جبرئیل بین زمین و آسمان ندا کرد
با قدمهایی لرزان و چشمهایی که اضطراب در آن به راحتی دیده میشد، خود را به میدان رساند تا تن به مبارزه با شجاعترین و مبارزترین جنگجوی سپاه اسلام بدهد. طولی نکشید که ابوحنّان هم مانند سایر کسانی که پیش از این با حضرت علی (علیه السلام) مبارزه کرده بودند، مغلوب رشادت و شجاعت ایشان شد و در حالی که شمشیرش را از دست داده بود، خود را آماده پذیرش شکست و مرگ در میدان کرد.
حضرت علی (علیه السلام) پس از شنیدن این حرف مرد شکست خورده، شمشیرشان را مقابل او انداختند و فرمودند: «برادر! ذوالفقارم از آن تو باد!» ابوحنّان که تصوّر دیدن چنین صحنهای را حتی در خواب هم نداشت نگاهی به شمشیر کرد و سپس خطاب به امیرالمومنین (علیه السلام) گفت: «یا علی! حالا که پای مرگ و زندگی در میان است، چطور راضی شدهای که شمشیرت را در این هنگام به من بدهی؟» حضرت علی (علیه السلام) پاسخ دادند: «تو دستت را به طرف من دراز کردی و من از مردانگی به دور میبینم که نیازمندی را اگر چه کافر نیز است از بخشش خود محروم کنم!»
ابوحنان بعد از دیدن جوانمردی امام (علیه السلام) به پای ایشان افتادند و بلافاصله اسلام را پذیرفت و مسلمان شد.
«جبرئیل» فرشته وحی خداوند نیز در آن هنگام، بین زمین و آسمان ندا کرد:
«لافتی الا علی، لا سیف الا ذوالفقار»
«به درستی که جوانمردی مانند علی (علیه السلام) و شمشیری مانند ذوالفقار را هیچ وقت روزگار ندیده و نخواهد دید.»
گروه کودک و نوجوان سایت تبیان