تبیان، دستیار زندگی
اذیتم‌ می‌كند این‌ هزار پا كه‌ در گوشم‌ دارد پاهایش‌ را می‌شمارد اذیتم‌ می‌كند این‌ دریا كه‌ سرشارم‌ از خروش‌ عاشقانه‌ و می‌دانم‌ در گوش‌ همه‌ی‌ ماهی‌ها آب‌ رفته‌ است‌ اذیتم‌ می‌كند اذیتم‌ می‌كند این‌ زخم‌ این‌ چشمه‌ی‌ سیاه‌ ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

شعری از علی محمد مودب


اذیتم‌ می‌كند این‌ هزار پا

كه‌ در گوشم‌

دارد پاهایش‌ را می‌شمارد

اذیتم‌ می‌كند این‌ دریا

كه‌ سرشارم‌ از خروش‌ عاشقانه‌ و می‌دانم‌

در گوش‌ همه‌ی‌ ماهی‌ها

آب‌ رفته‌ است‌

اذیتم‌ می‌كند

اذیتم‌ می‌كند

این‌ زخم‌

این‌ چشمه‌ی‌ سیاه‌ سرد

كه‌ مدام‌ می‌جوشد و پغله‌ می‌زند

از جگر آتش‌ گرفته‌ كوهی‌

كه‌ لب‌ وا نمی‌كنم‌ به‌ شكایت‌

تا فریاد ناگوار فرهاد

دهان‌های‌ آب‌ افتاده‌ در «قصر شیرین‌» را

تلخ‌ نكند

پی‌ خوبان‌ گرفته‌ صاحب‌ مرده‌

ولی‌ اذیتم‌ می‌كند

این‌ سگ‌ كه‌ مثل‌ خیال‌ تو

راه‌ افتاده‌ دنبال‌ من‌

ــ توی‌ خیابان‌های‌ پایتخت‌

از میان‌ این‌ همه‌ آدم‌

هی‌ پاچه‌ی‌ مرا می‌گیرد

نه‌ آدم‌ بشو نیست‌ این‌ آدم‌

كه‌ سرش‌ شكل‌ زمین‌ است‌

مثل‌ زمین‌ می‌چرخد

با آسیاب‌های‌ برقی‌ می‌چرخد

با دامن‌ رقاصه‌ها می‌چرخد

روی‌ شاخ‌ كله‌ گنده‌ها می‌چرخد

روی‌ شاخ‌ گاو می‌چرخد زمین‌

می‌چرخد و می‌چرخاند زنان‌ را

سكه‌ها را و گلوله‌ها را

و مرا با زنان‌ و

سكه‌ها و گلوله‌ها

زمین‌ شكل‌ سر من‌ است‌

با پوشش‌ تنك‌ قطب‌ شمالش‌

با گدازه‌های‌ نهفته‌اش‌ در مغز

با دریاهای‌ روان‌ بر گونه‌هایش‌

با عاشقانه‌های‌ یخ‌ بسته‌ در چانه‌اش‌

من‌ خوابم‌ می‌برد در ترمینال‌ اصفهان‌

زمین‌ می‌چرخد

زمین‌ خوابش‌ می‌برد در ترمینال‌ قم‌

من‌ می‌چرخم‌

زمین‌ در بم‌ می‌لرزد

من‌ در تهران‌

مثل‌ دل‌ من‌ سفر می‌كند زمین‌

و عاشق‌ می‌شود

به‌ ابری‌ كه‌ نمی‌داند

زخمی‌ است‌ بر گونه‌ آسمان‌

مثل‌ دل‌ من‌ عاشق‌ می‌شود زمین‌

و می‌لرزد

می‌لرزد و شعری‌ تازه‌ سر می‌كوبد

به‌ دیواره‌های‌ سرم‌

دست‌ به‌ سینه‌ بایستید آقایان‌!

بزرگ‌ترین‌ شاعر جهان‌ اینجاست‌

اینجایم‌ همچون‌ آیینه‌ خشمگین‌

برای‌ همه‌ لحظه‌های‌ مردمانم‌

نخندید به‌ پرمدعایی‌ من‌!

یاد گرفته‌ام‌ ادعا كنم‌ تا بزرگ‌ شوم‌

این‌ جا این‌ جوری‌ بزرگ‌ می‌شوند

زخم‌ها

هر انسانی‌ زخمی‌ است‌

هر خانه‌ای‌ زخمی‌

و هر شهری‌ زخمی‌

و زمین‌ مثل‌ من‌ زخمی‌

و زمین‌ مثل‌ من‌ عاشق‌ است‌

می‌گردم‌، می‌گردد

می‌لرزم‌، می‌لرزد

به‌ دنبال‌ طبیبی‌ دیگر

طبیبی‌ دیگر

كه‌ بتواند بنویسد:

«هر روز یك‌ مرتبه‌ عاشورا»

علی‌محمد مودب‌