صبح بی تو رنگ بعد از ظهر دارد
صبـحِ بـی تـو، رنـگ بـعد از ظهر یک آدینه دارد |
بی تـو حتـی مهـربـانی حـالتـی از کـینـه دارد |
بی تو میگویند: تعطیل است کارِ عشق بازی |
عشق، امـا کـی خـبـر از شـنـبه و آدینه دارد |
جُـغـد، بـر ویـرانه میخـواند بـه انـکارِ تـو امــا |
خــاک ایـن ویـرانـهها، بویی از آن ویرانه دارد |
خـواستــم از رنـجـشِ دوری بگویم، یـادم آمد |
عـشق بـا آزار، خـویـشـاونـدی دیـریـنه دارد |
رویِ آنــم نـیـسـت تـا در آرزو، دستی بـرآرم |
ای خوش آن دستی که رنگِ آبرو از پینه دارد |
در هـوای عـشقِ تـو پر می زند با بی قراری |
آن کبوترْ چاهیِ زخمی که او در سیـنـه دارد |
نـاگـهان قـفـلِ بـزرگ تـیــرگی را میگـشاید |
آن کـه در دسـتـش کلید شهـر پـر آیینه دارد |
سروده: دکتر قیصر امین پور
تنظیم: گروه دین و اندیشه