود؛ یعنی، تا خوب نشدی این نسخه برایت تازگی دارد و باید به آن عمل کنی. وقتی خوب شد؛ دیگر آن نسخه برایش کهنه است و تکرارش بی‌ثمر.

ما باید باورمان بشود، بیمارانی هستیم که با گرفتن نسخه‌های مکرّر هنوز خوب نشده‌ایم و احتیاج به همان نسخه‌های مکرّر داریم. هرچه داستان «ابوعقیل انصاری» و «شطیطه‌ی نیشابوری» را بشنویم، باز باید در آن بیندیشیم و از محرومیت خود بنالیم و اشک حسرت بریزیم که با این عمر بر باد رفته‌ام چه کنم؟! منتهیََ چون منظور ما در این مجالس، تنها «شنیدن» است، لذا دو بار که شنیدیم خسته می‌شویم و اعتنایی نمی‌کنیم.

آدم شدن چه مشکل؟!

از ما خواسته‌اند این طور بشویم نه این که تنها قصه‌اش را بشنویم. کار ما گفتن است و شنیدن! گوینده دلش خوش است که مثلاً حرفهای خوب می‌زند. گاهی با خودم فکر می‌کنم متجاوز از 50 سال است از این حرفها می‌زنم، چه شد؟! چه طرفی بستیم (طَرْف بستن: سود بردن، نتیجه گرفتن.)؟! از بس که مردم از ما حرف های مکرّر شنیدند، خسته شدند؛ آخر که چه؟!

عمرت به سر آمد و بســامان نشدی

دردت به لب آمد و به درمـان نشدی

قاضی و خـطیب و پارسـا و مفــتی

این جمله شدی ولی مسلمان نشدی

آقا؛ شما که هستید؟ من تاجرم؛ من بقّال و عطّارم؛ من دکتر، مهندس، پرفسور و فیلسوفم؛ من حجهْْ الاسلام والمسلمین ام؛ من آیت الله ام، بلکه عُظْمایم!! پس انسان کجاست؟! آدم کجاست؟!

دی، شیـخ با چراغ، همی گشـت گردِ شهر

کـز دیو و دَد مَلُولم و انسانم آرزوســت

گفتـم که یافـت می‌نشـود، جسته ایـم ما

گفت آنکه یافت می نشود آنم آرزوست

من دنبال همان «آدم» می‌گردم! دکتر و فیلسوف و حجهْْ الاسلام و آیهْْ الله فراوان است. می‌گویند: در محضر مرحوم آیت الله العظمیََ، آقای حاج شیخ عبدالکریم حائری‌، مؤسّس حوزه‌ی علمیّه ی قم، این سخن به میان آمد:

ملّا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل!

ایشان فرمودند: به نظر من،

ملّا شدن چه مشکل، آدم شدن محال است!!

از کسی پرسیدند: در میان زنان عالم، کدام زن از همه خوشبخت تر بوده است؟ گفت: حضرت حوّا. گفتند: چرا؟! گفت: چون شوهرش، آدم بود!

گیرم که نُحـاس را تو زر کردی      زر کن مس خویشتن اگر مردی

( نُحاس: مِس.)

کسانی هستند که کیمیاگرند؛ مس را تبدیل به طلا می‌کنند؛ کار بزرگی است. امّا چه فایده‌ای دارد؟! تمام این دیوارها را طلا کنند، چه نفعی به جوهر ذات آدمی خواهد داشت؟! اگر مردی، مس وجود خودت را طلا کن! جمادات را طلا کردن چه فایده‌ای دارد؟ خود را طلا کن! وقتی از این عالَم رفتی، همه‌ی  این طلاها از دستت می‌رود، تو می‌مانی و خودت! اگر خودت طلا رفتی، خوشا به حالت.

اعمال آلوده از قلب آلوده

فرمود:

( یَا عیسَی قُلْ لَهُمْ [اَیْ لِظَلَمَةِ بَنى اِسرَائیلَ] قَلِّموُا اَظْفَارَکُمْ مِنْ کَسْبِ الْحَرَامِ)؛

«ای عیسی؛ به ستمگران بنی اسرائیل بگو: چنگال خود را از کسب حرام برگیرید، [کسب و کارتان را از آلودگی به حرام بازدارید].»

(وَ اَصِمّوُا اَسْمَاعَکُمْ مِنْ ذِکْرِ الْخَنَی

«گوشهایتان را از شنیدن گفتار و صدای نامرضیّ خدا ببندید.»

جانتان آلوده می‌شود؛ کسب حرام شما را بدبخت و سیاه روزگار می‌کند؛ شنیدن سخنان و صداهای نامرضیّ خدا و دیدن فیلمهای مهیّج شما را به بدبختی می‌کشاند؛ زندگی که همین چند لحظه خوش بودن نیست؛ زندگی ما دنباله دارد!!

( وَاقْبِلوُا عَلَیَّ بِقُلُوبِکُمْ

(تحف العقول، مناجاهْْ الله جل ثناؤه لعیسى ابن مریم)

« [قلبتان را پاک کنید و] با قلب پاک به سمت من بیایید.»

آلوده نباشید؛ نماز هم که می‌خوانید با قلب آلوده می‌خوانید! روزه هم می‌گیرید با قلب آلوده می‌گیرید! مکّه هم می‌روید آلوده می‌روید! قلبها را پاک کنید.

(... اِنّی لَسْتُ اُریدُ صُوَرَکُمْ)؛

«من که صورت ظاهر شما را نمی‌خواهم.»

دل پاک از شما می‌خواهم؛ مظهر دل پاک نیز عمل پاک است!! اگر دیدید عمل پاک دارید، بدانید دل پاک دارید.


برگرفته از جزوات صفیر هدایت استاد ضیاآبادی(شماره 26)

تنظیم برای تبیان حسن رضایی