دیدار با خداوند
وقتی حضرت موسی از خدا خواست كه خود را به وی نشان دهد، آن نیروى الهى كه بر كوه وارد آمد، آیا نیروى عظیم اتم بود، یا قدرت امواج صوتى و یا نیروى مرموز دیگر، هر چه بود كوه را متلاشى ساخت و موسى در اثر صداى غرّش انهدام كوه (یا از این مكاشفه و جذبهى باطنى)، بیهوش بر زمین افتاد.1
دیدن خداوند، تقاضاى جاهلانهى بنىاسرائیل بود كه از موسى مىخواستند خدا را با چشم سر به آنان بنمایاند (كه در آیه 155 اعراف مىخوانیم)، و آن كافران غافل از بودند كه هرگز چشم توان دیدن خداوند را ندارد، «لاَّ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ»2، بلكه باید خدا را با چشم دل دید و به او ایمان آورد. چنانكه حضرت علىعلیه السلام فرمود: «رأته القلوب بحقایق الایمان»3
چشم دل باز كن كه جان بینى آنچه نادیدنى است آن بینى
امام صادقعلیه السلام در مورد «انا اوّل المؤمنین» فرمودند: «انا اوّل مَن آمن و صَدّق بانّك لاتُرى»،4 من اوّلین ایمان آورندگان باشم به این كه ذات الهى قابل دیدن نیست.
در جلسهاى مأمون به امام رضاعلیه السلام گفت: مگر شما نمىگویید انبیا معصومند، پس چرا موسى رؤیت الهى را از خداوند درخواست كرد؟ «أَرِنِی أَنظُرْ إِلَیْكَ»5، آیا موسى نمىدانست كه خداوند قابل دیدن نیست؟
امامعلیه السلام در جواب او فرمودند: حضرت موسىعلیه السلام مىدانست كه خداوند قابل دیدن با چشم نیست، امّا هنگامى كه خدا با موسى سخن گفت و آن حضرت به مردم اعلام نمود، مردم گفتند: ما به تو ایمان نمىآوریم مگر اینكه كلام الهى را بشنویم.
هفتاد نفر از بنىاسرائیل برگزیده شدند و به میعادگاه كوه طور آمدند. حضرت موسىعلیه السلام سؤال آنان را از خدا درخواست نمود، در این هنگام آنان كلام الهى را از تمام جهات شنیدند، ولى گفتند ایمان نمىآوریم مگر اینكه سخن گفتن خدا را خود ببینیم، صاعقهاى از آسمان آمد و همهى آنان هلاك شدند. حضرت موسى گفت: اگر با چنین وضعى برگردم، مردم خواهند گفت تو در ادّعایت راستگو نیستى كه دیگران را به قتل رساندى.
به اذن الهى دوباره همه زنده شدند، این بار گفتند: اگر تنها خودت نیز خدا را ببینى، ما به تو ایمان مىآوریم. موسى گفت: «انّ اللّه لایُرى بالابصار و لاكیفیّة له و انّما یعرف بآیاته و یكلّم باعلامه»، خدا را تنها با نشانهها و آیاتش مىتوان درك كرد. امّا آنان لجاجت كردند، خطاب آمد موسى بپرس آنچه مىپرسند و تو را به خاطر جهالت آنان مؤاخذه نمىكنم. حضرت موسىعلیه السلام گفت: «ربّ ارنى انظر الیك»، خطاب آمد: «لن ترانى» هرگز، امّا نگاه كن به كوه، اگر پایدار ماند تو نیز خواهى توانست مرا ببینى.
با اشارهى الهى كوه متلاشى و به زمینى صاف تبدیل شد و موسى پس از به هوش آمدن گفت: «سبحانك تبتُ الیك»، خدایا! از جهل و غفلت مردم، به شناخت و معرفتى كه داشتم بازگشتم و من اوّلین كسى هستم كه اعتراف مىكنم خدا را نمىتوان با چشم سر دید. مأمون با این پاسخ شرمنده شد.6
در واقع حضرت موسىعلیه السلام با بیان جملهى «ارنى» و پاسخ «لن ترانى» خواست به مردم بفهماند كه خداوند براى من قابل رؤیت با چشم نیست، تا چه رسد به شما.
از امام صادقعلیه السلام پرسیدند: اگر خدا قابل رؤیت نیست، پس در مورد روایاتى كه مىگویند: پیامبرصلى الله علیه وآله، خدا را دید، یا در قیامت مؤمنان خدا را در بهشت مىبینند، شما چه مىفرمایید؟
حضرت تبسّمى كردند و فرمودند: بسیار زشت است كه شخصى 70 - 80 سال در زمین خدا زندگى كند و از رزق و روزى او استفاده كند، امّا او را چنانچه باید نشناسد. پیامبر، خدا را با چشم ندیده است و اگر كسى چنین ادّعایى داشته باشد، دروغگو و كافر است، چنانكه آن حضرت فرمودند: «مَن شبّه اللّه بخلقه فقد كفر» كسى كه خدا را به صفات مخلوقات تشبیه كند، كافر است.
حضرت علىعلیه السلام در پاسخ به این سؤال كه اى برادرِ پیامبرصلى الله علیه وآله! آیا تو خدا را دیدهاى؟ فرمود: «لم أعبد ربّاً لم أره و لم تره العیون بمشاهدة الاعیان ولكن تراه القلوب بحقایق الایمان»،7خدایى را كه ندیده باشم عبادت نمىكنم، امّا نه با چشم سر، كه با چشم دل.
در جاى دیگر فرمود: «ما رأیتُ شیئاً الاّ و قد رأیتُ اللّه قبلَه و بعدَه و معه و فیه»8 چیزى را ندیدم، مگر آنكه خداوند را قبل و بعد و همراه با آن دیدم.
آرى، چشم توان دیدن او را ندارد، «لاَّ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَهُوَ یُدْرِكُ الأَبْصَارَ »9، امّا با چشم دل مىتوان خدا را دید، چنانكه قرآن مىفرماید: «وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى عِندَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى»10 پیامبر، در معراج، آیات عظمت الهى را دید. البتّه آنچه در تورات در مورد ماجراى حضرت موسى در كوه طور آمده، از تحریفات تورات است.11
400 نكته از تفسیر نور،عباس بابائیان
گروه دین و اندیشه - عسگری
1) تفسیر نمونه.
2) انعام، 103.
3) تفسیر صافى.
4) تفسیر اثنىعشرى.
5) اعراف، 143.
6) تفاسیر نورالثقلین و فرقان.
7) تفسیر فرقان، معانى الاخبار.
8) تفسیر فرقان.
9) انعام، 103.
10) نجم، 13 - 14.
11) تورات، سِفرخروج، باب 23، آیه 9.