تبیان، دستیار زندگی
گفتگو با مجید شاه حسینی درباره رویکرد آخرالزمانی هالیوود
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گفتگویی درباره رویکردهای آخرالزمانی سینما

مجید شاه حسینى، تقریباً بیست سال است که به حوزه هنر و سینما رو آورده و در همین زمینه در دانشکده‏هاى مختلف به تدریس پرداخته است. در این سالها او در زمینه فیلمنامه‏نویسى، تحلیل محتواى فیلم، تاریخ سینما و نگاه معنایى به حوزه فیلم و سینما تلاشهاى ارزشمندى انجام داده است. از او مقالات مختلفى در نشریه‏هاى سوره، نیستان، نگارستان و ... به چاپ رسیده و کتابهایى نیز در زمینه‏هاى یاد شده از او منتشر شده است.آنچه در پى خواهد آمد حاصل گفت‏وگوى مفصل موعود با مجید شاه حسینى در زمینه سینما و آخرالزمان است که امید است مورد توجه شما خوانندگان عزیز واقع شود.

- لطفاً قبل از هر چیز تصویرى از سینماى غرب (بویژه هالیوود) و جهت‏گیرى عمده آن بفرمایید.

مجید شاه حسینی

هالیوود در واقع یک نام استعارى و نمادین است که براى مدیریت امپراتورى تصویرى غرب انتخاب شده، والاّ در زمانى که من و شما هستیم بیشتر یک شهرک توریستى است در حومه شهر لوس‏آنجلس آمریکا و طبیعتاً نمى‏خواهیم در مورد هالیوود فیزیکى صحبت کنیم؛ چون الآن یکى دو دهه‏اى است که اصلاً عمر کمپانیهاى عظیم به یک معنا به سر آمده است؛ اگر چه کمپانیها وجود دارند، ولى در واقع نظام تصویرى آمریکا دیگر کمپانى محور نیست و کمپانیهاى کوچک‏تر و فرعى‏ترى سر برداشته‏اند که به مراتب مؤثرتر و موذیانه‏تر از کمپانیهاى بزرگ عمل مى‏کنند و کمپانیهاى اقمارى، خرده تراستها، و شرکتهاى کوچکى در گوشه و کنار کار خودشان را پیش مى‏برند و اتفاقاً در حوزه بحث ما - یعنى آخرالزمان و آنچه که با بضاعت من تقدیمتان مى‏شود - خیلى‏هایش به حوزه کار همین خرده تراستها و کمپانیهاى کوچک برمى‏گردد و فقط یک دفتر جمع و جور فنى، تکنولوژى، تصویرى، با امکانات البته فوق‏العاده بالا که الان دارند در سطح جهانى موج‏سازى مى‏کنند. مثلاً امروز نقش دریم ورکس و کارهایى که آقاى اسپیلبرگ در آن انجام مى‏دهد یا شرکت معروف جرج لوکاس  و کارى که او دارد انجام مى‏دهد شاید به مراتب تأثیر گذارتر از کارهایى است که پارامونت یا متروگولدن مایر و دیگران تولید مى‏کنند. البته سخنان من به این معنى نیست که کمپانیهاى بزرگ امروز نابود شده‏اند یا نیستند یا مثلاً از قبل بهتر شده‏اند یا از خباثت آنها کاسته شده؛ بلکه به این معناست که سیستم تصویرى آمریکا دیگر به آن صورت کمپانى محور نیست که همه چیز زیر سقف چند کمپانى اتفاق بیفتد و این پدیده، تحلیل ما را آسان کند. یعنى اگر ما این کمپانیها و محصولاتشان را بشناسیم و در واقع به ماهیت هالیوود پى برده باشیم؛ آن نگاه کلاسیک را به هالیوود فیزیکى نخواهیم داشت. منظور ما از هالیوود نظام مدیریتى حاکم بر پروژه‏هاى تصویرى آمریکا به نحو اخص و مغرب زمین به نحو اعمّ و آن اتاق فکرى است که تعیین مى‏کند کدام سوژه‏ها و کدام مفاهیم دستمایه کار تصویرى قرار بگیرد. هالیوود فیزیکى تاریخچه خودش را دارد که خیلى به بحث ما مربوط نمى‏شود؛ چه شد که ایجاد شد؟ رقیبان اروپایى‏اش، چه کمپانیهایى و چه مراکز و شهرک‏هاى سینمایى بودند؟ چه شد که هالیوود آنها را تقریباً از دور رقابت خارج کرد و تمام نیروهاى کیفى و فنى و هنرى سایر شهرک‏هاى سینمایى کشورهاى اروپایى را جذب خود نموده و چگونه هالیوود از آغاز در ترویج سیاستهاى دولت ظاهرى آمریکا و همچنین دولت پنهان آمریکا (سیاستمداران صهیونیست) این همه سال عمل کرده است؟ اینها قابل بحث است ولى مشخصاً به موضوع بحث ما مربوط نمى‏شود. در همین حد مى‏خواهیم هالیوود مورد بحث خودمان را تعریف کنیم.

وقتى که چنین نسبت ویژه‏اى بین فیلم و بیننده برقرار مى‏شود آیا خلاف عقل نیست که سیاستمداران مغرب زمینى از چنین پتانسیل عظیمى استفاده نکنند. اگر نکنند در عقل آنها باید شک کرد

- رویکرد سینماى غرب به مضامینى چون »آخرالزمان، دجال، ظهور مسیح، جنگ نهایى و امثالهم« را چگونه ارزیابى مى‏کنید؟

سینما و آخرالزمان
رویکرد هالیوود به بحث آخرالزمان مثل دیگر رویکردهایش ناظر به فکر، برنامه‏ریزى و اندیشه قبلى است. هالیوود صرفاً از این جهت که آخرالزمان سوژه ناب، بدیع، جذاب و تماشاگرپسندى است سراغ آخرالزمان نرفته است گیریم که جذابیت در همه مؤلفه‏هاى تصویرى هالیوود به عنوان یک اصل رعایت مى‏شود ولى اقبال هالیوود به آخرالزمان صرف جذاب بودن این سوژه نبوده و مقاصد کاملاً جدى و نهفته‏اى در این رویکرد وجود داشته است. اصولاً آخرالزمان و پایان دنیا و باور این پدیده، مبنى بر یک کهن‏الگوى مشترک بشرى است که در ضمیر ناخودآگاه ابناى بشر نهادینه شده است. چگونه مى‏توانیم بپذیریم که این دنیا همینطور پیش برود و به پایان نرسد و اصولاً ضمیر ناخودگاه ما و منطق میتولوژیک9 ما این را نمى‏پذیرد که دنیا بدون پایان باشد. به همین دلیل براى این پایان دوست داریم که تصویر ارائه کنیم. قرائتهاى مختلفى را در حوزه هنر، ادبیات و کتب دینى نسبت به آخرالزمان براى ما ترسیم کرده‏اند و در اساطیر ملل متعدد هم نقاط مشترکى که مى‏توانیم بیابیم چند تا بیشتر نیست. یکى از آن چند تا، آغاز آفرینش و پایان عمر دنیاست. قصه‏اى که تقریباً در اکثر قریب به اتفاق اساطیر ملل یافت مى‏شود و همین نشان مى‏دهد که ما ناگزیریم به آخرالزمان به عنوان یک سوژه مستتر در ضمیر ناخودآگاه، جمعى بشر بپردازیم. خصوصاً که اگر براى مخاطب بار محتوایى و معنایى و سیاسى هم داشته باشد و هالیوود در واقع با این رویکرد به سراغ آخرالزمان رفته است. چون اولاً پدیده‏اى جذاب است. آنچه که نیامده و پیشگویى مى‏شود همیشه براى انسان جذاب است. دیگر اینکه روایتهاى متعدد و متفاوتى نسبت به این پدیده مى‏توانست اتخاذ کند و این تعدد روایتها باعث مى‏شد آن افکارى که اتاق فکر هالیوود تولید کرده بود خیلى راحت و از طرق متفاوت به مخاطب منتقل شود. به نوعى موضوع آخرالزمان این پتانسیل را داشت که دستمایه اتاق فکر هالیوود قرار بگیرد و در جهت ترویج غیر مستقیم مفاهیمى که به گونه‏اى صهیونیزم بین‏الملل پى‏جوى آن بود به کار رود. از همان آغاز، یهودیان به دلیل نفوذى که در هالیوود داشتند توانستند بسیارى از آموزه‏هاى توراتى را به فیلمهاى هالیوودى تسرّى دهند. اصولاً نگاه آخرالزمانى در هالیوود انواعى دارد که در نگره دینى عمدتاً توراتى است؛ بنابراین ما انواع آخرالزمان را در محصولات تصویرى هالیوود داریم. در »آخرالزمان دینى« ما در واقع نگره توراتى را مى‏بینیم و کاملاً نشان مى‏دهد که لااقل در آنجایى که شیوه روایت نگاه مستقیم به گونه دینى باشد ما آخرالزمان را با قرائت تورات خواهیم داشت.

 

- این رویکرد متأثر از چه آموزه‏هایى است، یهودى، مسیحى، صهیونیستى الحادى و یا...؟

در کتاب مقدس مسیحیان هم پیشگوییهاى آخرالزمانى دیده مى‏شوند. آنها هم پیشگوییهاى مفصلى دارند؛ مثلاً در فراز آخر کتاب مقدس انجیل، (فصل مکاشفات یوحنّا) پیشگوییهاى آخرالزّمانى را مى‏بینیم که به زبان نماد و استعاره بیان شده‏اند ولى در آثار هالیوود عامدانه رویکرد توراتى‏نسبت به آخرالزمان به‏کار مى‏رود. اگر چه شباهتهایى هم بین آخرالزمان تورات و انجیل هست ولى به هر حال انگار قرار بوده است قرائت یهودى در نگره دینى هالیوود رعایت شود. همچنین نگاه به شیطان، نگاه به فرشته‏ها، نگاه به بهشت و دوزخ در سینماى هالیوود باز به گونه‏اى توراتى است. حاصل آن که اصولاً وقتى هالیوود به سمت قرائت و روایت دینى مى‏رود عمدتاً از تورات تأثیر مى‏پذیرد.

اینکه سینما صرفاً هنر است و حدیث نفس شخص هنرمند است اصلاً این حرفها نیست اصلاً سینما را اینجور نباید دید و کلاً این نوع نگاه را تکفیر مى‏کنند

- غرب با طرح این مباحث چه اهدافى را دنبال مى‏کند؟

قطعاً این کار بى‏هدف انجام نمى‏شود و این خام‏طبعى و خام‏اندیشى است که تصور کنیم هالیوود صرفاً به دلیل جذابیت این سوژه به موضوع آخرالزمان پرداخته است. ببینید من این را در فضاهاى دانشگاهى و خدمت دوستان دانشجو به کرّات گفته‏ام، نسبتى که بشر با سینما برقرار مى‏کند (در حین تماشاى یک فیلم) نسبت بسیار پیچیده‏اى است. انسان عاقلِ بالغِ اندیشه‏ورز، دقایقى از عمرش را تصمیم مى‏گیرد که فکر نکند و به خود دروغ بگوید و زمانى در حدود دو ساعت را در مقابل یک پرده عریض بنشیند و فکر خود را از هر آنچه در دنیاى بیرون است جدا کند و به پرده روبرو چشم بدوزد و به خود بباوراند که این ترکیب نور و سایه و رنگ که در مقابل چشمهاى اوست عین واقعیت است و به خود بباوراند انسانها و بازیگرانى که در فیلم ایفاى نقش مى‏کنند، اگر چه آنها را مى‏شناسد و اسم حقیقى و حتى زندگى‏نامه و شجره‏نامه‏شان را مى‏داند، همان اشخاص اعتبارى هستند که در فیلم ادعا مى‏شود و همین نسبتهایى را که فیلم ادعا مى‏کند بین آنها برقرار است و تا پایان فیلم به ضمیر خودآگاه خودش بگوید تو خاموش باش، حرفى نزن، دخالتى نکن و همین‏طور بر مبناى منطق ضمیر ناخودآگاه بنشیند و فیلمى را ببیند و در عالم مجازى آن غوطه‏ور شود و گاهى اوقات براساس جنس و حس و حالت، مخاطب موردنظر به چنان حالتى از همزاد پندارى برسد که پاى فیلم گریه کند یا به شدت متأثر شود و از فیلم تأثیر بپذیرد. این نسبت ویژه میان فیلم و مخاطب بسیار عجیب است. شما وقتى کتاب مى‏خوانید اینگونه ارتباط برقرار نمى‏کنید؛ یعنى در هر سطر کتاب مى‏توانید از خود بپرسید که من با عقاید نویسنده موافق یا مخالفم. اما نسبتى که سینما با بیننده برقرار مى‏کند، نسبتى یک سویه و دیکتاتوروار است. سینما مخاطب خود را هیپنوتیزم مى‏کند و ما خود خواسته هیپنوتیزم مى‏شویم.

! زمانى ما بحثى با دوستان دانشجو داشتیم به نام »سینما و دموکراسى« و پیش‏درآمد آن این‏که نسبت سینما با مخاطب اصلاً دموکراتیک نیست. کاملاً یک جهته، یک سویه و غیر دموکراتیک است. سینما آنچه اراده کند القا مى‏کند و بیننده هم این تأثیر را مى‏پذیرد و قبول مى‏کند، مگر بینندگان خیلى خاص که موضوع بحث ما نیستند. بنابراین ما باید بدانیم که این پتانسیل را نمى‏توان نادیده گرفت. خیلى طبیعى است هر فیلمسازى که فکرى، اندیشه‏اى، قصدى، غرضى یا حتى توطئه‏اى در ذهن دارد منطقاً باید از این پتانسیل استفاده کند و اگر نکند باید در فهم او شک کرد. بدیهى است که از این ظرفیت استفاده مى‏کند خصوصاً در شرایطى که تمام لوازم این صنعت را در اختیار داشته باشد. پس طبیعى است که آنها از این ظرفیت استفاده مى‏کنند و این اصلاً چیز غریبى نیست.

- اهداف هالیوود از توجه ویژه به بحث آخرالزمان چیست؟

عرض شود که مقدمه را گفتیم که کاملاً سینما از آن روزى که ایجاد شد سیاسى بود و باید مى‏بود و این پتانسیل چیزى نبود که بتوان آن را ندیده گرفت. این را اگر بپذیریم چون بعضى‏ها اصلاً اصل این قضیه را نمى‏پذیرند، الف را نمى‏گویند که تا »یا« را نگویند! و اینکه سینما صرفاً هنر است و حدیث نفس شخص هنرمند است. اصلاً این حرفها نیست. اصلاً سینما را اینجور نباید دید و کلاً این نوع نگاه را تکفیر مى‏کنند. من این مقدمه را گفتم که این نگاه را به رسمیت بشناسیم و اینکه سیاسى ندیدن سینما خلاف عقل است. حالا چه اهدافى را دنبال مى‏کنند؟ طبیعتاً اهدافى که نظام استکبارى غرب دنبال مى‏کند در سینماى او نیز منعکس مى‏شود؛ یعنى در آن نظام دیوان سالارى که ما مى‏شناسیم و نظامى که همه چیز حتى دین را در خدمت مطامع و منافع کلى آن نظام تعریف و تفسیر مى‏کند، طبیعتاً سینما هم خالى از این معنى و خارج از این قاعده نخواهد بود. لذا موظف است همان اهداف را دنبال کند. فرهنگ غرب در ذات خود کاملاً مهاجم و سلطه‏گر است و سینما هم در همین راستا تعریف مى‏شود. فرهنگ غرب در عین اینکه بیش از همه بر طینت لیبرال - دموکراسى مى‏تند و به آن مى‏بالد، به شدت در ذات خود مهاجم است. فرهنگ غرب رقیب را برنمى‏تابد و اصولاً فلسفه‏اى که بعد از رنسانس در مغرب زمین شکل گرفت و (به زعم خودشان) به عصر روشنگرى معروف شد و فلاسفه آن یکى در پى دیگرى آمدند و اصولى را عرضه داشتند؛ در واقع حاصل یک جهان‏بینى و فرهنگ یک‏سویه و ذاتاً مهاجمى بود که رقیب را تحمل نمى‏کرد. هیچ از خود پرسیده‏ایم: چرا اصول و قواعد متعارف مغرب زمین این همه تمامیت گراست؟ نظام جهانى حقوق بشر، اعلامیه‏هاى جهانى...؟ قواعد جهانى، قوانین جهانى، جامعه جهانى، دهکده جهانى، چون این نظام نمى‏تواند رقیب یا تالى‏تلو دیگرى را تحمل کند. طبیعتاً در همه امور نگاهى یکسویه و تمامیت خواهانه دارد و سینما نیز باید مطابق این قواعد و داخل این ارکستر بنوازد. پس طبیعتاً همان اهداف را دنبال مى‏کند و در ذات خود مهاجم است، ذاتاً تمامیت گراست، و تمامى ارزشها و ضد ارزشهاى اعتبارى و جعلى خود را در خدمت مطامع و منافع غرب سالاران تعریف مى‏کند. سینما تمام مقولات: فکرى، حسى، عاطفى و تاریخى و... را در این راستا مى‏نگرد. از نگاهى دیگر، سینما ضمن اینکه تجارت بسیار سودمندى است هر زمانى ممکن است فیلمهایى ساخته شوند که تجارى نیستند و فروش اندکى دارند ولى اندیشه و هدفمندى مستتر در آن باعث شده آن فیلم تولید بشود. بنابراین به نظر مى‏رسد که اهداف هالیوود چندان از غایات نظام غرب دور نیستند، هدف همان است: کندن بشر از آسمان و وابسته کردن او به زمین، زمینى کردن بشر به نوعى، تصویرى کردن بشر و او را از باطن امور به ظاهر امور درآوردن، انسان درونگرا را به برونگرا تبدیل کردن، انسان معطوف به فطرت را به عقل جزوى و جزئى مشغول داشتن، انسان ارزشگرا را به انسان مادیگرا تبدیل کردن، انسان معنوى را به موجودى مادى تبدیل کردن، تفسیر مادى ارائه دادن از حوزه‏هاى ارزشى و همه این پروسه »زمینى شدن انسان« را به نوعى مدیریت کردن. اگر، همه آنچه گفتیم در فرهنگ و فلسفه مغرب زمین ریشه دارد، طبیعتاً در سینماى آن سامان هم لحاظ شده است؛ یعنى مشغول کردن انسان به اصول بسیار ساده و پیش پا افتاده اصالت منفعت و اصالت لذت و تربیت آوردن مخاطب بر این اساس و اینکه این لذت گاهى از طریق خشم، زمانى از طریق شهوت، وقتى از طریق وهم و گاهى هم از طریق ترس قابل تأمین است. پس فرهنگ اصالت لذت اقتضا مى‏کند که سینما به همه این حوزه‏ها بپردازد و سینما هم در همان راستا طبیعتاً اهداف فرهنگ مهاجم سکولار زمینى انسان غربى را دنبال مى‏کند.

- موضوع پیشگوییها درباره حوادث آینده، جایگاه ویژه‏اى در این سینما و فیلمسازى دارد آیا تعریف، حد و مرز، هدف ویژه و یا استراتژى معینى را از این امر مى‏توان سراغ گرفت؟

براى انسان امروز پردیکشن  یا پیشگویى از حوزه‏هاى بسیار جذاب و جالب توجه است. انسان امروز آنچنان مادى، فلکزده و زمینى است که به‏گونه‏اى براى موضوعات فرازمینى دلش تنگ شده است و بیش از همیشه مى‏خواهد بداند فرجام این دنیا چیست. مثلاً انسانى که از فرط بى‏هویتى به نهیلیسم روى آورده و یک جور پوچ‏گرایى پیشه کرده کاملاً در مورد آغاز و فرجام امور مى‏تواند دچار شک و تردید شود. چنین انسانى طبعاً باید نوعى قرائت فلسفى ویژه خود را ارائه کند و طبیعتاً آخرالزمان از آن حوزه‏هایى است که قویاً مى‏تواند قرائت هدفمندى از زندگى عرضه دارد و اینکه دنیا فرجامى دارد و آن فرجام قواعد و اصول خاص خود را مى‏طلبد و این یعنى یکجور معنى بخشیدن به زندگى بى‏هویت انسان امروز. این نشان مى‏دهد که توجه به مقوله آخرالزمان (غیر از کهن الگو بودن آن در ضمیر ناخودآگاه انسان) دلایل دیگرى هم مى‏تواند داشته باشد و اینکه اصولاً جذابیت مستتر در این سوژه هم مؤید این مطلب است که راویان هالیوود در کنار مجموعه‏اى از مباحث به بحث آخرالزمان نیز بپردازند و طبعاً انسان دوست دارد بداند این دنیا نهایتاً به کجا مى‏رسد و نقطه پایان این دنیا کجاست. البته از این حسّ کنجکاوى مى‏توان سوء استفاده نیز کرد و انواع قرائتهاى عجیب و غریب را در خصوص آخرالزمان به خورد انسان امروز داد.


تنظیم برای تبیان: محمد نبوی