تبیان، دستیار زندگی
ایشان در این اجتماع با صدای بلند فریاد زد: اما فیکم رجل رشید: آیا در میان شما جوانمردی یافت می شود.
بازدید :
زمان تقریبی مطالعه :

گلچینی از بهشت اخلاق

گلچینی از بهشت اخلاق

امر به معروف و نهی از منکرتاثیر کلامرؤیای صادقه
کلام مردان خدابیست سال مکه رفتنراه ملاقات باز است

امر به معروف و نهی از منکر

زمانی مرحوم آیت الله بافقی ، اجتماع عظیمی از مردم را در صحن حضرت معصومه علیها السلام گردآورد و با سیاست دولت رضاخانی و که امر به معروف و نهی از منکر را ممنوع کرده بود به مخالفت برخاست .

شیخ شهید در این اجتماع عظیم که مأمورین خشن از متفرق کردن و درگیری با آن عاجز مانده بودند طلاب و مردم را تشویق به اقامه این فریضه الهی فرموده و به دولت رضاخانی هشدار داد.

ايشان در این اجتماع با صدای بلند فریاد زد: "اما فیکم رجل رشید": "آیا در میان شما جوانمردی یافت می شود."

و از مردم تقاضای مخالفت با این قانون شیطانی را کرد . که سر انجام دولت به اجبار قانون مزبور را لغو کرد.

جناب شیخ  به اجرای این فریضه مداومت می نمود تا آن که خانواده سلطنتی  در ماه رمضان 1346 قمری، مصادف با ایام تحویل سال نو شمسی 1306، به قم آمده و با  قصد ونيت قبلی در حرم مطهر حضرت معصومه علیه السلام، در غرفه بالای ایوان آیینه بدون حجاب به تماشای مردم مشغول شدند، تا دژ مستحکم اسلام و ولایت را بشکنند.

شیخ شهید با جرأت و قدرت برای خاندان سلطنت پیغام فرستاد که:

"شما چه کسانی هستید؟ آیا مسلمان نیستید ؟ پس در این مکان شریف چه می کنید و اگر مسلمان هستید پس چگونه درحضور چند هزار نفری مردم با سر و روی برهنه نشسته اید؟ "

خانواده سلطنتی سریعاً شاه ملعون را با تلگراف مطلع کردند و او نیز بلافاصله مجهز به قم آمد و شیخ بزرگوار را احضار و با سلاحی که در دست داشت به سر و صورت شریفش زد و او را به شدت مجروح کرد ،  در حالی که تنها ذکری که جناب شیخ بر لب داشت " یا صاحب الزمان" بود و سپس آن بزرگوار را به زندان تهران فرستاد.

تاثير کلام

وضعیت زندان از گریه ها، ناله ها، مناجات و عبادات این مرد بزرگ یک مرتبه متحول شد و به صورت مسجد درآمد؛ جمع زیادی از زندانیان تائب شدند و در اول وقت به امات ایشان نماز جماعت می خواندند.

معظم له نیز پس از موعظه ایشان مانند یوسف صدیق آن ها را به توحید و خداپرستی دعوت می نمود.

حتی مأموران که مراقب ایشان بودند از دیدن حالات این مرد متنبه شده و اهل عبادت شدند.

دولت که دید نمی تواند برای ایشان مأمور مسلمان بگذارد. دو نفر یهودی را مأمور ایشان کرد. آن ها در مدت  کمی مسلمان شدند و سپس احکام را یاد گرفتند و مشغول عبادت شدند. بعد دو مأمور مسیحی را برای مراقبت از ایشان گماشتند ، آن ها نیز مسلمان شدند.

"من شأن المومن ان یؤمن به الشیاطین و الکفار": "مؤمن واقعی چنان است که شیاطین و کفار به او ایمان می آورند."

و ایشان در این فضیلت ضرب المثل علمای اخلاق بودند.

رویای صادقه

یک نفر از دوستان ایشان به نام سید مرتضی می گفت:

" وقتی زندانی آیت الله بافقی طولانی شد و ما هم از ایشان خبری نداشتیم، من بی اندازه مضطرب بودم؛ تا این که شبی در عالم رؤیا دیدم که حضرت بقیه الله الاعظم عجل الله تعالی فرجه الشریف از سمت قبله می آیند؛ در حالی که سوار بر اسبی عربی و نجیب هستند و نیزه ای هم در دست دارند و آن را حرکت می دهند.

آن چنان اسب ایشان سرعت داشت که گویا در فضا حرکت می کرد. حضرت با صدای بلندی ابیاتی را می خواندند که یکی از آنها این بود:

باز آمدم موسی صفت از خود ید بیضا کنم

فرعون و قومش سر به سر مستغرق دریا کنم

تا این که به روی پل روخانه یا موازی آن رسیدند و روی به سوی حرم کرده و با حال گرفته فرمودند:

"السلام علیک یا عمتی المظلومه، لعن الله قوماً هتکوا حرمتک و کسر و حصنک": "سلام بر تو ای عمه مظلومه ام، خدا لعنت کند جمعیتی را که حرمت تو را شکست و به پایگاه محکم تو ضربه و شکست وارد کردند."

پس از آن خواب بیدار شده و خوشحال گردیدم و به اهل خانه گفتم:

حاج شیخ، از زندان آزاد شد.

گفتند: از کجا می گویی؟

گفتم خواب دیدم که امام زمان برای نجات ایشان به سمت تهران می رفتند. اتفاقاً روز دیگر خبر رسید که ایشان همان روز از زندان بیرون آمده اند.

کلام مردان خدا

اوضاع زندان از حالات ایشان به هم خورده و به صورت مسجدی درآمده بود.

روزی بازپرسی برای بازجویی ایشان با چند نفر نزد ایشان می رود تا کار را یک طرفه کند و یک نفر منشی هم مشغول نوشتن می شود.

می پرسد آقای شیخ شما را چه کسی تحریک کرده که به خاندان سلطنتی امر و نهی کنی؟

شیخ می فرماید:

اولاً بگو تو از کدام ملت هستی تا با تو بحث کنم؟

اگر یهودی یا مسیحی یا مسلمان هستی تا از کتاب خودت با خودت مباحثه کنم. چون می بینم که صورت خود را مانند زنان کرده ای و از دسته مردان بیرون آمده ای، کدام دین به تو این دستور را داده است؟

و ثانیاً چه کسی به تو دستور داده تا از من سؤال و جواب کنی؟

گفت: مرا رییسم دستورداده.

فرمود: "خوب مرا هم رییسم دستورداده است."

گفت: " بفرمایید رییس شما کیست؟ "

فرمود: " نمی شناسی؟ رییس من اعلی حضرت ولی عصر حجت بن الحسن العسکری علیه السلام است."

بازپرس دید که به جای بازجویی کردن، بازجویی هم می شود، گفت: این مردی است سرتا پا خدایی و متدین و مغلوب هیچ حرکتی نمی شود.

ناچاراً برای این که اوضاع زندان بیشتر از این خدایی نشود، فرمان آزادی ایشان  را نوشته و گفتند کدام مکان را بیشتر دوست داری؟

گفت: دارالعلم و الایمان، قم. زیرا که حرم اهل بیت عصمت و طهارت و محل سکونت دوستان خدا است.

گفتند: آن جا نمی شود. کجا را دشمن تر داری؟

فرمود: تهران، زیرا که محل سکونت ستمگران و بیشتر فاسقان است. (درباریان ) و خدا فرموده است: " ولا ترکنوا الی الذین ظلموا فتمسکم النار".

گفتند: ناچارا" یا نجف و عتبات را انتخاب کن و یا تهران را.

فرمود: به خاطر عذری که دارم نجف و عراق را نمی توانم، اما تهران هم که جای ستمگران است ولی چون چاره ای نیست، جوار مقدس حضرت عبدالعظیم علیه السلام را که محدث العلیم و سید الکریم است بر می گزینم.

گفتند چون آن جا هم جزء نواحی تهران است، مانعی ندارد .

سپس ماشین گران قیمتی آوردند تا ایشان راببرند، فرمود: من احتیاجی به ماشین ندارم و پیاده روانه آستان مقدس حضرت عبدالعظیم گردید.

بیست سال مکه رفتن

مرحوم رازی  نقل می کنند:

از کلمات ایشان است که می فرمود:

"علی ابن مهزیار اهوازی 20 سال از اهواز به مکه رفت تا حضرت ولی عصر امام زمان علیه السلام را زیارت کند ،  چرا یک مرتبه و با یک شب نیمه شعبان به کربلا نیامد تا حضرتش را در کنار قبر جدش حسین بن علی علیه السلام ملاقات نماید؟

راه ملاقات با امام زمان علیه السلام باز است

مرحوم رازی در جای دیگر می فرمایند:

استاد بنده عالم ربانی آیت الله بافقی رحمه الله علیه می فرمودند:

با استناد به ادله اربعه راه ملاقات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باز است و علاوه بر آن مهمترین دلیل بر امکان چیزی واقع شده آن است

زیرا ما شاهد هستیم که از زمان شروع غیبت صغری (260 ق) تاکنون هزاران تشرف معتبر اتفاق افتاده که در کتابهای زیادی نقل شده است.


منبع: پایگاه صالحین

تهیه و فرآوری: محمد حسین امین - گروه حوزه علمیه تبیان