تبیان، دستیار زندگی
«هنر» از ریشه هونر پهلوی، سونر و سونره سانسكریت به معنی نیك مردی و نیك زنی است، در حالی كه «آرت» در ادبیات مدرن و جدید غرب از ریشه و معنی صنعت و صنعتگری و مهارت فنی است
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

روح هنر قدسی

هنر قدسی

«تیتوس بوركهات» متفكر مسلمان سوئیسی در كتاب «هنر قدسی در شرق و غرب» می نویسد: «برای آنكه بتوانیم هنری را هنر مقدس - به مثابه نوعی هنر- بنامیم، كافی نیست كه موضوع و معنی هنر را از حقیقتی روحانی نشات گرفته باشد و یا طبعی دیندار، با احساسات و عواطف پارسایانه و خداترسانه، بنا به ضرورت، هنر مزبور را بارور ساخته باشد، بلكه باید هنری را «مقدس دینی» خواند، كه زبان صوری آن هنر نیز بر وجود همان مبدا روحانی گواهی دهد و قالب و صورتش، جلوه بینش خاص این معنی روحانی باشد. چیزی كه اصطلاحا «سبك بیانی» خوانده می شود. از اینجاست كه هنری مانند «هنر رنسانس» یا «هنر باروك» را كه از لحاظ سبك به هیچ وجه از هنر ذاتا دنیوی و غیر دینی همان دوران متمایز نیست، نمی توان مقدس نامید؛ نه موضوع هایی كه آن هنر به نحوی كاملاظاهری و ادبی از دین اقتباس نموده و نه همان احساسات و عواطفی كه هنر را بارور ساخته و نه حتی نجابت طبیعی كه گاه در آن رخ می نماید. كافی نیست كه بدان خصیصه «مقدس» را نسبت دهیم. تنها هنری كه قالب و صورتش نیز بینش روحانی خاص دینی مشخص را منعكس سازد، شایسته چنین صنعتی است. موضوع دینی هنری را كه به اعتباری بر آن مزید شده باشد، ممكن است با زبان صوری اثر ارتباطی نداشته باشد. چنانكه هنر پس از رنسانس، این مدعا را اثبات می كند. پس آثار هنری ذاتا غیر دینی ای هم هستند كه مضمونی مقدس دارند، اما برعكس، هیچ اثر مقدسی نیست كه صورتی غیر دینی داشته باشند، زیرا میان صورت و روح (معنا) مشابهت دقیق خدشه ناپذیری هست.

گرچه هر اثر سینمایی با موضوع ظاهرا دینی، دلیل دینی و قدسی بودن آن نیست، اما بی موضوع دینی هم نمی توان بر دینی بودن هر اثر هنری اصرار ورزید

حال با این مقدمات به طرح نظریه ای می پردازیم كه نتیجه اندیشه مدرن پس از كانت است كه میان موضوع و سبك و عینیت و ذهنیت دوگانگی قائل می شود. با این نظریه است كه گروهی از نویسندگان سینمایی معاصر معتقدند؛ گونه یا ژانر سینمای دینی در گرو «موضوع» نیست... «موضوع» ویژگی ذاتی سینمای دینی نیست... نمی توان موضوع را شرط ذاتی سینمای دینی دانست. پس از طرح نظریه اولیه تفكیك موضوع از سینمای دینی، این نویسندگان مدعی می شوند كه: «تقسیم سینما به سینمای دینی و سینمای غیر دینی، نادرست است» با این صغری و كبرای منطقی كه گویی از موضوع جزء ذات سینما باشد، لازم می آید كه با دینی و غیر دینی بودن، سینما در ذات خود متباین باشد! و سرانجام تعریف سینما بر حسب «موضوع» در واقع محدود كردن آن است! «سینمای دینی» نه منوط به موضوع، بلكه وابسته به «سبك» وجود «تجربه تماشای فیلم» است! پس در این نگاه، درك ذات سینمای دینی به امری روانی و شخصی بازمی گردد و بعد كثرت استعمال كلمات عرفانی و صوفیانه عجیب و غریب است كه در آثار این نویسندگان مدرن رقم زده می شود، مانند «فیلم در مقام تجلی قدسی»، «بحث های ربانی سینمایی»، «مكاشفه امر قدسی از طریق سبك فیلم.»

نظریه سوبژكتیو در تجربه خود بنیاد نفسانی كانتی در این عبارت «پاول شریدر»، تمامیت پیدا می كند، كه گویی: اهمیت معنوی فیلم ربط چندانی به محتوا یا موضوع آن ندارد، بلكه بیشتر مدیون تجربه ما از خود فیلم است - یعنی درك مشاهده هماهنگی و نظمی كه نقطه مقابل تجربه دنیای هر روزی ماست. آیا این نظریه با آن نظریه مدرن شبه دینی پ. پری - كانتی مشابهت ندارد، كه دین را صامت و بدون گفتگو و شخصیت صریح می داند و هر تجربه دینی امری نفسانی تلقی می شود، كه می تواند به دین صورت و هویت مشخصی ببخشد؟ از اینجا عصری شدن دین، تابعی از تجربه بشری در هر زمان، تحت تاثیر مشهودات این جهانی و رسمی همگانی در قلمرو علوم مادی است.

هنر قدسی

از این منظر دین كهن و تفسیر كهن دینی جامه ای مندرس برای عصر مدرن است، پس باید دین را مدرن كرد، و مطابق روز بدون توجه به مبادی قدسی و اعلی آن تفسیر به رای كرد و بعد مدعی تجربه قدسی و نبوی در طول زمان و مكان فانی شد؛ و آنچه را كه به حدیث نفس می ماند به دین نسبت داد. برخی از این نظریه پردازان كه تحت تاثیر جوكیان و دراویش هند و بودایی اند، منكر شریعت و هنر شرعی و دینی می شوند و از هنر ولوی در برابر هنر نبوی و شرعی سخن می گویند. هنری كه فاقد موضوع متعین شرعی است. این چنین نویسنده سینمایی مدرن ما می تواند هر سینما و فیلمی را به عرفان و امر قدسی و الهی منسوب دارد، زیرا به رهایی و آزادی مطلق از موضوع شرعی و دینی رسیده است. او كاری به پیام و هویت هنر سینمای دینی ندارد.

«هنر» از ریشه هونر پهلوی، سونر و سونره سانسكریت به معنی نیك مردی و نیك زنی است، در حالی كه «آرت» در ادبیات مدرن و جدید غرب از ریشه و معنی صنعت و صنعتگری و مهارت فنی است

به هر تقدیر و حال، وضع و مقام انسانی و الهی، اكنون در عصر سیطره مدرنیته و پست مدرنیته - كه روحی سكولار بر جهان مستولی شده و هنر و سینما در فضایی سكولار و عرفی و غیر قدسی و گریزان از ساحت قدس شكل گرفته و تكوین یافته - نویسندگانی با تمایلات رقیق دینی و عرفانی با پرهیز از روح و حیات شرعی ادیان و ضمن برخورداری و تمتع از نظام سكولار و سكرآور تجدد و مدرنیته یعنی «امر قدسی» را به نحوی نفسانی می جویند و به هنر و عرفان اباحی نامقدس ولی شبه قدسی پناه می برند، تا درد جانكاه نیست انگارانه «انسان در خویش مانده از خدا رانده» را قدری تسلی بخشند. اما مشكل اساسی و بنیادی روحی انسان سكولار، با نثار القاب «تاویل معنوی»، «رازگشای قدسی»، «ربانی»، «روح قدسی»، «مقدس»، «تجلی» «مكاشفه و شهود غیبی»، به آثاری در حكم حدیث نفس فلسفی یا شبه عرفانی فیلمسازانی چون برگمان و تاركوفسكی پایان نمی پذیرد. اگر بهره گیری از این الفاظ برای هنرهای دینی - اساطیری سنتی شرق، با نظر به حكمت معنوی و تمثیلی متعالی و قدسی عصر انبیاء و اولیاء باشد، یعنی به ساحت متعالی قدس نیستند - مگر به تاویل عارفانه شبستری وار كه بت و شمایل بت پرستانه را به تجلی جلالی و حجابی حق بازمی گرداند - بی وجه، و نحوی تفسیر به رای و تصرف در اسمایی است، كه ذاتا برای هنرهای دینی اصیل توفیقی اند، غیر قابل انتقال معنوی و نمی توان این اسمای مقدسه را مانند ابزارهای تفسیری من عندی به كار گرفت و به هر چیزی نسبت داد. این مراتب در هنر مدرن و پست مدرن شبه عرفانی از بی تقوایی و فقدان پارسایی در تفكر مدرن و پست مدرن است، كه می كوشد بدون التزام عملی به وحی الهی از كلمات منزل سوء استفاده كند. حال چه سكولارها طرفدار تاركوفسكی و برسون باشند و چه جوكیان و هندو مسلك بومی مسلمان.

گرچه هر اثر سینمایی با موضوع ظاهرا دینی، دلیل دینی و قدسی بودن آن نیست، اما بی موضوع دینی هم نمی توان بر دینی بودن هر اثر هنری اصرار ورزید، و صرفا به تجربه های نفسانی و تفسیر به رای تماشاگری كه اغلب بیگانه از دین، در فضایی سكولار و دنیوی تربیت یافته، بسنده كرده و مدعی شد كه «تجربه تماشای فیلم» بنیاد دینی اثر سینمایی را تعیین می كند. اما نكته آن است كه برای تجلی امر قدسی در سینما و هنر بدون موضوع و راهی جز از خلال واقعیت روایی و ظاهری دینی و دنیوی، با «بركت بخشیدن» به آنها نیست.

توجه و تاكید بر واقعیت مقید و هر روزی، برای رسیدن به واقعیت معنوی در كنار وقایع و رویدادهای استثنائی نبوی و ولوی كه عالی ترین گونه حیات دینی است، در این مراتب تحقق می یابد. اشیاء و امور علاوه بر آنكه چیزی ماورایی می نمایند، در عین حال هویت خلقی خویش را حفظ می كنند. از اینجاست كه هیچ گاه هنر دینی و اساطیری شرق و غرب از موضوع این جهانی رهایی نمی یابد و ضمن حذف مراتب خلقی و ملكی موجودات در آن سر به آسمان و ملكوت می سایند و بدین سان در هنر دینی همه چیز متبرك می شوند و زمین و فرش، آسمانی و عرشی.

هنر قدسی

البته وجود هویت موضوعی هنر و سینمای دینی و سبك و صورت بیانی این سینما و هنر است كه دایره ادراكی و معرفتی را به پایان می رساند. فقط انسان مومن و دیندار، نه فردی با اندیشه سكولار، توانایی درك و انس با اثر سینمایی دینی و یا هر اثر دینی دیگری دارد. به همین سبب است كه هر انسانی قادر به تجربه روحی و عاطفی است كه گه گاه موجب خلط میان این تجربه اجمالی با تجربه معین عرفانی و دینی مقدس انسانهای فطری می شود. در این تجربه، حقیقت برای انسانهای استثنایی در مواجهه با آثار استثنایی هنر دینی وقدسی منكشف می شودومجاز(موضوع و سبك) پل و سكوی جهش به «حقیقت مبدا قدسی» می شود. اگر موضوع و صورت بیانی موضوع یعنی واسطه های هنری در كار نباشد، امكان چنین تجلی عینی بیرونی و اشراق انوار الهی ممكن نخواهد بود. با این نگرش دینی، اثر هنری به صرف اطلاق كلمات ربانی و قدسی و عرفانی و صدها واژه دینی و قدسی از صورت ناسوتی و اباحی و سكولار هنر كلاسیك و مدرن و حتی پست مدرن پس از رنسانس رهایی نمی یابد. چیزی كه برخی نویسندگان سینمای ایران، بدان عادت كرده اند. این نویسندگان با تمایلات عاطفی به هنر و سینما و عرفان و فلسفه های معنوی پست مدرن غرب در گزارشها و تحلیلهای سینمایی و هنری خود به نحوی به كلمات عرفانی و مقدس فارغ از شریعت و آداب متعین و مشخص شرعی و دینی نبوی، كه با عرف و آداب سكولار و دنیوی مدرن تنافی دارد، مشغولند. این جماعت با شعارهای شبه عرفانی و عرفان سكولار موجب جذب جوانانی می شوند كه گمشده ای مثالی و بهشتی دارند، اما ارزان و آسان می خواهند به آن برسند. این جوانان غیر از آنهایی هستند كه جز عیش و مستی و لذت ویرانگرانه سكر آمیز، چیزی از این جهان مدرن و محصولات صنعتی آن نمی طلبند. استقبال از این نوع تفاسیر ناسوتی شبه عرفانی و یا وجود حاشیه ای آن نوع تفسیر آزاد عرفانی درویشانه و جوكیانه به نام هنر ولوی كه همه هنرها را فارغ از شریعت تلقی می كند و به دور از رذایل، در حالی كه جهان مدرن كنونی مشحون و پر از هنرها و هنرمندانی است كه نسبتی با این الفاظ شریف در ادبیات فارسی ندارند.

مشكل اساسی و بنیادی روحی انسان سكولار، با نثار القاب «تاویل معنوی»، «رازگشای قدسی»، «ربانی»، «روح قدسی»، «مقدس»، «تجلی» «مكاشفه و شهود غیبی»، به آثاری در حكم حدیث نفس فلسفی یا شبه عرفانی فیلمسازانی چون برگمان و تاركوفسكی پایان نمی پذیرد

«هنر» از ریشه هونر پهلوی، سونر و سونره سانسكریت به معنی نیك مردی و نیك زنی است، در حالی كه «آرت» در ادبیات مدرن و جدید غرب از ریشه و معنی صنعت و صنعتگری و مهارت فنی است. هر چند اصل آن، یعنی آرته یونانی و آرتوس و آرتیس لاتینی نیز بی نسبت با فضایل معنوی و كمالات الهی انسان نیست. با این اوصاف تقسیم سینما و هنر به دینی و غیر دینی هیچ گونه تباینی را ایجاد نمی كند. مانند انسان دینی و انسان غیر دینی، انسان مقدس و انسان نامقدس، صورت خیالی كه ذات هنر و ممیز آن از غیر هنر است، گاه مجلای رحمان و تجلی ساحت قدس و گاه مجلای شیطان و نفس و جلوه فروبستگی و حجاب ساحت قدس است. از اینجا سینما گاهی روح و ماده دینی پیدا می كند و گاه روح و ماده غیر دینی و در جهان سكولار مدرن هرچه هنر و سینما پیشتر آمده - و چون اصل آن بر دور شدن از جهان و خداوند بوده - روح غیر دینی و غیر قدسی بر آن غلبه كرده و قربش با نفس اماره بیشتر شده است. همین است كه هنر و سینمای معاصر و مدرن به نهایت زشت است و در اكثر صور خیالی اش، شبیه همان اشكالی است كه در قدیم شیاطین و هیولای انسانی - حیوانی را وصف می كردند. این به جهت شیطانی شدن درون بشر امروزی است. او چون نفس پرست و شیطان پرست است، هر قدر كه به درون خودش می رود، زشت تر می شود. حتی بسیاری از آثار سینمایی و هنری از تمامی اشباح و صوری كه در قدیم برای شیاطین تصویر و وصف كرده اند، زشت تر و مشمئز كننده تر است.سینمای كنونی، بخشی از سینمای نكبت و فلك زده و زندگی سیاه، یا انسان بیگانه مسخ شده كافكاوار اروپایی و جهان صنعتی و بخشی از سینمای سیندرلایی هالیوودی كه تجارت سكس و خشونت است، مشحون از زشتی و وحشت است با هیولاهای برخاسته از گورستان و فضاهای تاریك هولناك دخمه های قرون وسطایی و آینده مبهم فوق صنعتی كه همه چیز از كنترل می گریزد. علی رغم این اوضاع چنانكه هولدرلین گفته است:«اما هرجا كه خطر است، قدرت منجی نیز می بالد.»

در این ظلمت نیست انگارانه جهانی هرچه پیشتر می رود، امكان درخشیدن نور الهی فزونی می گیرد و فتوح یا حتی قدس برای ظهور هنر و سینمای دینی پس از پانصد سال سیطره تاریكی و غیب و غیاب روشنایی عرشی به نهایت می رسد، تا امر متعالی و قدسی از خلال واقعیت محسوس ظهور و انكشاف یابد. این یعنی تجلی قدسی حقیقت فردایی بقیه الله خیر لكم ان كنتم مومنین.

بدین سان جهان عمیقا بی راز و خیالی از قداست و تقدس زدایی شده، دورش به پایان می رسد، همه عالم می تواند خود را چونان جهانی مقدس آشكار كند. به عبارتی همه عالم در تمامیت و كلیت خود می تواند یك تجلی قدسی باشد.


نویسنده: فرهاد ساسانی

تنظیم از محمد نبوی