تبیان، دستیار زندگی
هیچ کس در این تردیدی ندارد که خداوند در سرشت سعدی جوهر شاعری را در حدّ نهایی آن به ودیعت نهاده بوده است. و هیچ کس در این تردیدی ندارد که سعدی در جانب اکتسابی هنر شعر نیز بر مجموعه میراث بزرگان ادب فارسی و عربی اشرافی شگرف داشته است. ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

سعدی در سلاسل جوانمردان

بخش اول :

سعدی

هیچ کس در این تردیدی ندارد که خداوند در سرشت سعدی جوهر شاعری را در حدّ نهایی آن به ودیعت نهاده بوده است. و هیچ کس در این تردیدی ندارد که سعدی در جانب اکتسابی هنر شعر نیز بر مجموعه میراث بزرگان ادب فارسی و عربی اشرافی شگرف داشته است. هیچ کس در این امر نیز نمی تواند تردید کند که سعدی بر تمام معارف اسلامی از فقه و کلام و حدیث و تفسیر و تصوّف و تاریخ و دیگر شاخه های این فرهنگ، وقوف کامل داشته است. با این همه اگر محبوبیّت و سلطنت هنری او را در طول این هشت قرن، حاصل این امتیازات او بدانیم، به تمامی حقیقت اشاره نکرده ایم؛ زیرا یک نکته برجسته را از یاد برده ایم و آن این است که در هنر سعدی چیزی وجود دارد که دیگر بزرگان ما از آن کمتر بهره داشته اند و آن آزمونگری و تجربه گرایی سعدی است در آفاق پهناور حیات و ساحت های مختلف زندگی اجتماعی و فردی؛ همان چیزی که او خود از آن به «معاملت داشتن» تعبیر می کند. او از سفرهای گوناگون خود و دیدارهای متنوع و تن به پیشه های مختلف دادن خویش در مطاوی گلستان و بوستان و دیگر آثارش، پیوسته ما را آگاه کرده است و من در این لحظه می خواهم به یکی از گوشه های پوشیده مانده تجارب و معاملات گوناگون او در آفاق حیات اشاره کنم. آن چه از حافظه در این لحظه می توانم بنویسم این است که سعدی یکی از ستایشگران آیین جوانمردی است، به ابیاتی از این دست بنگرید:

جوانمرد اگر راست خواهی ولی ست / کرم پیشه شاه مردان علی ست (بوستان، ص 83)

یا :

جوانمردی و لطف است آدمیت / همین نقش هیولانی مپندار (گلستان، ص 149)

یا :

علم آدمیّت است و جوانمردی و ادب / ور نی ددی به صورت انسان مصوّری (دیوان سعدی، ص 754)

که بالاترین حدّ انسانیت را، در این گونه ابیات، به جوانمردان نسبت می دهد و خود تصریح دارد که آخرین حدّ سیر روحانی اش، پس از آن همه تحصیل در مدارس علوم اسلامی از قبیل نظامیه بغداد، پیوستن به جوانمردان بوده است:

نشستم با جوانمردان فلاش / بشستم هر چه خواندم بر ادیبان (دیوان سعدی، ص 575)

و بهترین قهرمانان داستان های او، از نوع جوانمردانند، چنان که در داستان آن جوانمرد تبریزی می بینیم که دزدی را از راه دیوار به سرای خویش می برد و دستار و رخت خود را بدو می دهد تا در دزدی ناکام نباشد و در پایان می گوید:

عجب ناید از سیرتِ بخردان / که نیکی کنند از کرم با بدان (بوستان، ص 131)

سعدی

در چشم انداز نخست چنین به نظر می رسد که ستایش جوانمردی امری است طبیعی و هر کسی به فضایل اخلاقی اشارتی داشته باشد، همین حرف ها را می زند؛ اما چنین نیست، برای آن که مساله قدری ملموس تر و روشن تر شود، از هم شهری بزرگ و بی همتای سعدی، خواجه شیراز یاد می کنیم که در  سراسر دیوانش حتی یک بار هم از کلماتی مانند «جوانمرد» و «جوانمردی» و «فتوت» یاد نکرده است. آیا این یک امر تصادفی ست یا می تواند ریشه هایی در روانشناسی فردی و شخصی سعدی داشته باشد؟ به گفته خودش:

دگری همین حکایت بکند که من ولیکن / چو معاملت ندارد سخن آشنا نباشد (دیوان سعدی، ص 482)

بی گمان او، در این قلمرو نیز معاملت و تجربه داشته است.

خوشبختانه اسنادی وجود دارد که نشان می دهد سعدی در سلاسل فتوت و جوانمردی حضور داشته است و در این راه صاحب سلوک بوده است. در فتوت نامه سلطانی، تالیف ملاحسین واعظ کاشفی سبزواری (متوفی 906 یا 910) (1) دو جا به ارتباط سعدی با آیین جوانمردی و فتوت صراحتاً اشارت شده است، نخست به این موارد بنگرید:

الف) در بخشی که ویژه فتوت سقّایان پرداخته است، می گوید:

«بدان که سقّایان هم مدّاحان و هم سقّایان و ایشان جماعتی محترم اند و «سند» (2) ایشان بس بزرگ است ....»

بعد در اثبات فتوّت (3) سقّایان و رمزهای مرتبط با آن می گوید:«اگر گویند که سقّایی را از که گرفته اند؟ بگو از چهار پیغمبر و ...» بعد در میان اولیای اسلامی نسبت این پیشه را به حضرت شاه ولایت (امام علی بن ابی طالب سلام الله علیه) و سپس فرزند برومندش عباس بن علی علیه السلام در صحرای کربلا نسبت می دهد که مشک بر دوش کشید تا تشنگان اهل بیت را سیراب کند و در دنباله این سخن می گوید: «پس هر که امروز به عشق شهیدان کربلا سقّایی می کند به متابعت و موافقت عباس بن علی (ع) است و پیشرو سقّایان امّت اوست و هر که این معنی نداند، سقّایی او را مسلم نیست. و بعضی اسناد سقّایی در این امت بعد از امیر (ع) و عباس (ع) به سلمان فارسی کنند که پیوسته مشک آب به دوش کشیدی و به خانه حضرت فاطمه (سلام الله علیها) آوردی. و این نقل نیز درست است که پیر سلمان در این کار، حضرت شاه مردان است، و شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی نیز این کار کرده و این طایفه را «حیات بخشان» گویند. (فتوت نامه سلطانی، ص 296).

شعر زبان سعدی و زبان شعر حافظ

کاشفی پس از نقل این نکته، می پردازد به رموز آداب سقّایی و جای دیگر با تصریح بیشتری از حضور سعدی در سلاسل ارباب فتوّت و جوانمردی سخن می گوید.

ب) در فصل هفتم که درباره «سند میان بستن» است، از آدم صفی آغاز می کند تا می رسد به رسول (ص) و امام علی بن ابی طالب (ع) و بعد می گوید: «سند اهل ماوراءالنهر و خراسان و تبرستان و عراق عجم و عرب به سلمان منتهی می شود، و بعد می گوید: «اگر پرسند که سند سلمانیان چگونه است؟ گوی هر طایفه را سند دیگر باشد، برای آن که سلمان فارسی میان علی انصاری بست و علی انصاری میان اشجّ مدنی و اشجّ مدنی میان ابومسلم خراسانی بست و هم چنین ...» (همان جا)

در دنباله این بحث سندی نقل می کند که سند فتوّت مؤلف یعنی کاشفی است و از حضرت شیخ الاسلام قطب الأنام ... احمد بن محمد القاینی (نسخه بدل: القاشی) به عنوان شیخ طریقت خود یاد می کند و او از تاج الدین علی دهقان و او از درویش جمال الدین بن درویش بابکا غرّاخوان (4) و بعد از دو طریق این سند را تا حضرت رسول (ص) می رساند و در دنباله این بحث می گوید:

اما سند پدر عهدالله: درویش علی دهقان فرزند (5) حضرت فصاحت شعار، مدّاح اهل بیت سید مختار مولانا لطف الله نیشابوری بود و او فرزند مولانا محیی الدین قمی و او فرزند مولانا خواجوی کرمانی و او فرزند افضل المداحین مولانا حسن کاشی و او فرزند مولانا فضل الله الهروی و او فرزند پیر محمد بغدادی و او فرزند شیخ مصلح الدین سعدی شیرازی و او فرزند شیخ شهاب الدین بزرگ و او فرزند (بزرگ) جوانمرد عارف و او فرزند قطب الطریقه اسمعیل قیصری و او فرزند خلاصه المشایخ محمد ماتکیل و او فرزند خادم الفقراء داوود و او فرزند شیخ ابوالعباس نهاوندی و او فرزند سید ابوالقاسم رمضان و او فرزند عارف کامل ابویعقوب طبری (نسخه بدل: طبرسی) و او فرزند شیخ کامل سالک عثمان بن محمد و او فرزند شیخ اسحق نهرجوری و او فرزند شیخ المشایخ ابویعقوب سوسی و او فرزند شیخ عبدالوحدین زید و او فرزند (ابونصر کمیل بن) زیاد و او فرزند طریق حضرت امیرالمومنین علی کرّم الله وجهه. (فتوت نامه سلطانی، ص 125)

شاید قدیم ترین سندی که  در باب سقّایی سعدی وجود دارد، شدّ الأزار تألیف معین الدین جنید شیرازی (تألیف شده به سال 791 قمری) باشد که از قدیم ترین اسناد زندگی سعدی است و در آن جا می گوید:

«و صحب الشیخ شهاب الدین عمر السهروردی و کان معه فی السفینه و قبل کان بسقی الماء بیت المقدس و بلاد الشام مدّه مدیده حتی رأی الخضر علیه السلام فأرواء من زلال الأفضال و الأنعام» (شدّ الازار، ص 461).

 سعدی

بعد از جنید شیرازی شاید قدیم ترین سند در این زمینه همان نفحات الأنس جامی باشد که می گوید: «و گفته اند که وی در بیت المقدس و بلاد شام مدتی سقّایی می کرد و آب به مردم می داده (نفحات الأنس، ص 598)، و بعد از جامی دولتشاه سمرقندی است که تذکره خود را در سال 892 تألیف کرده است. دولتشاه نیز در این کتاب تصریح کرده است که سعدی «سی سال به تحصیل علوم و سی سال دیگر به سیاحت مشغول بوده و ... دوازده سال دیگر سقّایی کرده، راه و طریق مردان پیش گرفته است ...» (تذکره الشعراء، ص 2-151).

در فتوت نامه های دیگر هم به جایگاه سعدی در آیین فتوت اشاره رفته است. مثلاً در یک فتوت نامه سقّایان آمده است که «اگر تو را پرسند که در جهان سقّایی چند ولی کرده اند؟ جواب بگو: چهار لکهه (6) و سی هزار و سیصد و شصت تن ولی اند که در کسب دخل کرده اند ... از ایشان سیصد تن مقدم اند و از سیصد تن هفده تن مقدم اند و از هفده تن هفت تن کامل اند: اول حضرت خضر، دویم مهتر الیاس، سیوم خواجه بهرام سقّا، چهارم شیخ سعدی شیرازی، پنجم عبدالرحمن جامی، ششم خواجه رحیم الدین شاه، هفتم ذوالنون مصری.» (فتوت نامه سقّایان، ص 3891).

در یک فتوت نامه دیگر که ویژه آهنگران است، نام سعدی نه در شمار آهنگران بلکه در شمار پیران فتوت، دیده می شود. در این فتوت نامه، چهار پیر شریعت عبارت اند از آدم و نوح و ابراهیم و محمد(ص)؛ و چهار پیر طریقت عبارت اند از پیر ترکستان خواجه محمد یسومی(7)، دوم پیر خراسان شاه علی موسی رضا، سیوم پیر کوهستان شاه ناصور(8) و چهارم پیر هندوستان شیخ فرید گنج شکر؛ و چهار پیر حقیقت عبارت اند از اول جبرائیل و دوم میکائیل و سوم اسرافیل و چهارم عزرائیل؛ و پنج پیر معرفت عبارت اند از اول پیر شاه قاسم انوار، دوم پیر ملایی روم ، (سوم پیر) شمس تبریز، چهارم پیر شیخ عطار ، پنجم پیر شیخ سعدی. (فتوت نامه آهنگران، ص 59- 53)

تنوع چشمگیر تشنگی در غزل های سعدی به حدی است که خبر از اشراف تجربی شاعر نسبت به حالات تشنگان دارد، بر طبق آماری که شادروان دکتر مهین صدیقیان از واژه های تشنه و تشنگی و تشنگان و امثال آن در غزلیات سعدی داده است (فرهنگ واژه نمای غزلیات سعدی)، سعدی واژه تشنگی و تشنه را 52 بار به کار برده است، حال آنکه حافظ فقط 10 بار از این کلمات سود برده است (فرهنگ واژه نمای حافظ). نسبت 52 به 10 نشان دهنده تمایز آشکار این دو شاعر بزرگ است در برخورد با تشنگی، درست است که حجم غزل های سعدی تقریباً دو برابر غزل های حافظ است، ولی نسبت 52 را اگر نصف کنیم باز نسبت 26 به 10 خواهد شد و تمایز، تمایزی آشکارا.

این چشم گیر بودن مسأله تشنگی در روانشناسی شعر سعدی می تواند در مسائلی از زندگی خصوصی او و از جمله سفرهای دور و دراز او در بیابان های خشک و بی آب و علف ریشه داشته باشد، ولی بی گمان بخش عظیمی از این ویژگی محصول پیشه سقّایی سعدی و ورودش در سلک جوانمردان پیشه سقّایی است.

در میان تصاویری که سعدی از طبیعت می دهد، موتیف سقّایی و سقّا تا حدودی جلب توجه می کند. به این ابیات از بوستان بنگرید که چگونه هر کدام از عناصر طبیعت را از دید صاحبان مشاغل می نگرد.

شب از بهر آسایش توست و روز
مه روشن و مهر گیتی فروز
اگر باد و برف است و باران و میغ
وگر رعد چوگان زند، برق تیغ
همه کارداران فرمان برند
که تخم تو در خاک می پرورند
اگر تشنه مانی ز سختی مجوش
که سقّای ابر آبت آرد به دوش

(بوستان، ص 74- 73)

یا در حکایت ذوالنون مصری در بوستان:

چنین یاد دارم که سقّای نیل/ نکرد آب بر مصر سالی سبیل (بوستان، ص 134)

و در قطعه های خویش نیز گفته است:

صبر بر قسمت خدا کردن
به که حاجت به ناسزا بردن
تشنه بر خاک گرم مردن به
کاب صفای بی صفا خوردن

(دویان سعدی، ص 834)

غرض از تمام این حرف ها این بود که روشن شود که سعدی نه تنها وارد در سلک اصحاب فتوت و جوانمردی بوده و در فرقه سقّایان این طریق عضویت داشته است، بلکه غرض تعیین جایگاه او بود در سلسله پیران و مشایخ این طریق.

ادامه دارد ....


پی نوشت ها :

1. درباره کاشفی بنگرید به: مجالس النفایس، امیرعلی شیرنوایی، ص 93 و 9- 268.

2. «سند» یعنی که بتواند پیشینه شغلی را در زندگی انبیا و اولیا و بزرگان سلف نشان دهد.

3. «اثبات» یعنی از عهده توجیه جانب رمزی هر کار از کارهای فتوت برآمدن و نشان دادن این که در آن سوی هر عملی یا هر ابزاری از ابزارهای آن شغل، چه سمبولیسمی نهفته است.

4. «غرّاخوانی» یکی از شاخه های مداحی است. «اگر پرسند مدّاحی چند نوع است؟ بگوی سه نوع است: اول آن که هه منظومات خوانند، خواه عربی و خواه فارسی و ایشان را «مدّاح ساده خوان» خوانند؛ دویم آن که همه نثر خوانند و معجزات و مناقب را به نثر ادا کنند و آن قوم «غرّاخوان» باشند؛ سیم آن که نظم و نثر در یک دیگر خوانند ... این طایفه را «مرّصع خوان» گویند و کمال فضل ایشان زیاده از آن دو قوم دیگر باشد. (فتوت نامه سلطانی، ص 286)

5. فرزند در این جا به معنی فرزند معنوی و فرزند طریق است که زیر نظر روحانیت و معنویت پدری از اهل فتوت تربیت می شود. در این سلسله پدر فرزندی تفاوت سن می تواند بسیار اندک باشد. بنابراین چندین پدر و فرزند پشت سر هم می توانند در یک برش زمانی نسبتاً کوتاه قرار گیرند. بنابراین اگر سعدی و خواجو و مولانا حسن کاشی و ... در نسبت به هم نزدیک اند، قابل توجیه است.

6. لکهه ، کلمه هندی است که به صورت «لک» بیشتر رواج دارد، برابر صدهزار (برهان قاطع، ص 1900 و حاشیه استاد معین، همان جا).

7. محمد یسومی، ظاهراً تصحیف احمد یسوی است که به پیر ترکستان شهرت داشته است درباره او بنگرید به سلسله الأولیا، نوربخش، ص 50 و تعلیقات نگارنده بر منطق الطیر، نشر سخن ص 62- 661 و منابع مذکور در آن جا.

8. شاه ناصور احتمالاً تلفظ عامیانه شاه ناصر است و مقصود از آن همان ناصرخسرو شاعر بزرگ قرن پنجم.


محمدرضا شفیعی کدکنی

تهیه و تنظیم برای تبیان : زهره سمیعی – بخش ادبیات تبیان