تبیان، دستیار زندگی
خاطره تلخ آن 7 تماشاگر عاشق! در مستطیل سبز بسان یک گلوله آتش است و خارج از آن یک انسان به تمام معنا. هنوز مشتهای گره کرده و فریاد مردانه اش را پس از گشودن دروازه آمریکا در جام جهان 1998 از خاطر نبرده ایم و حال امیدوارانه به ...
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

مصاحبه خواندنی با مهدی مهدوی کیا

خاطره تلخ آن 7 تماشاگر عاشق!


در مستطیل سبز بسان یک گلوله آتش است و خارج از آن یک انسان به تمام معنا. هنوز مشتهای گره کرده و فریاد مردانه اش را پس از گشودن دروازه آمریکا در جام جهان 1998 از خاطر نبرده ایم و حال امیدوارانه به ساقهای پرتوانش در جام جهانی 2006 (آلمان) دل بسته ایم. تجربه ی دو جام جهانی اگر با گلزنی مجدد همراه شود از او نامی جاودانه در فوتبال ایران به جا خواهد گذاشت.

از مکتب سازنده بانک ملی آمد و خود مکتبی شد در فوتبال ما.

جوانی که سالهاست سمت راست تیم می ایران را به نام خود سند زده و هنوز کسی نتوانسته کوچکترین تهدیدی برای او شود.

او نماد غیرت، تعصب و فوتبال ایرانی است باور ندارید دو بازی حساس ایران در جام ملتهای آسیا و مقدماتی جام جهانی مقابل بحرین را از نظر بگذرانید. یادش بخیر روزگاری او را با «مایکل اون» انگلیسی مقایسه می کردند. در این شماره میزبان ستاره تابناک فوتبال کشورمان «مهدی مهدوی کیا» هستیم. به شما خواننده گرامی توصیه می کنیم ماحصل این گپ و گفت را بخوانید. فکر می کنم گفتگوی جالبی شده تا نظر شما چه باشد. سالها پیش جوانک سر به زیری را می شناختم که سرتاسر زمستان را با یک گرمکن سپری می کرد. گرمکنی با آرم بانک ملی.

هر روز در محوطه ی دبیرستان شهدا او را می دیدم. آرام می آمد و آرام می رفت. اما در بازیهای آموزشگاهی غوغایی بود. تیم فوتبال منطقه ی 4 قهرمان استان تهران شد و با 16 گل زده بهترین خط حمله را هم به نام خود نوشت و آن جوان کلاس او دبیرستانی و ریز جثه 12 گل از این تعداد را به ثمر رساند و آقای گل رقابتها شد. می شد حدس زد آینده ی خوبی دارد و نه تا این اندازه که روزی بندر هامبورگ را به آتش بکشد.

خلاصه سالیان سال گذشت و امروز آن جوان مؤدب بدن کوچکترین تفاوت اخلاقی روبرویم نشسته است و ...

**زندگی بازی غریبی است هرگز فکر می کردی یکی از بچه محلهای قدیمی ات بخواهد با تو مصاحبه کند؟

- خیلی جالبه، نه تا به حال چنین اتفاقی برایم نیفتاده است. دوران مدرسه دوران بسیار خوبی بود و خاطرات آن زمان همیشه با من مانده است. به هر حال خیلی خوشحالم که امروز روبروی یکی از دوستان آن موقع نشسته ام.

**از کوچه پس کوچه های حوالی میدان خراسان تا بندر هامبورگ چقدر راه بود؟

- خیلی راحت نبود، وقت زیادی صرف و زحمات بسیاری متحل شدم تا به اینجا رسیدیم. زمانی که هم سن و سالهای من در تعطیلات و تابستانها خوش می گذراندند روزی 2 جلسه تمرین می کردم و صبح به باشگاه بانک ملی می رفتم و شب بر می گشتم اگر توانستم آن مراحل دشوار را پشت سر بگذارم مدیون خیلی ها هستم از خانواده و دوستان گرفته تات مربیانم همگی برای رسیدن به اهدافم به من کمک کردند.

**مهدی از همان نوجوانی فوتبالیست قابلی بود اما بی رودربایستی بگویم به شخصه اصلاً تصور چنین روزهای را برای تو نمی کردم؟

- بله شاید پیش بینی خیلی سختی بوده باشد اما خودت هم می دانی چقدر در کارم جدی بودم در سطح نوجوانان، جوانان و حتی مسابقات آموزشگاهی همیشه از شانسی که به من داده می شد به نحو احسن استفاده می کردم. در بزرگسالان بانک ملی هم فیکس نبودم ولی با سعی و تلاش زیاد در ترکیب 11 نفره این تیم قرار گرفتم و حتی آقای گل تهران هم شدم. خدا را شکر می کنم که در فوتبال به این جایگاه فعلی رسیدم.

**مهدی مکزیکی، ببر جوان آسیا، موشک و راکت هامبورگ در زندگی همیشگی القابی داشته ای.

- یکی را از قلم انداختی.

**کدام را؟

- (با خنده) مهدی جنتیله(1)، خوب به یاد دارم زمانی که تقریباً 7 یا 8 ساله بودم به همراه برادرانم که 8، 9 سال از من بزرگتر بودند همان موقع یکی از دوستان برادرم اسم مرا «جنتیله» گذاشته بود. حضور در جمع بزرگترها برایم خیلی جالب بود و به من اعتماد به نفس بالایی می داد و در مقابل آنها بازیهای خوبی از خودم به نمایش گذاشتم اگر اجازه بدهی خاطره جالبی دارم که برایت تعریف کنم.

**خواهش می کنم.

- چندی قبل با دیدن یکی از دوستان دوران کودکی به نام «چرمی» یاد خاطراتی از گذشته افتادم ما سه تا بچه 11 یا 12 ساله بودیم و هر سه هم جثه ریزی داشتیم در مسابقات دوره ای گل کوچک که در آن زمان در محلات جنوب شهر مرسوم بود شرکت کردیم و در میان گل کوچک بازی های بزرگترو سن و سال دارتر کاپ قهرمانی را بدست آوردیم این اولین جایزه ی ورزشی من بود که هیچگاه از ذهنم پاک نمی شود نکته ی جالب تر که «چرمی» هنوز هم پس از سالیان دراز قد و هیکلی کوچک و ریز جثه مانده است.

**شاگرد اول رشته ی ریاضی فیزیک دبیرستان شهدا، حتی می توانست یک مهندس قابل شود پشیمان نیستی؟

- سرنوشت است دیگر، همیشه به درسم اهمیت می دادم و به قول معروف شاگرد زرنگ مدرسه بودم و فکر هم نمی کردم روزی بتوانم از طریق فوتبلا چرخ زندگیم را بچرخانم. باید مهمترین تصمیم زندگیم را می گرفتم.

**دقیقاً می خواستیم به اینجا برسیم، یک دوگانگی و تردید بین فوتبال و درس وجود داشت.

- صد درصد در دوران دبیرستان بهتیم ملی نوجوانان دعوت شده بودم و چون به دلیل حضور در ارودهای بلند مدت تیم ملی از درس و مدرسه عقب می افتادم پیوسته با خودم فکر می کردم آینده چه می شود و سرانجام بین ادامه ی تحصیل و فوتبال باید یکی را انتخاب می کردم و الان هم خیلی راضی هستم که به سمت فوتبال حرفه ای رفتم ولی برای درس خواندن هیچ وقت دیر نیست.

**یعنی می خواهیم دوباره شروع به تحصیل کنی؟

- شک نکنید بعد از پایان فوتبال در سنین 34 و 35 سالگی حتماً دوباره شروع به درس خواندن می کنم.

**و مثل بقیه ورزشکاران در رشته تربیت بدنی؟

- معلوم نیست یعنی در حال حاضر تصمیم خاصی در مورد رشته تحصیل یام نگرفته ام ولی خب باید تمام شرایط را سنجید در آن سن و سال رفتن به سمت رشته های سخت کمی مشکل است حال باید منتظر آینده بنشینیم.

**راستی تا یادم نرفته شاید بد نباشد خوانندگان هم بدانند یکسال به خاطر فوتبال از مدرسه اخراج شدی؟

- چون مرتب در اردوهای تیم ملی نوجوانان، جوانان بودم. سال آخر دبیرستان روی هم رفته 15 روز هم مدرسه نرفتم چون در تمرینات تیم ملی امید ایران شرکت می کردم. ناظمی داشتیم به اسم آقا «نعمتی» همیشه به من می گفت: باز تو اومدی اجازه بگیری به هر حال علی رغم همان اخراج شدن از مدرسه بازهم دوران شیرینی بود.

**حتی به شیرینی فوتبال؟

- همیشه معلم ها به ما می گفتند قدر این لحظه ها را بدانید دیگر تکرار نمی شود. الان متوجه حرف آنان می شوم زنگهای ورزش خاطراتی به یاد ماندنی برای من بود یادش به خیر.

**از آن معلمان دوران تحصیلی تازگی های کسی را هم دیده ای؟

- متأسفانه خیلی کم به ایران می آیم. 15 روز زمستان، در تعطیلات کریسمس و تابستانها هم که در هامبورگ هستم. تازه اگر به تهران بیایم باز هم درگیر اردوهای تیم ملی هستم. ماشاءالله آنقدر فامیل هم داریم که هر شب به یکی سربزنم باز هم وقت کم می آورم. اما پارسال آقای کتابفروش معلم دوران دبستان را که خیلی هم علاقمند به ورزش بود دیدم و بعد پیش آقای فتحی که الفبای ورزش یعنی دو و میدان و هندبال را به من آموزش داد رفتیم و به اتفاق ایشان و چند معلم دیگر در دبستان شهید منتظری که قبلاً در آن درس می خواندم فوتبال بازی کردیم و خیلی هم خوش گذشت.

انشاء الله بعد از جام جهانی هم قراری می گذاریم و دوباره دور هم جمع می شویم.

**همیشه در مصاحبه هایت می گویی در بانک ملی سانتر از جناحین و ضربات کاشته تمرین می کردی در صورتی که به خاطر دارم در آنجا مهاجم نوک بودی حتی آقای گل باشگاههای تهران شدی اما پس از حضور در پرسپولیس رفته رفته به جناح راست متمایل شدی؟

- من هنگام شکل گیری فوتبالم فوروارد نوک بازی می کردم و بنا به توصیه مربیانم در بانک ملی از هجده قدم دور نمی شدم تبحر خاصی هم در گلزنی پیدا کرده بودم هر توپی توی محوطه جریمه می آمد گل می کردم. طی چهار سال حدود 120 گل برای بانک ملی زدم و در این تیم مربیان این اجازه راه به من نمی دادند که از هجده قدم بیرون بیایم بعد از اینکه از بانک ملی جدا شدم و به پرسپولیس آمدم ساختار فوتبالم فرق کرد. استانکو مربی وقت پرسپولیس مرا از محوطه جریمه دور کرد و بیشتر به سمت گلسازی رفتم تا گل زدن و خیلی هم این مسأله به نفع من شد.

**و اینکه در بانک ملی هم تمرین سانتر از جناحین می کردی؟

- بله، تابستانها بانک ملی برای بچه های 7، 8 ساله مدرسه فوتبال می گذاشت. من هم از فرصت استفاده می کردم و جدای از تمرینات گروهی روزی 2 ساعت هم زیر نظر آقای علی دوستی تمرین اختصاصی انجام می دادم در این تمرینات به توصیه آقای دوستی روزی حداقل 70، 80 سانتر و ضربه کاشته می زدم و به سمت دروازه خالی تمرین شوتزنی می کردم گاهی هم برخی از دروازه بانان بانک ملی به کمک می آمدند و تمرین می کردیم.

**مثل داود فنایی؟

- بله داود هم بود کسانی دیگری هم بودند.

**خیلی دوران سختی بود؟

- شاید ولی این سختی بعدها به کمکم آمد. به خاطر دارم روز اول فقط می توانستم 10 ضربه با سر به توپ بزنم ولی به مرور 30 دقیقه حتی یک ساعت توپ را روی هوا نگه می داشتم. آن تمرینات اختصاصی تابستانها، در هامبورگ و تیم ملی خیلی به دادم رسید.

**اگر اشتباه نکنم اولین تمرین و تمجیدهایی که از تو در مطبوعات شد مربوط به قهرمانی ات در مسابقات هنرهای فردی نوجوانان بود.

- درست است مسابقات در شهر یزد برگزار می شد و شامل سرزدن، روپایی زدن و شلیک به سوی دروازه ی خالی و نشانه های از قبل مشخص شده بود که من در تمامی مراحل بالاترین امتیازات را آوردم و قهرمان شدم و همه اینها حاصل تمریناتی بود که تابستانها در زمین بانک ملی به صورت اختصاصی انجام داده بودم.

**و سرعت بالایت چطور؟ این خصیصه را چگونه بدست آوردی؟

- از نوجوانی در دوومیدانی از استعداد خوبی برخوردار بودم و در مسابقات استانی قهرمانی تهران مقامهایی هم کسب می کردم.

به نظر من فاکتور سرعت تا حد زیادی ذاتی است.

**کمی هم از هادی برادرت برای من بگو؟

- هادی خیلی بازیکن خوب و جسوری بود و به تیم ملی هم رسید اما بسیار بد شانس بود. آن شانس هایی که من آوردم به او روی خوش نشان نداد. بدشانسی هادی ضرب المثل فامیل شده است به هر حال او هم به درجاتی رسید از تیم ملی جوانان گرفته تا بزرگسالان باشگاه بزرگ پرسپولیس همه اینها را تجربه کرد.

**و به یاد این مثل معروف برادر کوچک چوب برادر بزرگ را خورد می افتیم.

شاید، کار خیلی سخت تر می شود. مثل فوتبالیست بزرگی که همه توقع دارند پسرش جای او را بگیرد اما چون ذهنیت خاصی از پدر دارند استعدادهای پسر را نمی بینند. هادی هم خیلی زحمت کشید تمام آن مراحلی که برایتان تعریف کردم هادی هم در تابستان ها طی کرد ولی بدشانسی...

**مصطفی مهدوی کیا چی؟

- فوتبالیست خوبی است و قابلیت های بالایی هم دارد در پست من و هادی هم در بانک ملی بازی می کند ولی بعید نیست او هم تحت تأثیر همان جریان قرار بگیرد و باید منتظر آینده بنشینیم.

**از سرنوشت دوستان دوران کودکی یا نوجوانی خود خبری داری؟

- حقیقتاً از زمانی که به آلمان رفتم خیلی کم بچه ها را دیدم تا جایی که توانستم سراغ خیلی از آنها را گرفتم خیلی هم دوست دارم یکروز آنها را ببینم خاطره شیرینی می شود ولی از سرنوشت اکثر دوستانم بی خبرم. یعنی خیلی سال گذشته و تقریباً آدرس و شماره ای از کسی ندارم.

**برای دیدنت به اردوهای تیم ملی نیامده اند؟

- برخی اوقات بعضی ها می آیند. همین جا می گویم من به دلیل درگیر بودن با فوتبال و تیم ملی فرصت زیادی ندارم خیلی خوشحال می شوم اگر دوستان سابقم حداقل در اروهای تیم ملی به سراغم بیایند. همکلاسی های قدیمی و کسانی که تمام سال را با آنها سپری می کردیم و خاطرات خوبی هم از آنها دارم بیایند و حداقل برای ساعاتی کنار هم بنشینیم و گپ بزنیم.

**مهدی مهدوی کیا خودش را گم نکرده است این حرف من نیست خیلی از کارشناسان، مربیان و اهالی فوتبال چنین نظری دارند. دلیلش را خودت برای ما توضیح بده.

- همشه در خلوت خودم فکر می کنم این فوتبال همیشگی نیست شاید 5 یا 6 سال دیگر شاید هم همین فردا تمام می شود و می رود پی کارش آن وقت تو می مانی و مردم چه بهتر که نام نیکی از خودت به یادگار بگذاری چه بسیار فوتبالیست های بزرگی که بعد از بازنشستگی از خاطر مردم محو شده اند. به نظر من مهم دوران بعد از فوتبال است و در زمان بازیگری که همه به دنبالت هستند و بازار عکس و امضاء داغ است و در واقع دوران اوج یک فوتبالیست به حساب می آید باید در کنار مردم باشی و روابط خوبی ایجاد کنی به شخصه خیلی به این موضوع یعنی دوران بعد از خداحافظی از فوتبال فکر می کنم.

**در جنوب شهر به ویژه منطقه ای که تو رشد کردی کسان دیگری هم بودند که حتی استعدادشان بیشتر از تو بود، چه تفاوتی بین آنها با مهدی مهدوی کیا وجود داشت؟

- سؤال خوبی کردید، بله حق با شماست. بازیکنان خیلی خوبی داشتیم که به هیچ جایی نرسیدند، خیلی عوامل دست به دست هم داد بهترین آن ظرفیت و دیگری آنکه آدم وقتی کاری را شروع کرد تا آخر ادامه دهد من از نوجوانان، جوانان و امیدها به تیم ملی بزرگسالان رسیدم یعنی پله های ترقی را با مشقت و صبر و تحمل زیاد یکی یکی طی کردم و اگر به زعم شما به جایی رسیده ام این امر به راحتی حاصل نشده است.

**مثلاً استعدادی در همان محل بود به اسم حمید بیگدلی که می توانست علی کریمی دیگری باشد اما به عضویت هیچ باشگاهی در نیامد چون می گفت در فوتبال (شراطی) پول بیشتری در می آورد.

- حمید حیف شد. بی تردید می توانست بازکین بزرگی شود چه در گل کوچیک و چه در زمین چمن فوتبالیست هنرمندی بود که نمی دانم الان کجاست و چه می کند.

**و حتی در همان بانک ملی هم بازیکنانی بودند که هیچ وقت به نزدیکیهای مهدوی کیا هم نرسیدند.

- سال 1372 با تیم بانک ملی تیم خیلی خوبی داشتیم. بعد از آنکه به همراه تیم ملی نوجوانان از آلمان برگشتیم همه بازیکنان با پیشنهاد چشمگیری مواجه شدیم و باشگاه کشاورز آن موقع 000/200 تومان به ما می داد که احمد عطائی و خسرو قجاوند که بازیکنان فوق العاده ای بودند عجولانه تصمیم گیری کرده و از تیم ما رفتند ولی خوشبختانه من با مشورت با مربیان تیمم و خانواده و باز هم تأکید می کنم با دور اندیشی آنها در بانک ملی ماندم و خدا را شکر پیشرفت کردم یعنی از وسوسه ی 200 هزار تومان گذشتم و امروز چندین برابر این مبلغ را بدست می آورم و آن مشاوره در سرنوشتم خیلی تأثیر گذار بود.

**به رکورد و بازوبند و این حرفها هم فکر می کنی؟

- (با خنده ی بسیار بلند) نه بابا! فقط آرزو می کنم با یک خاطره خوش از فوتبال کنار بروم و...

**اواخر حضورت در پرسپولیس به نظر می رسید دیگر اشباع شده ای، اینطور نبود؟

- واقعاً به آن سقفی که باید در ایران به دست می آوردم رسیده بودم با پرسپولیس قهرمان کشور شدم، با بدشانسی در جام باشگاههای آسیا به همراه پرسپولیس به مقام سوم دست پیدا کردم. بعنوان بازیکن فیکس تیم ملی ایران در جام جهانی فرانسه برابر آمریکا موفق به گلزنی شده بودم و فوتبال ایران برایم کوچک شده بود. پیشنهادات خیلی خوبی هم از باشگاههای آلمانی و انگلیسی داشتم و باید می رفتم اما خدمت سربازی سد بزرگی شده بود که مرا از رفتن به باشگاههای اروپایی دور می کرد و همه اینها باعث شد خیلی مأیوس شدم آروزهای بزرگم را دفن شده می دیدم همین خیلی در افت مشهود آن موقع من تأثیر داشت در طول آن 6 یا 7 ماه خیلی زجر کشیدم و به لطف خدا مشکلات حل شد و با سرباز قهرمان شدن این مشکلم مرتفع شد و به اروپا رفته و به تیم بوخوم آلمان پیوستم.

**خیلی ها افت ستاره ی یاران در جام جهانی را به ازدواج زود هنگام و ... مرتبط می کردند

- همیشه سعی کرده ام کارهایم را طبق برنامه پیش ببرم. در خانواده ی پرجمعیتی رشد کرده بودم و تقریباً هر شب دور هم بودیم چه بسا اگر به تنهایی به اروپا می رفتم دوام نمی آوردم به همین خاطر شاید از نظر بعضی ها زود ازدواج کردم ولی زندگی با همسرم در این 5، 6 سالی که از ایران دور شدم خیلی به من کمک کرد و از این حیث همواره خودم را مدیون محبت های همسرم می دانم. زمان نشان داد آن عده ای که فکر می کردند ازدواج زودهنگام باعث افت فوتبالم می شود اشتباه کرده اند.

**در اردوهای هامبورگ تنهایی ات را به چه صورتی می گذرانی؟

- کتاب بهترین همدم من در اردوهای هامبورگ است، اوایل بیشتر کتابهای آموزش زبان آلمانی را مطالعه می کردم و حالا هر کتاب خوبی که به من پیشنهاد شود مطالعه می کنم، به خصوص به کتابهای تاریخی خیلی علاقه دارم.

**یک صحنه ی به یادماندنی همیشه در خاطر فوتبالدوستان ایرانی حک شده و آن هم هنگامی بود که در یکی از بازیهای هامبورگ «روی پراگر» به کفشهایت بوسه زد؟

- اصلاً انتظار چنین حرکتی را نداشتم. سعی کردم خیلی سریع مسئله را جمع و جور کنم. به توصیه ی مربیان حتی هنگامی که در موقعیت 70 یا 80 درصدی گل قرار می گرفتم باز هم به بازیکن با موقعیت بهتر پاس می دادم و به اینکه یک فوروارد باید خودخواه باشد اعتقاد ندارم. همان شب بعد از بازی با هرتابرلین آقای دوستی مربی عزیزم که در فوتبال دین بزرگی به گردن من دارد با من تماس گرفت و گفت: این پاس تو 5، 6 گل می ارزید ولی به هیچ وجه دوست نداشتم مهاجم آلمانی آن حرکت را انجام دهد خود پراگر هم می دانست اگر او جای من بود پاس نمی داد.

**خود پراگر هم بعد از بازی حرفی با تو زد؟

- نه صحبت خاصی بین ما ردو بدل نشد. بعداً رقیب جدی هم شدیم چرا که ازسمت چپ به راست منتقل شد و به مرور روی نیکمت هامبورگ نشست. هیچ وقت دوست نداشتم راجع به آن صحنه حرف بزنم برای خودم خیلی ناخوشایند بود و خیلی اذیت شدم.

**عکس العمل رسانه های گروهی آلمان در قبال آن حرکت چه بود؟

- عکس آن حرکت پراگر را بزرگ کردند و لحظه لحظه از زمان خم شدن تا بوسیدن استوک فیلم گرفتند و عکسهایی به چاپ رساندند و بابت این موضوع خیلی عذاب کشیدم.

**چرا؟

- در اخلاق من نیست که حرکتی انجام دهم که جلب توجه کنم واقعاً این جور مسائل با روحیاتم سازگار نیست.

**سئوالم را جور دیگری مطرح کنم. فوتبالیست هایی داریم که حاضرند به هر قیمتی روی جلد نشریات بیایند حال چطور ممکن است یکی پیدا شود و از بابت این سوژه ی جالب اظهار دیگری کند؟

- همه چیز بستگی به محیط رشد و به ویژه فرهنگ خانواده یک آدم دارد. چه طور بگویم آن شیری که یک کودک می خورد تزریقی نیست فرقی هم نمی کند در چه محله ای بزرگ شده باشی مه این است که در هر شرایط و جوی سالم بمانی و تحت یک تربیت صحیح در یک مسیر درست قرار بگیری. نمی خواهم از خودم تعریف کنم اما مرزبندی های اخلاقی نمی خواهم از خودم تعریف کنم اما مرزبندی های اخلاقی خاصی دارم نمی گذارد خیلی به این مسایل اهمیت دهم.

**چرا بازوبند کاپیتانی هامبورگ پس از 6 سال بر بازوی تو بسته نشد؟

- در المان شرایط متفاوت است و به خاطر مسابقه، بازی یا سن و سال بازوبند را به یک بازیکن نمی دهند همین الان در تیم دورتموند با وجود بازیکن 38 ساله ای همچون «اشتفان رویتر» جوانی به نام «توماس روسیچکی» هست که بازوبند کاپیتانی روی بازوی وی بسته می شود و جلوتر از همه وارد زمین می شود. بازوبند خیلی برای من همه نیست.

**گویا بازوبند کاپیتانی با تو میانه ی خوبی ندارد تا جایی که در تیم المپیک هم در حضور تو رسول خطیبی کاپیتان تیم شد

- نه ناراحت نشدم چون معتقدم این تکه پارچه جز مسئولیت سنگین تر چیز دیگری ندارد.

یکی از موفقت ترین لژیونرهای ما در اروپا چه توصیه ای دارد برای فوتبالیست های ایرانی که قصد عزیمت به اروپا را دارند؟

سرانجام همانگونه که خودم تجربه کردم یک بازیکن به حدی می رسد که فوتبال ایران برایش کوچک می شود بنابراین باید برود. در وحله ی اول مهم اینست که تیم مناسبی انتخاب کنند که به آنها بازی برسد و در ادامه وفق دادن خود با شرایط فوتبال حرفه ای است و اینکه بدانی هر روز باید مبارزه ی جدیدی داشته باشی و خودت را کاملاً آماده کنی و بعد به اروپا بروی.

**می دانم اطللاعات فوتبالی خوبی داری دوست نداری روزی گزارشگر یا مفسر فوتبال شوی؟

- نه فکر نمی کنم این کاره شوم. می خواهم تجربیاتی را که در اروپا کسب کرده ام در اختیار نوجوانان و جوانان قرار بدهم که تشنه ی آموزش هستند. بعد از چندین سال بازی در مهد فوتبال دنیا تجربیات مکتوب و عملی خودم را به نسل بعدی فوتبال کشورم منتقل کنم و بتوانم نقش کوچکی در پیشرفت فوتبال ایران ایفاء کنم این می تواند غایت آرزوی من بعد از خداحافظی از فوتبال باشد.

**و مربیگری ...؟

- یک فوتبالیست نمی تواند کاملاً از فوتبال دور شود اگر بگویم برای همیشه از فوتبال جدا می شوم دروغ گفته ام. این ورزش دیگر جزئی از وجود امثال من شده است می خواهم فوتبال ایران را از ریشه درست کنم. می خواهم در آینده کاری کنم که یک نوجوان 12، 13 ساله از همین سنین پایین فوتبال مدرن را آموخته و در زمین پیاده کند این کوچکترین کاری است که مهدی مهدوی کیا می تواند برای کشورش انجام دهد.

**این طرز تفکر نشات گرفته از چیست؟

- از ته دلم می گویم من از شرایط فوتبال ایران استفاده کردم و به اینجا رسیدم پس وظیفه ی من است که شرایطی بوجود بیاورم که دیگران هم بتوانند راه مرا ادامه دهند.

**از نقش محمد مایلی کهن در پیشرفت تو به خصوص در سطح ملی نباید گذشت.

- صد در صد نه تنها من بلکه کل تیم ملی ایران. زمان قرعه کشی جام ملتهای 1996 (امارات) تیم ما را درجه سوم قلمداد می کردند ولی با بازیهای تیم ملی به مربیگری آقای مایلی کهن حقانیت فوتبال ایران را اثبات و گام بلندی برداشتیم و باعث شد فوتبال ما تکانی بخورد. در مورد خدم هم در سن 19 سالگی در حالی که مهاجم تیم ملی بودم با اعتماد و دید تحسین برانگیز آقای مایلی کهن به پیستون راست منتقل شدم و خدا را شکر جواب اعتماد ایشان را دادم. آقای محمد مایلی کهن نقش غیرقابل انکاری در پیشرفت فوتبال من داشت و همیشه ممنون ایشان هستم که در حضور جواد زرین چه با تجربه و دیگران پیراهن فیکس تیم ملی را به تن من کرد هیچوقت یادم

نمی رود.

**به نظر تو علی کریمی در آلمان و تیم بزرگی مثل بایرن مونیخ موفق می شود؟

- علی فوتبالیستی است که توانایی های خاص و بالایی دارد. او 3، 4 سال در فوتبال ساکن امارات بازی کرده و این مسئله در ابتدای کار ممکن است در کار علی تأثیر بگذارد. خطاهای که در لیگ امارات انجام می شود و داور براحتی از کنار آن می گذرد در آلمان با کارت قرمز و حتی چند جلسه محرومیت مواجه خواهد شد. ضمن آنکه از نظر تحرک هم لیگ امارات در سطح پایینی است اما شک ندارم چناچه علی کریمی از لحاظ شرایط بدنی خودش را با فوتبال آلمان وفق دهد می تواند بهترین بازیکن بایرن مونیخ شود. مطمئن باشید یک بازی خوب در بایرن مونیخ به اندازه ی چند سال درخشش در یک تیم معمولی یا رده ی پایین بوندس لیگا می ارزد. به هر حال امیدوارم علی در این تیم ریشه دار و پرسابقه ی آلمان چهره ی خوبی از خود نشان دهد و ما هم بتوانیم از دیدن حرکات پا به توپ و تکنیکی او در بوندس لیگا لذت ببریم.

**با پیروزی بر بحرین به جام جهانی آلمان رسیدیم و این می تواند نقطه عطفی در فوتبال تو باشد؟

- این تجربه ی دوم من در جام جهانی خواهد بود. یکی از بزرگترین آرزوهای من حضور ایران در جام جهانی 2006 آلمان بود که به آن رسیدم. من 6 سال است که در بوندس لیگا مشغول بازی هستم و با جور ورزشگاه آلمان کاملاً آشنا شده ام خیلی دوست داشتم با پیراهن تیم ملی در استادیومهای کشور آلمان بازی کنم که خدا را شکر با صعود ایران به جام جهانی به این خواسته خود رسیدم امیدوارم در جام جهانی فوتبالی در حد نام ایران را نمایش بدهیم.

**دو تا سؤال ویژه باقی مانده است دوست دارم صادقانه و رک و پوست کنده جواب بدهی.

- بپرسید در خدمتم.

**یکی اینکه 7 تماشاگر، مثل 7 شمع سوخته 5 فروردین در بازی با ژاپن به پای تیم ملی کشورشان آب شدند آیا با بردن 11 دسته گل و ادای احترام به 7 قاب عکس در بازی دوستانه با آذربایجان همه چیز تمام شد. خدا وکیلی این مسئله را چطور ارزیابی کردی؟

- خیلی ناراحت شدم و فکر می کنم نوش دارو پس از مرگ سهراب بود همه ی اینها به برنامه ریزی غلط بر می گردد. هنوز نتوانسته ایم فرهنگ شماره گذاری روی صندلی ورزشگاه آزادی و نشستن تماشاگر روی شماره ی خود را جا بیندازیم. تماشاگر در اروپا 10 دقیقه قبل از سوت داور به راحتی وارد استادیوم می شود و روی صندلی خودش می نشیند در حالی که در ایران 6 الی 7 ساعت قبل از شروع بازی به ورزشگاه می آید و خسته و کوفته به تماشای فوتبال می نشیند در این حالت مسلم است که نمی تواند آنچنان که باید و شاید تیم محبوبش را تشویق کند. اگر شماره گذاری روی صندلی ها امکان پذیر نیست حداقل اجازه دهند مردم راحت از ورزشگاه ها امکان پذیر نیست حداقل اجازه دهند مردم راحت از ورزشگاه ها خارج شوند. خاطره ی تلخ آن 7 تماشاگر عاشق هیچوقت از ذهنم پاک نمی شود. خدا آنها را بیامرزد و روحشان قرین شادی باد.

**و آخرین سؤال اینکه انصافاً دلت برای جواد کاظمیان نمی سوزد؟

- جواد برای من مثل هادی است. فوتبالیست مشهدی که دقیقاً راه من را می رود از بانک ملی شروع کرد به پرسپولیس رفت و در ادامه اطمینان دارم که به یک تمی خوب اروپایی می پیوندد. جواد پسر خوب و احساساتی است که خیلی دوستش دارم اما در فوتبال همیشه این مشکلات و دشواریها وجود داشته است که دو بازیکن هم پست در یک تیم باشند. به جواد هم بازی می رسد و شرایطی فراهم می شود که او هم بتواند توانائیهایش را به رخ بکشد، جواد پتانسیل بالایی دارد و در آینده به جایگاه بزرگتری هم خواهد رسید در این مسئله شک نداشته باشید.

پی نوشتها:

1- جنتیله نام مدافع سابق تیم ملی فوتبال ایتالیاست.

منبع: کیهان ورزشی