تبیان، دستیار زندگی
اغلب داستان های قرآنی (نظیر داستان مورد بحث یعنی قصه طالوت)، مخالف با نقلی است که در کتب عهدین (تورات و انجیل) است، نباید در صحت آنچه که در قرآن آمده شک کنیم،
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

قصص قرآنی و عهدین

امتیاز و اعتبار داستان هائی که در قرآن آمده نسبت به عهدین و کتب تاریخ

تاریخ در قرآن

اگر می بینیم اغلب داستان های قرآنی (نظیر داستان مورد بحث یعنی قصه طالوت)، مخالف با نقلی است که در کتب عهدین (تورات و انجیل) است، نباید در صحت آنچه که در قرآن آمده شک کنیم، برای این که کتب عهدین، چیزی زائد بر تواریخ معمولی نیست و مانند سایر تواریخ، از دستبرد عوامل بالا، دور نمانده بلکه آن نیز ملعبه آن عوامل قرارگرفته است، علاوه بر این که سراینده داستان صموئیل و شارل به نقل کتب عهدین، معلوم نیست که کیست و به هر حال ما اعتنائی به مخالفت تاریخ و مخصوصا عهدین، با آنچه که در قرآن آمده نداریم، پس تنها قرآن کریم کلام حق و از ناحیه خداوند تبارک و تعالی است.

از این نیز که بگذریم، قرآن اصلا کتاب تاریخ نیست و منظورش از نقل داستان های خود قصه سرائی مانند کتب تاریخ و بیان تاریخ و سرگذشت نیست، بلکه کلامی است الهی که در قالب وحی ریخته شده، و منظور آن هدایت خلق به سوی رضوان خدا و راههای سلامت است، و به همین جهت است که می بینیم هیچ قصه ای را با تمام جزئیات آن نقل نکرده، و از هر داستان، آن نکات متفرقه که مایه عبرت و تامل و دقت است و یا آموزنده حکمت و موعظه ای است و یا سودی دیگر از این قبیل دارد، نقل می کند همچنانکه در داستان مورد بحث، یعنی قصه طالوت و جالوت، این معنا کاملا به چشم می خورد، در آغاز می فرماید: "الم تر الی الملا من بنی اسرائیل"آنگاه بقیه جزئیات را رها کرده و می فرماید: "و قال لهم نبیهم ان الله قد بعث لکم طالوت ملکا..."باز بقیه مطالب را مسکوت گذاشته می فرماید: "و قال لهم نبیهم ان آیه ملکه..."، آنگاه می فرماید: "فلما فصل طالوت..."، بعدا جزئیات مربوط به داوود را رهانموده و می فرماید: "و لما برزوا لجالوت...".

و کاملا پیدا است که اگر می خواست این جمله ها را به یکدیگر متصل کند، داستانی طولانی می شد، و ما در گذشته هم آنجا که داستان گاو بنی اسرائیل را در سوره بقره تفسیرکردیم، خواننده را به این نکته توجه دادیم و این نکته در تمامی داستان هائی که در قرآن آمده، مشهود است و اختصاصی به یک داستان و دو داستان ندارد، بلکه بطور کلی از هر داستان آن قسمت های برجسته اش را که آموزنده حکمتی یا موعظه ای و یا سنتی از سنت های الهیه است که در امت های گذشته جاری شده نقل می کند، همچنانکه این معنا را در داستان حضرت یوسف(ع) تذکر داده و می فرماید: «لَقَدْ كَانَ فِی قَصَصِهِمْ عِبْرَةٌ لِّأُوْلِی الأَلْبَابِ »1 و نیز می فرماید: «یُرِیدُ اللّهُ لِیُبَیِّنَ لَكُمْ وَیَهْدِیَكُمْ سُنَنَ الَّذِینَ مِن قَبْلِكُمْ»2 و نیز فرموده: «قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِكُمْ سُنَنٌ فَسِیرُواْ فِی الأَرْضِ فَانْظُرُواْ كَیْفَ كَانَ عَاقِبَةُ الْمُكَذَّبِینَ ».3  و آیاتی دیگر از این قبیل.

گروه دین و اندیشه تبیان- مهدی سیف جمالی


(۱)به راستی در داستان ایشان عبرتی است برای خردمندان."سوره یوسف، آیه ۱۱۱"

(۲)خدا می خواهد شما را به سنت هائی که در امت های قبل از شما جریان داشته، هدایت کند."سوره نساء، آیه ۲۶"

(۳)قبل از شما سنت هائی جریان یافته، پس در زمین بگردید و ببینید عاقبت تکذیب کنندگان چگونه بوده، این قرآن بیانی است برای مردم و هدایت و موعظه ای برای مردم با تقوا."سوره آل عمران، آیه ۱۳۸"

منبع :ترجمه تفسیر المیزان جلد ۲، طباطبایی، محمد حسین؛